Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (8 milliseconds)
English
Persian
dual swivel mirror
آینهبازشو
Other Matches
swivel
چرخاندن
swivel
نوسان کردن
swivel
هرزه گرد
swivel
لولای پاشنه گرد
swivel
چشمی خود گرد
swivel
گردنده
swivel
حلقه گردان
swivel
قسمت گردند ه میخ یاپیچ سرپهن روی محورگردیده
swivel
حلقه خودگرد
swivel
مدبر
swivel
اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivel
روی محورگرداندن یا گردیدن چرخیدن نوسان
swivel
مفصل گردان
swivel
مفصل گردنده
swivel
گشتن
mooring swivel
خودگر مهار مین
mooring swivel
مدور چهار راه
mooring swivel
مدور مهار
swivel gun
توپ قابل چرخش روی جک تیر
snap swivel
حلقه گردان با گیره فلزی برای وصل کردن طعمه ماهیگیری به ان
stacking swivel
حلقه چاتمه
steering swivel
مفصل فرمان
swivel block
قرقره گردان
swivel chair
صندلی چرخان
swivel lock
قفلچرخان
swivel head
سرحلقهگردان
swivel flex
سیمروکشدارچرخان
swivel base
پایهگردنده
tilt and swivel
که روی محوری نصب شده است تا بتواند در بهترین جهت مناسب اپراتور بچرخد
swivel vise
گیره گردان
swivel table
میز نوسان دار
swivel piece
مدور لنگر
swivel piece
مدور دو راه
swivel knee
زانویی گردان
swivel joint
مفصل گردان
swivel gun
توپ قابل چرخش روی پایه نصب
office swivel chair
صندلی گردان اداری
swivel-tilter armchair
صندلیچرخدار
swivel wall lamp
لامپچرخاندیواری
outside mirror
آینهبغل
mirror
ایجاد کپی دقیق
mirror
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirror
اینه
mirror
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirror
ایینه
dual
در یک سیستم FDDI ایستگاهی که حاوی دو حلقه شبکه است و برنامه تحمل خطا به کار می روند
dual
دومسیر جداگانه ضبط صوت که در وسایل استریو دیده میشود
dual
استفاده ازیک جفت
dual
دادههای ترکیبی هر مجموعهای از داده در پاس یا لبه ساعت مختلف آماده و معتبر است
dual
دو لیست موازی جدا از اطلاعات
dual
دوتایی
dual
سیستم مرتب کردن قط عات RAM روی دو طرف کابلها به طوری که در صورت بروز خطا دو مسیر جداگانه بین سرور ها باشد
dual
حافظه با دو مجموعه از داده و خط وط حافظه که ارتباطات بین CPU ها را ممکن می سازد
dual
صفحه LCD رنگی که تصویر را در دو مرحله بهنگام میکند
dual
دو سیستم کامپیوتری که به طور موازی روی داده یکسان کار می کنند با دستورات مشابه برای اطمینان از صمت بالا
dual
استاندار بستههای مدار مجتمع با استفاده از دو ردیف موازی از سوزنهای متصل در امتداد لبه
dual
دوتائی
dual
سیستم کامپیوتری با دو پردازنده برای اجرای سریع تر برنامه
dual
دو واحدی
dual
دوگانه
dual
دوجنبهای همزاد
dual
دولا
mirror finish
براق
mirror effect
اثرتقارن
mirror effect
اثر انعکاسی
mirror effect
اثر اینهای
mirror drawing
نقاشی از ایینه
parabolic mirror
اینه سهمی وار
magic mirror
اینه غیب نما اینه شعبده
electron mirror
اینه الکترونی
mirror instrument
دستگاه اینه دار
mirror finish
درخشان
mirror frame
جعبه اینه
mirror image
تصویر آیینه ای
mirror images
تصویر قرینه
mirror images
تصویر ایینهای
sconce mirror
ایینه دیواری
mirror writing
وارونه نویسی
mirror tracing
ترسیم از ایینه
mirror symmerty
تقارن ایینهای
mirror reading
وارونه خوانی
sconce mirror
اینه دیوار کوب
mirror image
تصویر قرینه
spherical mirror
اینه کروی
mirror glass
شیشه اینه
main mirror
آینهاصلی
magic mirror
ایینه دور نما
illumination mirror
آینهروشنساز
index mirror
آینهنما
vanity mirror
آینهآرایش
outside mirror control
کنترلکنندهآینهبیرونی
primary mirror
آئینهابتدائی
reading mirror
آینهمخصوصخواندن
rearview mirror
آینهدیدپشت
side mirror
آینهجانبی
sighting mirror
آینهکناری
mirror galvanometer
گالوانومتر ائینه دار
driving mirror
اینه اتومبیل
illuminated mirror
چراغآینه
horizon mirror
آینهافقی
flat mirror
آئینهپهن
convex mirror
اینه کوژ
convex mirror
اینه محدب
deflection mirror
اینه انحراف
dichroic mirror
اینه دو رنگ نما
driving mirror
اینه عقب اتومبیل
mirror carpet
طرح آینه
[در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
This mirror is very dull .
