English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 116 (2 milliseconds)
English Persian
duplex weighting bottle بطری دو دردار توزین
Other Matches
weighting bottle فرف توزین
weighting وزن دادن
weighting مرتب کردن کاربران , برنامه ها یا تاریخ با توجه به اهمیت یا اولویت آنها
weighting توزین
weighting وزن کردن
item weighting وزن دادن به پرسشها
weighting coefficient ضریب وزنی
duplex دو طرفه
duplex دولا
duplex دو رشتهای
duplex ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
duplex دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
duplex دورشتهای
duplex مضاعف
duplex دولا دولایی
duplex دوسمتی خانه دوخانواری
duplex مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
duplex مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
duplex ارسال داده در دو جهت همزمان
duplex دوتایی
duplex operation کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
duplex printing چاپ دورو
duplex telegraphy تلگراف دو جهتی
duplex telegraphy تلگراف دوگانه
full duplex پروتکل دوسوی همزمان
duplex ignition احتراق دوگانه
duplex console پیشانه مضاعف
duplex cable کابل دو سیمه
duplex wire کابل دو سیمه
duplex channel مجرای دو رشتهای
duplex channel کانال دو طرفه
duplex channel مجرای دورشتهای
duplex computer کامپیوتر مضاعف
duplex telephony مکالمه تلفنی دو طرفه
duplex transmission مخابره دورشتهای
half duplex نیم دو رشتهای
duplex telephony گفت و شنود تلفنی
half duplex پروتکل کامل یکسو
full duplex تمام دو رشتهای
full duplex دو طرفه
full duplex کاملا دو رشتهای
duplex winding سیم پیچ دو راهه
full duplex کاملا" دو رشتهای
duplex transmission مخابره دو رشتهای
half duplex یک طرفه
half duplex transmission مخابره دو نیم رشتهای
polar duplex telegraphy تلگراف دو جهتی قطبی
duplex planto miller نوعی دستگاه فرز دوپلکس
full duplex channel مجرای کاملا دو رشتهای
duplex pressure proportioner مخلوط کن دو فشاری
duplex wound armature ارمیچر دو سیم پیچی
duplex fixed bed miller دستگاه فرز دوبل
bottle بطری
bottle شیشه
bottle محتوی یک بطری
bottle دربطری ریختن
shake bottle بطری حاوی گویهای کوچک نمره دار برای تعیین شماره بازیگر بیلیارد
scent bottle شیشه عطری
scent bottle عطر دان
bottle feeding تغذیه با بطری
nursing bottle بطری شیربچه
nursing bottle شیشه شیر بچه
leather bottle مشک
bottle-feeding تغذیه با بطری
ink bottle دوات
ink bottle شیشه مرکب شیشه جوهر
stock bottle شیشه ذخیره
the neck of a bottle گردن بطری
wash bottle بطری شستشوی
bottle-dungeon سیاه چال
hit the bottle <idiom> الکل نوشیدن
To bottle up ones anger. خشم خود را دردل نگاهداشتن
To bottle up a sentiment. احساسی رادر دل خود جمع کردن
bottle-opener دربازکنبطری
bottle-feed بچهایکهشیرخشکرابهشیرمادرشترجیحمیدهد
bottle green سبزپررنگ
bottle bank سطلآشغالمخصوصبطری
water bottle غمغهآب
bottle opener دربازکن
feeding bottle بطری سرپستانک داربرای شیردادن بچه
feeding-bottle بطری سرپستانک داربرای شیردادن بچه
wash bottle اب فشان
case-bottle شیشه چارپر
ink bottle مرکب دان
gourd bottle قمقمه
bottle flower گل دکمه
bottle holder نوکر یا ملازم پهلوان مشت زن
bottle holder پشت
bottle holder یار
bottle holder یاور
bottle neck مهلکه
bottle neck محل تراکم عبور ومرور
bottle neck گیر در کار
bottle neck مانع اشکال کار
bottle rack جا بطری
case bottle چارپر
bottle companion هم پیاله
bottle brush شیشه پاک کن
gourd bottle قمقمهای که ازکدوی قلیانی بسازند
oxygen bottle محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
gas bottle سیلندر گاز کپسول گاز
gas bottle بطری گاز
absorption bottle بطری جذب
case bottle شیشه چارپهلو
beather bottle خیک
beather bottle مشک
black glass bottle بطلی
bottle top mold انگشتانه
black glass bottle بطری
bottle pocket billiard بیلیارد کیسه دار با 2 گوی ومهره بطری مانند
The bottle is fI'lled up with water بطری با آب پر شده است
hot-water bottle کیسهآبگرم
bottle silt sampler نمونه برداری با بطری
gas washing bottle بطری گاز شویی
water bottle clip گیرهنگهدارندهغمغمه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com