English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 116 (7 milliseconds)
English Persian
ease of style روانی انشا
ease of style سبک سلیس
Other Matches
to be at ease به گذراندن
with ease به اسانی بسهولت
to be at ease راحت نبودن
at ones ease باسودگی
at ones ease بارامش
at ease ازاد
at ease فرمان ازاد
to take one's ease راحت شدن یا بودن
ease all درکرجی رانی ایست
ease away کم کم شل کردن
ease off کم کم شل کردن
ease off شل کردن
ease off شل کنید
to ease off اسان شدن
to ease off or way کم کم شل شدن
to ease off سبک شدن
ease off <idiom> آسوده بودن
ease سبک کردن
ease راحتی
ease اسودگی راحت کردن
ease سهولت
ease آسودگی
ease اسانی
ease سهولت استراحت رسایی
ease راحت
ease شل کردن
ease ازادکردن
ease of movement سهولت حرکت راحتی مانور
ease of movement مانور
ease nature سر قدم رفتن
to set at ease اسوده کردن
ease turn سرعت چرخش فرود چرخیدن یا دور زدن هواپیمابرای فرود
ill at ease ناراحت
ill at ease گرفتار
set at ease راحت کردن
stand at ease ازاد
to set at ease راحت کردن
ease of movement سهولت
ease of entry سهولت ورودبه یک صنعت
set at ease اسوده کردن
ease of entry سهولت ورود
ill at ease <idiom> احساس عصبانیت وناراحتی
to ease to a victory به سادگی برنده شدن [ورزش]
to ease nature سر قدم رفتن
To do something with ease(easily). کاری را به آسانی انجام دادن
To stand at attention(ease). بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
It set my mind at ease . خیالم راراحت کرد
To set someones mind at ease. خیال کسی را راحت کردن
there is no style about her لباس یا وضعش متداولی است
there is no style about her سرووضعش زیبایی
style ترکیب [سازمانی یا سیستمی]
style آرایش [سازمانی یا سیستمی]
style ساخت [سازمانی یا سیستمی]
old-style حروف باریک و خمیده به جلو
style سبک بافت
old-style روش گاهشماری قدیمی
there is no style about her ندارد
style قلم
style سبک
style خامه سبک نگارش
style سلیقه
style سبک متداول
style فاهر , نوشتار, اندازه قلم , رنگ , فضا و حاشیههای متن در نوشته فرمت شده
style میله متداول شدن
style معمول کردن مد کردن
style نامیدن
style شیوه
style روش
Free style [سبک قرن نوزده در احساس سبک کلاسیک و دومستیک]
Isabellino style سبک ایزابلین
Lancet style [سبک گوتیکی اواخر قرن نوزده مرسوم به سبک نیزه ای]
Lombard style سبک لومبارد
managerial style سبک مدیرانه
Isabellian style سبک ایزابلین
Mejidian style طرح مجید [این طرح جلوه ای از طرح محرابی و ترکیب با گل فرنگ است که بدلیل علاقه عبدالمجید، سلطان ترکیه به این طرح آنرا به او نسبت داده اند.]
Federal style سبک معماری فدرال
English style [نوعی سبک قرن بیستم در انگلستان و شمال آمریکا]
dragon style [سبک دراگون که سبک هنری وایکینگ های اسکاندیناوی بوده است.]
Hirsau style [نوعی معماری به سبک رومی در آلمان و استرالیا]
chateau style [سبک معماری قرن نوزدهم فرانسه که ترکیب سبک های گوتیک و رنسانس بود.]
cathedral style [احیای سبک گوتیک در اوایل قرن نوزدهم میلادی]
castle style [نوعی معماری قرن هجدهم میلادی با کنگره و مزغل و پله های مارپیچی]
Indian style [سبک معماری هندی متاثر از فرهنگ غربی]
court style سبک کورت [دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
style sheet مجموعه تعاریف
in a narrative style بشکل روایت
life style سبک زندگی
line style سبک خط
style sheet ورق تعاریف
style sheet الگویی که برای تولید خودکار نحوه یا نوع یک متن مثل روش کار , کتاب , برنامه ,... از پیش فرمت و قالب بندی شده باشد
style of architecture سبک معماری
orientalizing style شیوه خاورمابی
severe style شیوه جدی
orientalizing style سبک شرقی
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
pointed style سبک قوس تیزه دار
in a narrative style بسبک داستان
finish style طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
elegant style انشا فریف
cramp one's style <idiom> محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
To go out of fashion (style). بدام افتادم
bald style روش و مکتب ساده وبی لطافت
brush style طرح قلم
brush style قالب قلم
cognitive style سبک شناختی
easy style سبک سلیس
type style سبک فونت
easy style انشای روان
Italian Villa style [سبک التقاطی مورد استفاده در قرن نوزدهم بومی ایتالیا]
context style of a expression سیاق عبارت
His style of writing is rather colourless and lifeless. سبک نویسندگیش خشک وبی روح است
attacking [style of play, player] <adj.> حمله
attacking [style of play, player] <adj.> مهاجم
attacking [style of play, player] <adj.> تهاجمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com