Dictiornary-Farsi | duties paid | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 67 (5 milliseconds)

English	Persian
duties paid	حقوق گمرکی پرداخت شده


Other Matches

duties	حقوق
customs duties	حقوق گمرکی
customs duties	عوارض گمرکی
stamp duties	حق تمبر
succession duties	مالیات برارث
he is nehgent of his duties	در انجام وفایف خودسهل انگار است
duties free	معاف از حقوق گمرکی
import duties	حق گمرک اجناس وارداتی گمرک ورودی
custom duties	حقوق گمرکی
countervailing duties	حقوق گمرکی جبرانی
death duties	مالیات بر ارث
preferential duties	حقوق گمرکی امتیازی
levy duties	گمرک بستن
religious duties	واجبات
levy duties	گمرک بستن به جنسی
import duties	گمرک اجناس وارداتی
specific duties	عوارض گمرکی براساس مشخصات کالا
stamp duties	پول تمبر
excise duties	مالیات غیرمستقیم
to bear any customs duties	هر گونه عوارض گمرکی را به عهده گرفتن
duties on buyer's account	حقوق گمرکی به عهده خریداراست
to bear all customs duties and taxes	تمام عوارض گمرکی و مالیات را به عهده گرفتن
i paid him out well	خوب تلافی بسرش دراوردم
i paid him out well	خوب از جلوش درامدم
paid-up	فردیکهوجهحقعضویتخودرادریکگروهپرداختهاست
paid	پرداخت شده
well paid	دارای حقوق کافی
the work was well paid	پول خوبی
pre paid	پیش پرداخت
pre paid	از قبل پرداخت شده
well paid employees	میگیرند
reply paid	جواب قبول
She paid for it with her life .	بقیمت جانش تمام شد
the work was well paid	مزدخوبی برای این کارداده شده
low-paid	کارگرانبادستمزدپائین
You have paid too much for your car .	اتوموبیلت را گران خریدی
well paid employees	کارمندانی که حقوق خوب
post paid	که پول پست ان از پیش پرداخت شده باشد
paid up capital	سرمایه پرداخت شده
capital paid in	ذخیره سرمایه
carriage paid to ...	با هزینه حمل تا ...
carriage paid to	هزینه حمل به حامل پرداخت شده
capital paid in	سرمایه پرداخت شده
duty paid	گمرک شده
duty paid	گمرک پرداخته
freight paid to	هزینه حمل پرداخت شده
he paid through the nose	زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
i paid dear for it	برای من گران تمام شد
i paid dearly for it	بسیار گران برایم تمام شد
paid in capital	سرمایه پرداخت شده
fully paid	که حقوق خودراتمام میگیرد
i paid his d. wages	مزد او را انچه لازم بود دادم
carriage and insurance paid to	هزینه حمل و بیمه به حامل پرداخت شده
paid in cash share	سهام نقدا" پرداخت شده
He swore to having paid for the goods .	قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
I paid dearly for this mistake .	این اشتباه برایم گران تمام شد
carriage freight paid to ...	با هزینه حمل تا ...
He gets paid wering different hats .	به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
freight and insurance paid to	هزینه حمل و بیمه پرداخت شده
i paid the debt plus interest	بدهی را با بهره ان دادم
delivered duty paid	یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
delivered duty paid	تحویل پس از پرداخت عوارض مربوطه
I paid him back. in his own coin.	حقش را کف دستش گذاشتم
marriage portion ordinary paid	مهرالمثل
I learned my lesson the hard way. I burned my finger. I paid dearly for it.	چوبش راخورده ام
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول