Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (8 milliseconds)
English
Persian
dust mask
خاک گیر
Other Matches
mask
بیتی که برای انتخاب بیت مورد نظر از کلمه یا رشته به کار می رود
mask
پنهان کردن
mask
عیاشی
mask
لفافه بهانه
mask
ماسک
mask
روبند
mask
نقاب
mask
ماسک زدن پنهان کردن
mask
پوشاندن پوشانه
mask
مانع دید شدن
mask
مانع پوشاندن
mask
زمین پوشیده از دید و تیر
mask
روپوش
mask
پوشیدن
mask
محل ذخیره سازی در کامپیوتر که حاوی الگوی بیتها به صورت ماسک است
mask
کلاه مخصوص شمشیربازی سر روباه شکار شده
mask
کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
under the mask of
به بهانه در لفافه
mask
پوشش
mask
پوشاندن
mask
الگو سامان
mask
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
mask
با
mask
پوشاندن فضای
mask
شادمانی خوش گذرانی
mask
الگوی ارقام دودویی برای انتخاب بیتهای مختلف از کلمه دودویی
mask
طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
mask
وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
mask design
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
data mask
نقاب داده ها
aperture mask
استفاده در صفحه تصویر رنگی برای جدا کردن اشعههای قرمز و سبز و آبی
death mask
ماسک صورت مرده
death mask
قیافه مرده
aperture mask
صفحه مشبک
oxygen mask
ماسکاکسیژن
smoke mask
ماسک ضد دود
protective mask
ماسک ضد گاز
mask register
ثبات نقابی
foliate mask
صورت مجسمه انسان
shadow mask
صفحه مشبک
face mask
ماسک محافظ صورت
gas mask
ماسک ضد گاز
towear a mask
نقاب زدن ماسک زدن
gas mask
ماسک گاز
to throw off the mask
پرده از روی کار برداشتن
full face mask
ماسکتمانصورت
half-mask respirator
سپراتورنیمهماسک
gas mask canister
صافی گاز
in the dust
مرده
dust-up
بگومگو
to let the saw dust out of
پوچی یا بی اساسی
dust-up
شکر آب
to f. away the dust
گردگیری کردن
dust well
گرد چال
to let the saw dust out of
رسوا کردن
saw dust
خاک اره
in the dust
درخاک
in the dust
زیر خاک
to let the saw dust out of
را ثابت کردن
dust
غبار
dust
گرد وخاک
dust
ریختن پاشیدن
dust
خاک
dust
خاکه ذره
dust
گرد
dust
تراب
dust-up
جنگ و دعوا
dust
گرد گوگرد
dust
گردگیری کردن گردگرفتن از
dust
ارد
to dust the coat of
کتک زدن
to dust one;s jacket
کسیراکتک زدن
to make a dust
گردو خاک بلند کردن
to dust one;s jacket
کسیراچوب زدن
to dust one's jacket
کسیرازدن
to blow up dust
گرد و خاک به پا کردن
to raise dust
گرد و خاک به پا کردن
stone dust
خاک سنگ
stone dust
گرد سنگ
dust color
رنگ خاکی
bite the dust
<idiom>
از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
to bite the dust
افتادن
to bite the dust
مردن
to kick up dust
خاک بلندکردن
to kick up dust
خاک راه انداختن
to kiss the dust
پست شدن
to shake off the dust
تکاندن
zinc dust
گرد روی
When the dust settles.
وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
dust receiver
مخزنگردوخاک
gold dust
خاک طلادار
dust-ups
جنگ و دعوا
dust-ups
شکر آب
gold dust
گرد طلا
to shake off the dust
گرد گرفتن
to shake off the dust
گردگیری گردن
to raise a dust
اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
to kiss the dust
باخاک یکسان شدن
to kiss the dust
به خواری وپستی تن دادن
to kiss the dust
کشته شدن
to lick the dust
بزمین خوردن
to make a dust
گردکردن
to make a dust
هایهوکردن
to raise a dust
گردوخاک بلندکردن
to raise a dust
شلوق کردن
dust-ups
بگومگو
saw dust concrete
بتن خاک اره
dust-covers
کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust bin
خاکروبه دان
dust bowl
شن روان
dust brand
دوده
dust brand
لکهای ازدوده
dust brand
سخن زشت
dust brush
گردپاک کن
dust brush
گردگیر
dust catcher
گردگیر کوره بلند
dust box
گردپاش
dust coal
خاک ذغال
dust coat
لباس روبرای گرفتن گرد جامه گردگیر
dust arrester
گرد گیر
dust arrester
واحد گردگیری
dust-covers
جلد کاغذی روی کتاب
dust-jacket
کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jacket
جلد کاغذی روی کتاب
dust-jackets
کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jackets
جلد کاغذی روی کتاب
dust jacket
کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
angel dust
گرد پریان
dust jacket
جلد کاغذی روی کتاب
coal dust
خاکه زغال
cosmic dust
غبار کیهانی
diamond dust
خرده یاسوده الماس
dust collection
گردگیری
dust collection
غبارگیری
humbled to the dust
باخاک برابر
dust respirator
ماسک ضد گردو غبار
dust separation
جداسازی گرد و غبار
dust tight
خاک بند
raise a dust
گرد و خاک بلند کردن
flue dust
بخار گاز
flying dust
گرد
furnace dust
بخار کوره
glass dust
خرده شیشه
dust bin
خاکدان
interstellar dust
غبار بین- ستارهای
dust respirator
ماسک تنفسی
dust removal
گرد گیری
dust removal
تخلیه گرد و خاک
dust collector
جمع کننده گرد و خاک
dust collector
گردگیر
dust colour
خاکی
dust cover
سرپوش غبارگیر
dust devil
تنوره دیو
dust exhaust
تخلیه گرد و خاک
dust laden
خاک گرفتگی
dust laden
تجمع گرد وغبار
raise a dust
داد و بیداد کردن
the dust panned out pootly
ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد
dust collection equipment
وسایل گردگیری
The dust was laid ( settled ) .
گرد وخاک نشست
Water lays the dust.
آب گرد وخاک رامی خواباند
To snake the dust off the carpet.
خاک قالی را تکان داد (تکاندن )
coal dust firing
اشتعال گردی
dust cloud theory
نظریه غباری
sandstorm or dust storm
طوفانخاکوشن
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
Dust has accumulated
[settled]
on the chairs.
روی صندلی ها خاک نشسته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com