Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
dynamic simulation language
زبان شبیه سازی پویا
Other Matches
simulation language
زبان شبیه سازی
simulation
همانند سازی
simulation
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
simulation
تقلید تمارض
simulation
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
simulation
همانندسازی
simulation
شبیه سازی
simulation
تشبیه
simulation
وانمود تظاهر
simulation
فاهر سازی
computer simulation
شبیه سازی کامپیوتری
computer simulation
کامپیوتری
computer simulation
شبیه سازی
world simulation
همانندسازی جهانی
society for computer simulation
انجمن شبیه سازی کامپیوتر
dynamic
بالان
dynamic
نیروی درونی
dynamic
نیروی مستقر
dynamic
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic
متحرک
dynamic
قوهای
dynamic
بافری که اندازه آن طبق نیاز تغییر کند
dynamic
مراجعه به دادهای که میتواند تغییر کند
dynamic
ثیر گذاشتن روی داده ماشین
dynamic
زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
dynamic
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamic
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic
تصویر مثل گراف که با ورود داده جدید بلارنگ بهنگام در می آید
dynamic
ن ترین مسیر داده از بین تغییرات در زمان اتصال
dynamic
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
dynamic
ساختار سیستم مدیریت داده که میتواند تغییر کند یا تط بیق یابد
dynamic
سیستمی که منابع آن در هنگام اجرای برنامه اختصاص داده می شوند و نه پیش از آن
dynamic
حرف کامپیوتری یا متن ویدیویی که در صورت لزوم تغییر میکند
dynamic
حافظه با دستیابی تصادفی که نیاز دارد و محتوای آن مرتب بهنگام شود
dynamic
دینامیک
dynamic
جنبشی
dynamic
پویشی
dynamic
وابسته به نیروی محرکه جنباننده
dynamic
حرکتی
dynamic
شخص پرانرژی
dynamic
پویا
dynamic lift
برای دینامیکی
dynamic lattice
شبکه پویشی
dynamic factor
ضریب دینامیکی
dynamic expander
بسط دهنده دینامیکی
dynamic error
خطای پویا
dynamic equilibrium
تعادل دینامیکی
dynamic economy
اقتصاد متحرک
dynamic equilibrium
تعادل پویا
dynamic link
پیوند پویا
dynamic model
مدل پویا
dynamic model
الگوی پویا
dynamic microphone
میکروفون دینامیکی
dynamic memory
حافظه پویا
dynamic loudspesker
بلند گوی دینامیک
dynamic loading
بارگذاری جنبشی
dynamic load
بار پویا
dynamic load
بار دینامی
dynamic load
بار جنبشی
dynamic economy
اقتصاد پویا
dynamic analysis
تحلیل دینامیک
dynamic balance
تعادل و توازن حرکتی
dynamic balay
حمایت متحرک
dynamic braking
ترمز دینامیکی
dynamic braking
ترمز واکنشی
dynamic characteristic
مشخصه دینامیک
dynamic check
مقابله پویا
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
dynamic analysis
تحلیل پویا
dynamic analisis
تجزیه و تحلیل وقایع اقتصادی با در نظرگرفتن تغییرات گذشته و حال و احتمالا" اینده
dynamic analisis
تجزیه و تحلیل پویای اقتصادی
dynamic dump
نسخه برداری پویا
dynamic dump
روبرداری پویا
dynamic dump
رو گرفت پویا
dynamic damper
مستهلک کننده دینامیکی
dynamic convergence
همگرایی دینامیک
dynamic stability
تعادل پویا
dynamic allocation
تخصیص پویا
dynamic contraction
انقباض هم تنش
dynamic pressure
فشار دینامیکی
dynamic pressure
فشار محرکه درونی
dynamic system
نظام پویا
dynamic system
سازگان پویا
dynamic test
ازمون پویا
dynamic stop
ایست پویا
dynamic storage
انباره پویا
dynamic storage
حافظه پویا
dynamic trait
ویژگی پویشی
dynamic strength
مقاومت دینامیکی
dynamic viscosity
گرانروی مکانیکی
lattice dynamic
دینامیک شبکه
dynamic brake
ترمزدینامیکی
dynamic system
سیستم پویا
dynamic subroutine
زیر روال پویا
dynamic sensitivity
حساسیت دینامیک
dynamic scheduling
زمان بندی پویا
dynamic pressure
فشار پویا
dynamic programming
برنامه ریزی پویا
dynamic programming
برنامه نویسی پویا
dynamic structure
ساخت پویا
dynamic programming
برنامه سازی پویا
dynamic ram
حافظه با دسترسی پویا حافظه پویا
dynamic ram
حافظه دستیابی تصادفی پویا
dynamic viscosity
گرانروی مطلق
dynamic relation
روابط میان جوهروعرض یاعلت و معلول
dynamic subroutine
زیرروال پویا
dynamic relocation
جابجایی پویا
dynamic relocation
جابجاسازی پویا
dynamic address translation
ترجمه پویای ادرس
micro dynamic model
الگوی خرد پویا
macro dynamic model
الگوی کلان پویا
dynamic address translate
مترجم ادرس پویا
dynamic address translate
مترجم نشانی پویا
dynamic shift register
ثبات تغییر مکان پویا
permanent magnet dynamic
بلندگوی دینامیک با مغناطیس پایدار
dynamic luminous sensitivity
حساسیت نوری دینامیک
dynamic data exchange
در ویندوز ماکروسافت و OS/2 روشی که در آن دو برنامه فعال می توانند دادههای خود را رد و بدل کنند یک برنامه از سیستم عامل می خواهد تا بین دو برنامه اتصال برقرار کند
dynamic link library
در ویندوز ماکروسافت و OS/2 کتابخانه برنامه ها که از طریق برنامه اصلی قابل فراخوانی است
dynamic storage allocation
تخصیص انباره پویا تخصیص حافظه پویا
dynamic random access memory
حافظه دستیابی مستقیم پویا
multibank dynamic random access memory
حافظه با کارایی بالا که در کارت آداپتور ویدیو برای تامین نمایش گرافیک سریع به کار می رود
for a language course
برای یک دوره زبان
second language
زباندوم
language
زبان
I am here for a language course
من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم.