این آینه خیلی مات است
secondary mirror
دومینآینه
dual personality
شخصیت دوگانه
the dual number
تثنیه
dual seat
زینموتور
dual carriageway
شوسه دوگانه
dual carriageway
راه ارابه رو دو خطی
dual carriageways
راه ارابه رو دو خطی
dual processors
پردازندههای دوگانه
dual nationality
تابعیت مضاعف
dual morality
دوگانگی اخلاقی
dual crank
میل لنگ دوبل
dual meet
مسابقههای تیمی
dual ignition
احتراق دو برقی
dual magneto
مگنتوی دوتایی
dual magneto
مگنت دو برقی
dual lane
راه دو خطه
dual lane
راه دو طرفه
dual density
تراکم مضاعف
dual granulation
باروت دو حبهای
dual indicator
نشاندهنده دوتایی
dual operation
عمل همزاد
dual compressor
کمپرسور دوتایی
dual capable
جنگ افزار یا وسیله دو کاره وسیله یا جنگ افزاری که دونوع ماموریت انجام میدهد
dual carriageways
شوسه دوگانه
dual agent
عامل دو جانبه
dual intensity
تاکید علائم خاص
dual agent
عامل اطلاعاتی دو جانبه
dual tire
لاستیک دوبل
dual sensation
احساس دوگانه
dual capacitor
خازن دوبل
dual carriage way
شاهراه دو طرفه
dual impression
برداشت دوگانه
trail-view mirror
آینهبغلتریلی
concave spherical mirror
اینه کروی مقعر
concave spherical mirror
اینه کروی کاو
mirror backed screen
صفحه تصویر الومینیمی
rear-view mirror
آیینهی پسنما
main reflex mirror
آینهانعکاساصلی
plane of mirror symmetry
صفحه تقارن اینهای
mirror plane of symmetry
صفحه تقارن اینهای
rear-view mirror
آیینهی عقبنما
rear-view mirror
آیینهی جلو
dual purpose gun
توپ دو کاره
dual sex therapy
درمان دو جنسیتی
dual y axis graph
نمودار با دو محور y
dual tone horn
بوق با دو صدا
dual carriageway road
راه بادو جاده
dual channel controller
کنترل کننده دو کاناله
dual price system
نظام دو قیمتی
dual ignition system
سیستم احتراق دوتایی
dual in line package
بسته درون برنامهای دوواحدی نوعی پایه متداول که روی ان یک تراشه نصب میشود
dual disk drive
گرداننده دیسک دوگانه
dual carriageway road
راه با دو شوسه جدا
dual labor market
بازار کار دوگانه
dual port ram
حافظه تسهیم شده
mirror writing shadow reading
کامپیوتر میزبان با دو دیسک فیزیکی برای بالا بردن سرعت دسترسی
dual sided disk drives
گردانندههای دیسک دو طرفه
dual channel sound system
کانال صوتی دوگانه
dual channel television sound system
کانال صوتی دوگانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com