English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
duplex operation کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
Other Matches
duplex دورشتهای
duplex دو طرفه
duplex ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
duplex دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
duplex ارسال داده در دو جهت همزمان
duplex مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
duplex مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
duplex دوسمتی خانه دوخانواری
duplex دوتایی
duplex دولا دولایی
duplex دو رشتهای
duplex دولا
duplex مضاعف
full duplex کاملا دو رشتهای
duplex channel مجرای دو رشتهای
duplex wire کابل دو سیمه
duplex winding سیم پیچ دو راهه
duplex transmission مخابره دورشتهای
duplex telephony گفت و شنود تلفنی
duplex telephony مکالمه تلفنی دو طرفه
half duplex یک طرفه
duplex computer کامپیوتر مضاعف
duplex telegraphy تلگراف دو جهتی
duplex printing چاپ دورو
full duplex دو طرفه
full duplex پروتکل دوسوی همزمان
full duplex کاملا" دو رشتهای
duplex cable کابل دو سیمه
duplex transmission مخابره دو رشتهای
duplex ignition احتراق دوگانه
duplex console پیشانه مضاعف
duplex channel مجرای دورشتهای
half duplex نیم دو رشتهای
duplex telegraphy تلگراف دوگانه
half duplex پروتکل کامل یکسو
duplex channel کانال دو طرفه
full duplex تمام دو رشتهای
duplex planto miller نوعی دستگاه فرز دوپلکس
duplex pressure proportioner مخلوط کن دو فشاری
polar duplex telegraphy تلگراف دو جهتی قطبی
full duplex channel مجرای کاملا دو رشتهای
duplex wound armature ارمیچر دو سیم پیچی
half duplex transmission مخابره دو نیم رشتهای
duplex weighting bottle بطری دو دردار توزین
duplex fixed bed miller دستگاه فرز دوبل
to come into operation قابل اجرا شدن
operation کارکرد
co-operation کار مشترک
co-operation همکاری مشترک
to come into operation قانونی درست شدن
to come into operation قانون شدن
to come into operation کاربرد پذیر شدن
to come into operation قابل اجراشدن
to come into operation بکار افتادن
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
either way operation ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
operation دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
not operation عمل نقض
not operation عمل نفی
one way only operation عملکرد فقط یک طرفه
one way only operation عملکردتنها یک طرفه
operation immediate اقدام سریع
or operation عمل یا
to come into operation دایر شدن
come into operation قابل اجرا شدن
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation کار کردن
operation دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation عمل جراحی
operation به کارانداختن
operation عمل کردن
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation کارکردن با یک وسیله
operation عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation به اجرا
operation بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation گردش جنبش
operation کار
operation عمل
operation عملکرد
operation بهره برداری
operation وابسته به عمل عملکرد
operation گردش
operation عملیات
operation سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation اداره
operation عمل جراحی عمل
operation گرداندن
operation research پژوهش عملیاتی
operation code رمزالعمل
nonidentity operation عمل ناهمانی
no operation instruction دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد
no operation instruction OPERATION NO
no address operation دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
nature of the operation ماهیت عملیات
operation overlay کالک عملیاتی
operation decoder عمل گشا
operation overlay کالک عملیات
off line operation عملکرد برون خطی
operation manager مدیر عملیات
operation center مرکز عملیات
operation decoder عمل شناس
operation code رمز عمل
operation code کد عملیاتی
online operation عمل درون خطی
operation analysis تحلیل عملکرد
operation map نقشه عملیاتی
operation map نقشه عملیات
offline operation عمل برون خطی
on line operation عملکرد درون خطی
on line operation عمل درون خطی
one step operation عمل تک مرحله
operation annexes پیوستهای عملیاتی
operation order دستورعملیات
operation order دستور عملیاتی
operation of contract نفوذ قرارداد
operation analysis عمل کاوی
operation research تحقیق درعملیات
unary operation عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
unary operation عمل یگانی
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
transformer operation عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
transfer operation عمل انتقال
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
the four fundamental operation چهارعمل اصلی
the breathing operation کاردم زدن عمل تنفس
unattended operation عملکرد بی مراقب
unattended operation سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
unattended operation هملکرد مراقبت نشده
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
binary operation عمل دوتایی [ریاضی]
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
A surgical operation . عمل جراحی
operation keys کلیدهایعملیات
unattended operation عملکردبی مراقب
telephone operation طرز کار تلفن کار تلفن
telephone operation عملکرد تلفن
pseudo operation عملواره
serial operation عمل نوبتی
pseudo operation شبه عمل
privieged operation عمل ممتاز
point operation عمل نقطهای
parallel operation عملیات موازی
parallel operation عملکرد موازی
parallel operation عمل موازی
ready for operation اماده کار
rescue operation عملیات نجات
synchronous operation عملیات همزمان
synchronous operation عمل همگام
symmetry operation عمل تقارن
surgical operation دست کاری
surgical operation عمل جراحی
string operation عملکردرشتهای
string operation عملیات رشتهای
serial operation عملیات سری
revenue operation عملکرد
dyadic operation عملکرد دوتایی
autonomous operation عملیات مستقل
dual operation عمل همزاد
destructive operation عملیات مخرب
dagger operation عمل خنجری
cycle of operation جریان عمل جنگ افزار
cycle of operation دوره عمل سلاح
conversational operation عملیات محاورهای
contouring operation فرم کاری
contouring operation کار فرم دهی
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
attended operation فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
arithmetic operation عمل محاسباتی
dyadic operation عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
dyadic operation عمل دوتایی
auxiliary operation عمل کمکی
amphibious operation عملیات اب خاکی
area of operation منطقه عملیات
arithmetic operation عملیات حسابی
arithmetic operation عمل ریاضی
arithmetic operation عمل حسابی
continous operation عملکرد پایدار
continous operation کار دائمی
boolean operation جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
boolean operation عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
boolean operation عمل بولی
boostrap operation عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
block operation عملیات بلوک
binary operation عملکرد دودوئی
binary operation عمل دودوئی
binary operation عمل دودویی
bi conditional operation عمل دوشرطی
boolean operation عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com