Dictiornary-Farsi | dust exhaust | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 177 (9 milliseconds)

English	Persian
dust exhaust	تخلیه گرد و خاک


Other Matches

exhaust	تهی کردن
exhaust	تخلیه کردن خروج
exhaust	اگزوز
exhaust	خروج
exhaust	در رو مفر
exhaust	نیروی چیزی راگرفتن
exhaust	خسته کردن ازپای در اوردن
exhaust	تخلیه
exhaust	لوله اگزوز
exhaust	خروج گاز یابخار
exhaust	تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
exhaust	خروجی
exhaust	تمام کردن بادقت بحث کردن
exhaust	خالی شدن بطور کامل
exhaust fan	پروانه خروجی
combustion/exhaust	اگزوز-خروجبخار
exhaust passage	گذرگاه خروجی
exhaust air	هوای خروجی
exhaust cam	بادامک خروجی
exhaust chamber	اطاقک خروجی
exhaust manifold	چند راهه خروجی
exhaust chute	ناودان تخلیه
exhaust cone	مخروطی اگزوز
exhaust connection	اتصال خروجی
exhaust manifold	چندراهی اگزوز
exhaust in jector	اب رسان
exhaust gear	چرخ دندانه خروجی
exhaust fan	بادبزن مکنده
exhaust gas	گاز خروجی
exhaust manifold	مانیفولداگزوز
exhaust velosity	سرعت خروج
exhaust valve	شیر خروج
exhaust valve	سوپاپ دود
exhaust system	سیستم اگزوز
exhaust stroke	ضربه خروجی
exhaust stroke	مرحله تخلیه
exhaust stroke	مرحله اگزوز
exhaust steam	بخار خروجی
exhaust port	دریچه خروجی
exhaust port	مجرای خروجی
exhaust pipe	لوله خروجی
exhaust pipe	لوله خروج بخار یا دود
exhaust nozzle	نازل خروجی
exhaust system	سیستم تخلیه دود
to exhaust one's efforts	منتهای کوشش را بعمل اوردن
exhaust duct	کانالاگزوز
exhaust fan	هواکش کارگاه
exhaust pipe	لوله اگزوز
exhaust stack	لولهاگزوز
exhaust bin level	اتمام موجودی
exhaust guide vanes	پردههایراهنمایاگزوز
exhaust gas admission	اگزوز ورود گاز
bayonet exhaust pipe	قسمت پهن انتهای لوله اگزوز
exhaust valve housing	حوضینگ شیر خروجی
exhaust gas temperature	دمای گاز خروجی
exhaust bin level	فاقد موجودی
back-firing [detonating] exhaust	لوله اگزوز آتش گیر
dust	غبار
dust	خاک
dust well	گرد چال
to f. away the dust	گردگیری کردن
dust-up	شکر آب
dust	ارد
dust	گرد
dust-up	جنگ و دعوا
dust	ریختن پاشیدن
saw dust	خاک اره
dust	تراب
dust	گردگیری کردن گردگرفتن از
dust	خاکه ذره
in the dust	مرده
in the dust	زیر خاک
in the dust	درخاک
dust-up	بگومگو
dust	گرد گوگرد
to let the saw dust out of	رسوا کردن
to let the saw dust out of	را ثابت کردن
to let the saw dust out of	پوچی یا بی اساسی
dust	گرد وخاک
to dust one's jacket	کسیرازدن
to bite the dust	افتادن
to bite the dust	مردن
to dust one;s jacket	کسیراچوب زدن
to dust one;s jacket	کسیراکتک زدن
to dust the coat of	کتک زدن
to blow up dust	گرد و خاک به پا کردن
to make a dust	گردو خاک بلند کردن
to raise dust	گرد و خاک به پا کردن
stone dust	گرد سنگ
to kiss the dust	کشته شدن
dust-ups	شکر آب
dust-ups	جنگ و دعوا
to lick the dust	بزمین خوردن
to make a dust	گردکردن
to raise a dust	گردوخاک بلندکردن
to raise a dust	شلوق کردن
to raise a dust	اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
to shake off the dust	گردگیری گردن
to shake off the dust	گرد گرفتن
to shake off the dust	تکاندن
to kiss the dust	به خواری وپستی تن دادن
to kiss the dust	باخاک یکسان شدن
to kiss the dust	پست شدن
to kick up dust	خاک بلندکردن
dust color	رنگ خاکی
to make a dust	هایهوکردن
bite the dust <idiom>	از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
When the dust settles.	وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
dust receiver	مخزنگردوخاک
gold dust	خاک طلادار
dust-ups	بگومگو
gold dust	گرد طلا
to kick up dust	خاک راه انداختن
zinc dust	گرد روی
stone dust	خاک سنگ
dust-covers	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust bin	خاکروبه دان
dust bowl	شن روان
dust box	گردپاش
dust brand	دوده
dust brand	لکهای ازدوده
dust brand	سخن زشت
dust brush	گردپاک کن
dust brush	گردگیر
dust catcher	گردگیر کوره بلند
dust coal	خاک ذغال
dust coat	لباس روبرای گرفتن گرد جامه گردگیر
dust bin	خاکدان
dust arrester	گرد گیر
dust arrester	واحد گردگیری
dust-covers	جلد کاغذی روی کتاب
dust-jacket	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jacket	جلد کاغذی روی کتاب
dust-jackets	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jackets	جلد کاغذی روی کتاب
dust jacket	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
angel dust	گرد پریان
coal dust	خاکه زغال
dust jacket	جلد کاغذی روی کتاب
cosmic dust	غبار کیهانی
diamond dust	خرده یاسوده الماس
dust collection	گردگیری
dust collection	غبارگیری
dust respirator	ماسک ضد گردو غبار
dust separation	جداسازی گرد و غبار
dust tight	خاک بند
raise a dust	داد و بیداد کردن
dust respirator	ماسک تنفسی
raise a dust	گرد و خاک بلند کردن
flue dust	بخار گاز
interstellar dust	غبار بین- ستارهای
humbled to the dust	باخاک برابر
glass dust	خرده شیشه
furnace dust	بخار کوره
dust removal	گرد گیری
dust removal	تخلیه گرد و خاک
saw dust concrete	بتن خاک اره
dust collector	جمع کننده گرد و خاک
dust collector	گردگیر
dust colour	خاکی
dust cover	سرپوش غبارگیر
dust devil	تنوره دیو
dust laden	خاک گرفتگی
dust laden	تجمع گرد وغبار
dust mask	خاک گیر
flying dust	گرد
the dust panned out pootly	ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد
coal dust firing	اشتعال گردی
The dust was laid ( settled ) .	گرد وخاک نشست
To snake the dust off the carpet.	خاک قالی را تکان داد (تکاندن )
sandstorm or dust storm	طوفانخاکوشن
dust cloud theory	نظریه غباری
dust collection equipment	وسایل گردگیری
Water lays the dust.	آب گرد وخاک رامی خواباند
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb>	کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
Dust has accumulated [settled] on the chairs.	روی صندلی ها خاک نشسته

dust exhaust

تخلیه گرد و خاک