Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
dull head
ادم کودن
dull head
نادان
Other Matches
dull
پوچ
dull
کودن
dull
کند سنگین
dull
کند کردن
dull
کمرنگ
dull
تیره
dull
کندشدن گرفته
dull
تیره کردن
dull
کند
dull
راکد
dull
کساد
dull
متاثر کند کردن
dull
ملال اور
dull
کدر
dull
خسته کننده
dull
بیهوده
dull
بی معنی
dull
گرفته
dull of a
کندفهم
dull
کسادی
the market is dull
بازار راکد است
This mirror is very dull .
این آینه خیلی مات است
dull brained
کودن
dull brained
خرف
dull eyed
تارچشم
dull finish
کالیبر مرده
dull finish
رخده مرده
dull of hearing
دارای گوش سنگین
the market is dull
بازار کساداست
as dull as a ditch-water
مثل فیلم های تکراری
[خسته کننده و ملال آور]
I dislike dull colors .
رنگهای مات را دوست ندارم
matte
[matt]
[flat]
[dull]
<adj.>
رنگ کدر
[کمرنگ]
[تیره]
head to head polymer
بسپار سر به سر
keep one's head
خونسردبودن
head-first
از سر سراسیمه
go head
پیش بروید
head-first
سربجلو
head
ارتفاع ریزش سر رولور سر
per head
متوسطمیانگین
from head to f.
ازسرتاپا
head first
باکله
head first
سربجلو
go head
ادامه بدهید بفرماید
go to head of
مست کردن
head-first
باکله
well head
سر چشمه
with head on
سربه پیش سر به جلو
to keep one's head
ارام یاخون سردبودن
to go off one's head
دیوانه شدن
to get anything into ones head
چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
R/W head
وسیله
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
one way head
سریکجهته
Off with his head !
سرش را ببرید !
head well
چاه پیشکار
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
keep one's head
<idiom>
head up
<idiom>
رهبر
head out
<idiom>
ترک کردن
head-on
<idiom>
برعلیه کسی بودن
head-on
<idiom>
فرجام مواجه شدن با
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
off with his head
سرش را از تن جدا کنید
go to one's head
<idiom>
مغرور شدن
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
head first
از سر سراسیمه
over one's head
<idiom>
خیلی سخت برای درک
over one's head
<idiom>
به مقام بالاتری رفتن
head to head
رقابت شانه به شانه
head well
مادر چاه
head way
پیشروی
head way
بلندی طاق سرعت
head way
پیشرفت
head way
بجلو
to head off
عازم شدن
[گردش]
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
over head
هزینه سربار
R/W head
HEAD WRITE/READ
head
دستشویی قایق بالای بادبان
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head
انتهای میز بیلیارد
head
هد
head
ضربه با سر
head
فرق سرصفحه
head
توپی کامل و سایر متعلقات
head
مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head
رئیس
head
نوک پیکان
head
دهنه ابزار
head
رهبری کردن مقاومت کردن
head
موضوع در راس چیزی واقع شدن
head
عنوان مبحث
head
راس
head
دهانه
head
عازم شدن سرپل گرفتن
head
سرپل توالت ناو
head
رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head
منتها درجه موی سر
head
عمده
head
سالار عنوان
head
موضوع
head
اصلی
head
سردرخت
head
سرستون
head
خط سر
head
مهم
head
: سرگذاشتن به
head
پیش رو
head
عناصر اولیه ستون
head
سرفشنگ
head
دربالا واقع شدن
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
head
دارای سرکردن
head
فهم
head on
نوک به نوک
head
بعد بالایی کتاب یا بدنه
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
head-on
روبرو
head-on
از طرف سر
head
راس عدد
head-on
از سر
head
نوک
head-on
شاخ بشاخ
keep one's head
دست پاچه نشدن
head on
شاخ بشاخ
head on
از سر
head on
از طرف سر
head on
روبرو
head
دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head
کله
head
انتها دماغه
head
ابتداء
head
دماغه
head
سر
head
ارتفاع فشاری
head
بخش بالایی وسیله
head
شبکه یا بدنه
head
وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head-on
نوک به نوک
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head
افت
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
scald head
کچلی
shock head
دارای موی فراوان
sculptured head
پیکره سر ادمی
sculptured head
سردیس
round head
سر گرد
read head
نوک خواننده
record head
نوک ضبط
read head
نوک خواندن
raw head
نوک خواننده
raw head
نوک خواندن
recording head
نوک ضبط
read head
هد خواندن راس خواندن
raise its head
پدید امدن
rivet head
کله پرچ
round head
برگردان
shock head
انبوه گیسو
swelled head
دارای عقاید بزرگ خود فروش
to gather head
نیروگرفتن
to pitch on one's head
از سر پرت شدن
to hit someone on the head
بر سر کمی زدن
t head bolt
پیچ چکشی شکل " T "
tension head
بار کشش
the crown of the head
فرق سر
to hide one's head
ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
ti lift one's head
نیرو گرفتن
to bob one's head
کوتاه کردن موی سر کسی
swelled head
خودخواه
static head
فشار ایستایی
spear head
گروه جلودار
spear head
گروه نوک درحمله یا سر جلودار
spindle head
سر هرزگرد
to poke one's head
با سرپایین اویخته راه رفتن
to poke one's head
دولادولا راه رفتن
to knock head
پیشانی برخاک نهادن
to knock head
چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
to knock head
سجود
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
splash head
پاشش گیر
to gather head
قوت گرفتن سرپیداکردن
it turned my head
سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
long head
زیرکی
lose one's head
دیوانه شدن
lost head
افت بار
lunk head
ادم کله خر
magnetic head
نوک مغناطیسی
magnetic head
هد مغناطیسی
manufactured head
سر ساخته شده
mast head
نوک دکل کشتی
movable head
با نوک متحرک
navigation head
بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
long head
دوراندیشی
letter head
کاغذیکه نشان چاپی دارد
keep one's head above water
رهایی یافتن
keep one's head above water
قصر دررفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com