first language
زبانیکهازهمهبهآنبیشترتسلطدارید
language
زبان
pl. language
زبان پی ال وان
language
نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
language
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language
برنامهای که به عنوان مترجم
language
تبدیل و اجرا میکند
language
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language
زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
language
قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص
language
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
language
زبان برنامه نویسی که حاوی دستورات کد دولویی است و مستقیما توسط CPU قابل فهم است
language
هر برنامهای که هر خط برنامه را به زبان دیگری ترجمه میکند.
language
در زمان اجرا
language
سیستم کلمات و نشانه ها که امکان ارتباط با کامپیوترها را فراهم میکند.
language
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
language
زبان اصلی که برنامه با آن نوشته میشود تا توسط کامپیوتر پردازش شود
language
زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
language
بصورت لسانی بیان کردن
language
زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند
language
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
language
سخنگویی تکلم
language
کلام
language
زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود
language
لسان
language
ابزارهای سخت افزاری و نرم افزاری برای کمک به نوشتن برنامه هایی به زبان خاص توسط برنامه نویس
query language
زبان پرس و جو
program language
زبان برنامه نویسی
program language
زبان برنامه
programming language
زبان برنامه نویسی
publication language
زبان انتشارات
publication language
زبان نشری
quary language
زبان پرس و جو
maternal language
زبان مادری
redundant language
سخن زائد یازیادی حشووزوائد
object language
زبان مقصد
procedural language
زبان رویهای
parliamentary language
زبان مجلسی
non procedural language
بلکه یک مجموعه قواعدی وضع میکند که اعمال می شوند
non procedural language
زبان برنامه سازی که دستورات را پشت سرهم اجرا نمیکند و نه توابع فراخوان را
mechanical language
زبان ماشینی
native language
زبان بومی
natural language
زبان طبیعی
native language
زبان طبیعی
mute language
زبان بیزبانی
mute language
زبان حال
musical language
زبان موسیقی
object language
زبان مقصود
mnemonic language
زبان یادمان
pascal language
زبان پاسکال
parliamentary language
زبان مودبانه
parliamentary language
اصطلاخات پارلمانی
original language
زبان اصلی
official language
زبان رسمی
objective language
زبان مقصود
indelicate language
سخن خارج از نزاکت
native language
زبان اختصاصی
to talk the same language
<idiom>
به یک سبک فکر کردن
[اصطلاح مجازی]
A crash language course .
دوره فشرده آموزش زبان
What foreign language do you know?
کدام زبان خارجی رامی دانید ؟
language lab
زبان
language lab
آزمایشگاه
language laboratory
آزمایشگاه زبان
language laboratories
آزمایشگاه زبان
written language
زبان نوشتاری
use foul language
فحاشی کردن
use bad language
فحش دادن
It is better to know each others mind than to know each others language.
<proverb>
همدلى از همزبانى بهتر است .
to pick up a language.
<idiom>
زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن.
[از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
to talk the same language
<idiom>
همدیگر را فهمیدن
[اصطلاح مجازی]
tongue
[language]
زبان
to translate something
[from/into a language]
ترجمه
[نوشتنی]
کردن چیزی
[از یک زبان یا به زبانی]
to translate something
[from/into a language]
برگرداندن
[نوشتنی]
چیزی
[از یک زبان یا به زبانی]
to interpret
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
a dead language
<idiom>
زبان مرده و منقرض شده
[زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com