English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
dual ignition system سیستم احتراق دوتایی
Other Matches
dual ignition احتراق دو برقی
dual price system نظام دو قیمتی
dual channel sound system کانال صوتی دوگانه
ignition system سیستم احتراق موتور
dual channel television sound system کانال صوتی دوگانه
dual استفاده ازیک جفت
dual دوتائی
dual سیستم کامپیوتری با دو پردازنده برای اجرای سریع تر برنامه
dual در یک سیستم FDDI ایستگاهی که حاوی دو حلقه شبکه است و برنامه تحمل خطا به کار می روند
dual دومسیر جداگانه ضبط صوت که در وسایل استریو دیده میشود
dual دادههای ترکیبی هر مجموعهای از داده در پاس یا لبه ساعت مختلف آماده و معتبر است
dual دو لیست موازی جدا از اطلاعات
dual سیستم مرتب کردن قط عات RAM روی دو طرف کابلها به طوری که در صورت بروز خطا دو مسیر جداگانه بین سرور ها باشد
dual حافظه با دو مجموعه از داده و خط وط حافظه که ارتباطات بین CPU ها را ممکن می سازد
dual صفحه LCD رنگی که تصویر را در دو مرحله بهنگام میکند
dual استاندار بستههای مدار مجتمع با استفاده از دو ردیف موازی از سوزنهای متصل در امتداد لبه
dual دوگانه
dual دو واحدی
dual دوجنبهای همزاد
dual دولا
dual دوتایی
dual دو سیستم کامپیوتری که به طور موازی روی داده یکسان کار می کنند با دستورات مشابه برای اطمینان از صمت بالا
dual compressor کمپرسور دوتایی
dual crank میل لنگ دوبل
dual density تراکم مضاعف
dual nationality تابعیت مضاعف
dual granulation باروت دو حبهای
dual meet مسابقههای تیمی
dual agent عامل دو جانبه
dual agent عامل اطلاعاتی دو جانبه
dual morality دوگانگی اخلاقی
dual capacitor خازن دوبل
dual carriage way شاهراه دو طرفه
dual operation عمل همزاد
dual capable جنگ افزار یا وسیله دو کاره وسیله یا جنگ افزاری که دونوع ماموریت انجام میدهد
dual personality شخصیت دوگانه
dual magneto مگنتوی دوتایی
dual impression برداشت دوگانه
the dual number تثنیه
dual carriageways شوسه دوگانه
dual carriageways راه ارابه رو دو خطی
dual carriageway شوسه دوگانه
dual carriageway راه ارابه رو دو خطی
dual magneto مگنت دو برقی
dual seat زینموتور
dual tire لاستیک دوبل
dual indicator نشاندهنده دوتایی
dual processors پردازندههای دوگانه
dual intensity تاکید علائم خاص
dual sensation احساس دوگانه
dual lane راه دو طرفه
dual lane راه دو خطه
dual port ram حافظه تسهیم شده
dual sex therapy درمان دو جنسیتی
dual purpose gun توپ دو کاره
dual swivel mirror آینهبازشو
dual tone horn بوق با دو صدا
dual carriageway road راه با دو شوسه جدا
dual labor market بازار کار دوگانه
dual in line package بسته درون برنامهای دوواحدی نوعی پایه متداول که روی ان یک تراشه نصب میشود
dual y axis graph نمودار با دو محور y
dual disk drive گرداننده دیسک دوگانه
dual channel controller کنترل کننده دو کاناله
dual carriageway road راه بادو جاده
dual sided disk drives گردانندههای دیسک دو طرفه
ignition گیرش
ignition افروزش
ignition احتراق اتش زدن مشتعل کردن
ignition اشتعال
ignition احتراق
ignition اتش گیری اشتعال
ignition هیجان
self ignition خود سوزی
ignition اشتعال احتراق
ignition سوزش
ignition جرقه زنی
two spark ignition احتراق دو جرقهای
ignition vibrator پلاتین دلکو
ignition interrupter پلاتین دلکو
ignition breaker پلاتین دلکو
ignition by contact احتراق تماسی
ignition battery باطری سیستم جرقه زنی
ignition battery باتری استارت
ignition circuit مدار سیستم جرقه زنی
ignition circuit مدار احتراق
ignition choke پیچک احتراق
ignition cap کلاهک چاشنی
ignition cable سیم سیستم جرقه زنی
ignition charge خرج احتراق
ignition cable کابل احتراق
ignition charge خرج اشتعال
ignition by incandescence احتراق التهابی
ignition cap کلاهک مشتعل کننده
