Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 169 (8 milliseconds)
English	Persian
dust devil	تنوره دیو
Other Matches
to go to the devil	جهنم شدن
to go to the devil	بجهنم رفتن
the devil	امان
devil	روح پلید
devil	شیطان
devil	تند و تیزکردن غذا
devil	با ماشین خردکردن
devil	نویسنده مزدور
devil	ابلیس
devil	دیو
go devil	مین یا نارنجک کوچک
go devil	ارابه دستی
go devil	لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
go devil	ماشین بذرپاش دستی
the devil	رای
go devil	اژدر کوچک
devil may care	لاقید
devil fish	هشت پا
devil fish	چرتنه
dare devil	نترس
dare devil	بی باک
dare devil	بی پروا
devil fish	اختپوت
devil may care	بی باک
devil's advocates	شریک شیطان
devil's paternoster	ورد نفرین امیز
devil's claw	خفت پنجهای
to raise the devil	شلوق کردن
devil's claw	خفت پنجه دیوی
devil may care	لاابالی
devil worship	شیطان پرستی
He was working like the devil.	مثل شیطان کارمی کرد(پرتلاش)
devil's advocates	کشیشی که اعمال و سوابق مردهای را که قرار است تقدیس شده و saint شود به طور انتقادی بررسی میکند تامبادا عیبی از قلم افتاده باشد
raise a devil	شلوغ کردن
raise a devil	اشوب کردن
snow devil	بهمن
devil's advocate <idiom>	[ارائه استدلال مخالف]
kill devil	طعمه ساختگی که دراب چرخ میخورد
sea devil	ماهی کوسه
devil may care	بی توجه به مقام
devil's advocate	کشیشی که اعمال و سوابق مردهای را که قرار است تقدیس شده و saint شود به طور انتقادی بررسی میکند تامبادا عیبی از قلم افتاده باشد
devil's advocate	شریک شیطان
blue devil	افسردگی
blue devil	ال
blue devil	دیو
devil-may-care <idiom>	نگرانی نداشتند
give the devil his due <idiom>	منصف بودن
speak of the devil and he appears <idiom>	حلال زاده بودن
To be between the devil and the deep blue sea.	راه پس وپیش نداشتن
dust-up	جنگ و دعوا
in the dust	مرده
in the dust	زیر خاک
in the dust	درخاک
dust	گرد گوگرد
dust	تراب
dust	خاک
to let the saw dust out of	رسوا کردن
to let the saw dust out of	را ثابت کردن
to let the saw dust out of	پوچی یا بی اساسی
dust	گرد وخاک
dust	غبار
dust	خاکه ذره
dust	گردگیری کردن گردگرفتن از
to f. away the dust	گردگیری کردن
dust	ارد
saw dust	خاک اره
dust-up	شکر آب
dust-up	بگومگو
dust	ریختن پاشیدن
dust	گرد
dust well	گرد چال
to bite the dust	افتادن
to bite the dust	مردن
to blow up dust	گرد و خاک به پا کردن
to make a dust	گردکردن
dust color	رنگ خاکی
to dust one's jacket	کسیرازدن
to dust the coat of	کتک زدن
to dust one;s jacket	کسیراچوب زدن
gold dust	خاک طلادار
to raise dust	گرد و خاک به پا کردن
to dust one;s jacket	کسیراکتک زدن
to kick up dust	خاک بلندکردن
to shake off the dust	گردگیری گردن
to shake off the dust	گرد گرفتن
to shake off the dust	تکاندن
zinc dust	گرد روی
bite the dust <idiom>	از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
When the dust settles.	وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
dust receiver	مخزنگردوخاک
dust-ups	شکر آب
dust-ups	بگومگو
dust-ups	جنگ و دعوا
to raise a dust	اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
to raise a dust	شلوق کردن
to kick up dust	خاک راه انداختن
to kiss the dust	پست شدن
to kiss the dust	باخاک یکسان شدن
to kiss the dust	به خواری وپستی تن دادن
to kiss the dust	کشته شدن
to lick the dust	بزمین خوردن
to make a dust	گردو خاک بلند کردن
to make a dust	هایهوکردن
to raise a dust	گردوخاک بلندکردن
gold dust	گرد طلا
dust jacket	جلد کاغذی روی کتاب
dust bin	خاکروبه دان
dust box	گردپاش
dust brand	دوده
dust brand	لکهای ازدوده
dust brand	سخن زشت
dust brush	گردپاک کن
dust brush	گردگیر
dust catcher	گردگیر کوره بلند
dust bowl	شن روان
dust coal	خاک ذغال
dust coat	لباس روبرای گرفتن گرد جامه گردگیر
dust bin	خاکدان
dust arrester	گرد گیر
dust arrester	واحد گردگیری
dust-covers	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-covers	جلد کاغذی روی کتاب
dust-jacket	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jacket	جلد کاغذی روی کتاب
dust-jackets	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jackets	جلد کاغذی روی کتاب
angel dust	گرد پریان
coal dust	خاکه زغال
cosmic dust	غبار کیهانی
dust jacket	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
diamond dust	خرده یاسوده الماس
dust collection	گردگیری
dust collector	جمع کننده گرد و خاک
stone dust	گرد سنگ
dust tight	خاک بند
flue dust	بخار گاز
flying dust	گرد
dust collection	غبارگیری
furnace dust	بخار کوره
glass dust	خرده شیشه
humbled to the dust	باخاک برابر
interstellar dust	غبار بین- ستارهای
raise a dust	گرد و خاک بلند کردن
raise a dust	داد و بیداد کردن
saw dust concrete	بتن خاک اره
stone dust	خاک سنگ
dust separation	جداسازی گرد و غبار
dust respirator	ماسک ضد گردو غبار
dust laden	خاک گرفتگی
dust exhaust	تخلیه گرد و خاک
dust mask	خاک گیر
dust cover	سرپوش غبارگیر
dust colour	خاکی
dust removal	تخلیه گرد و خاک
dust removal	گرد گیری
dust collector	گردگیر
dust respirator	ماسک تنفسی
dust laden	تجمع گرد وغبار
the dust panned out pootly	ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد
coal dust firing	اشتعال گردی
The dust was laid ( settled ) .	گرد وخاک نشست
Water lays the dust.	آب گرد وخاک رامی خواباند
To snake the dust off the carpet.	خاک قالی را تکان داد (تکاندن )
sandstorm or dust storm	طوفانخاکوشن
dust cloud theory	نظریه غباری
dust collection equipment	وسایل گردگیری
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb>	کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
Dust has accumulated [settled] on the chairs.	روی صندلی ها خاک نشسته

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com