Dictiornary-Farsi | dust separation | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 159 (8 milliseconds)

English	Persian
dust separation	جداسازی گرد و غبار


Other Matches

separation	متارکه
separation	جدا کردن
separation	جدا شدن
separation	انفصال
separation	تفکیک متارکه
separation	دوری
separation	فراق
separation	تفکیک کردن
separation	از زیر امر خارج شدن
separation	حکم تفرقه ابدان زوجین
separation	تجزیه
separation	تفکیک
separation	طبله جداشدگی
separation	جداسازی
separation	جداکنی
separation	مستقل شدن یکانها
separation	جدایی
separation	جدائی
separation	تفریق
separation	عمل جدا کردن
altitude separation	اختلاف ارتفاع سطوح مبنای ارتفاع
vortex separation	جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی
volatility separation	جداسازی از طریق فراریت
stepped up separation	حرکت پلهای هواپیماها ارایش پلهای در حرکات هوایی
sieve separation	جداسازی دانه ها با الک
separation zone	منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
separation zone	منطقه حد
separation method	روش جداسازی
separation factor	ضریب جداسازی
grade separation	تقاطع شاهراه یا راه اهن که در ان دو جاده دارای اختلاف سطح از یکدیگر هستند
frequency separation	جداسازی فرکانس
separation anxiety	اضطراب جدایی
color separation	تفکیک رنگ
altitude separation	حد سطوح مبنای ارتفاع
isotope separation	جداسازی ایزوتوپ
principle of separation of powers	اصل تفکیک قوا
separation of interfering substances	جدا کردن اجسام مزاحم
separation of ownership and control	جدائی مالکیت از کنترل جدائی مالکیت از مدیریت
launcher/satellite separation	جسمشماورماهوارهجدا
dust	ریختن پاشیدن
in the dust	زیر خاک
dust-up	جنگ و دعوا
dust-up	بگومگو
in the dust	مرده
in the dust	درخاک
dust	غبار
dust	خاکه ذره
to f. away the dust	گردگیری کردن
dust well	گرد چال
dust	گردگیری کردن گردگرفتن از
to let the saw dust out of	رسوا کردن
to let the saw dust out of	را ثابت کردن
to let the saw dust out of	پوچی یا بی اساسی
dust	گرد وخاک
dust	ارد
dust	گرد گوگرد
dust	تراب
dust	خاک
dust	گرد
saw dust	خاک اره
dust-up	شکر آب
dust-jacket	جلد کاغذی روی کتاب
to bite the dust	افتادن
to kiss the dust	باخاک یکسان شدن
to kick up dust	خاک راه انداختن
to bite the dust	مردن
to kick up dust	خاک بلندکردن
dust-jacket	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
to dust the coat of	کتک زدن
to dust one;s jacket	کسیراچوب زدن
to dust one's jacket	کسیرازدن
dust-covers	جلد کاغذی روی کتاب
stone dust	خاک سنگ
stone dust	گرد سنگ
to kiss the dust	پست شدن
to kiss the dust	کشته شدن
dust-ups	جنگ و دعوا
dust-ups	شکر آب
dust-ups	بگومگو
gold dust	گرد طلا
gold dust	خاک طلادار
dust receiver	مخزنگردوخاک
When the dust settles.	وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
bite the dust <idiom>	از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
dust color	رنگ خاکی
to raise dust	گرد و خاک به پا کردن
to blow up dust	گرد و خاک به پا کردن
to kiss the dust	به خواری وپستی تن دادن
zinc dust	گرد روی
to lick the dust	بزمین خوردن
to make a dust	گردو خاک بلند کردن
to make a dust	گردکردن
to make a dust	هایهوکردن
to raise a dust	گردوخاک بلندکردن
to raise a dust	شلوق کردن
to raise a dust	اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
to shake off the dust	گردگیری گردن
to shake off the dust	گرد گرفتن
to shake off the dust	تکاندن
dust-covers	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust jacket	جلد کاغذی روی کتاب
angel dust	گرد پریان
dust brush	گردگیر
dust catcher	گردگیر کوره بلند
dust coal	خاک ذغال
dust coat	لباس روبرای گرفتن گرد جامه گردگیر
dust collection	گردگیری
dust collection	غبارگیری
dust brush	گردپاک کن
dust collector	جمع کننده گرد و خاک
dust collector	گردگیر
dust colour	خاکی
dust brand	سخن زشت
dust brand	لکهای ازدوده
dust brand	دوده
coal dust	خاکه زغال
cosmic dust	غبار کیهانی
diamond dust	خرده یاسوده الماس
dust jacket	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust arrester	واحد گردگیری
dust arrester	گرد گیر
dust bin	خاکدان
dust bin	خاکروبه دان
dust bowl	شن روان
dust box	گردپاش
dust cover	سرپوش غبارگیر
furnace dust	بخار کوره
glass dust	خرده شیشه
humbled to the dust	باخاک برابر
interstellar dust	غبار بین- ستارهای
raise a dust	گرد و خاک بلند کردن
raise a dust	داد و بیداد کردن
saw dust concrete	بتن خاک اره
to dust one;s jacket	کسیراکتک زدن
dust-jackets	جلد کاغذی روی کتاب
dust-jackets	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
flying dust	گرد
flue dust	بخار گاز
dust mask	خاک گیر
dust laden	تجمع گرد وغبار
dust laden	خاک گرفتگی
dust exhaust	تخلیه گرد و خاک
dust removal	تخلیه گرد و خاک
dust removal	گرد گیری
dust respirator	ماسک تنفسی
dust respirator	ماسک ضد گردو غبار
dust devil	تنوره دیو
dust tight	خاک بند
coal dust firing	اشتعال گردی
dust collection equipment	وسایل گردگیری
Water lays the dust.	آب گرد وخاک رامی خواباند
To snake the dust off the carpet.	خاک قالی را تکان داد (تکاندن )
the dust panned out pootly	ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد
sandstorm or dust storm	طوفانخاکوشن
dust cloud theory	نظریه غباری
The dust was laid ( settled ) .	گرد وخاک نشست
Dust has accumulated [settled] on the chairs.	روی صندلی ها خاک نشسته
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb>	کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.