triple ignition احتراق سه برقی
auto ignition خودسوزی
ignition anode اند کمکی اند احتراق
ignition anode اند تحریک کننده
compression ignition تراکم احتراقی
ignition spark جرقه
ignition generator دینام ماشین
spontaneous ignition افروزش خود به خود
single ignition احتراق تک برقی
pre ignition پیش سوزی
pre ignition زود احتراق
premature ignition احتراق زودرس
premature ignition احتراق نابهنگام احتراق بیموقع
magneto ignition احتراق با مگنت
ignition voltage فشار الکتریکی احتراق
ignition analyzer اسیلوگراف کنترل احتراق
ignition switch کلید احتراق
ignition switch کلید سیستم جرقه زنی
base ignition احتراق تحتانی
ignition temperature درجه حرارت احتراق
ignition timer چکش برق
ignition timing میزان کردن جرقه
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
ignition voltage ولتاژ احتراق
duplex ignition احتراق دوگانه
ignition key کلیداحتراق
ignition lag تاخیر احتراق
ignition lock قفل موتور
ignition over voltage فشار قوی برای سیستم جرقه زنی
ignition box جعبهافروزش
ignition lead سربافروزش
ignition points پلاتین
ignition transformer تبدیلکنندهاحتراق
ignition point نقطه افروزش
ignition point نقطه اشتعال
ignition points پلاتین دلکو
ignition pulse ایمپولز احتراق
ignition pulse پالس احتراق
ignition switch سویچ ماشین
ignition pulse ضربه احتراق
ignition coil کویل
ignition spark جرقه احتراق
ignition coil کویل اتومبیل
ignition condition حالت احتراق
ignition control کنترل احتراق
ignition current جریان احتراق
ignition delay تاخیر اختراق
ignition device وسیله احتراق
advanced ignition اوانس احتراق
ignition rectifier یکسوساز بخار جیوهای باالکترودهای اتش زنه
ignition distributer دلکو مقسم جرقه
ignition gap فاصله جرقه
ignition electrode الکتروداحتراق
ignition distributor دلکو
ignition electrode الکترود اتش زنه
make and break ignition احتراق با قطع و وصل
dead center ignition نقطه انفجار
jump spark ignition احتراق با جرقه جهنده
capacitor discharge ignition سیستم احتراق با انرژی زیاد
hot bulb ignition احتراق سرسرخ
dead center ignition نقطه اشتعال
compression ignition engine موتور تراکم احتراقی
ignition spark gap فاصله جرقه
ignition by contact breaking احتراق با قطع کنتاکت
dynamo battery ignition unit سیستم جرقه زنی دینام -باطری
linear system [system of linear equations] دستگاه معادلات خطی [ریاضی]
system اسلوب
system نظم ترتیب
system طرز روش
system رشته دستگاه
system سلسله
system دستگاه
cw system سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
p system سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
system هر گروه از سخت افزار یا نرم افزار یا وسیله جانبی و... که با هم کار می کنند
system سازگان
system اصول وجود
system نظام
system نظم منظومه
system قاعده رویه
system طرز اسلوب
system جهاز
system سلسله رشته
system طریقه
system همستاد روش
system همست
system سامانه
system مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
system منظومه
system مجموعه سازمان
system ترتیب
system روش اصول
system نظام سیستم
system تشکیلات
system سازمان
system سیستم
c.g.s. system دستگاه سگث
i.f.f. system دستگاه تشخیص
the system of the which by ininheritance agnatisation the passedto is state the residueof agnates male تعصیب
the system of رد مازاد ترکه متوفی به خویشان ذکورپدری
an system سیستم الکترونیکی نیروی زمینی و دریایی
value system نظام ارزشها
planetary system شمسی
total system سیستم کامل
mature system سیستم کامل
maroczy system سیستم ماروکسی در بازی چهار اسب شطرنج
market system نظام بازار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com