Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
easy money policy
سیاست گشایش پول
Other Matches
easy money
پولی که براحتی بدست اید
easy money
پول ارزان
easy money
پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
She has had a windfall . She has come into some easy money .
پول مفت گیرش آمده
Protection money. Racket money.
باج سبیل
Money for jam . Money for old rope .
پول یا مفتی
money begets money
<idiom>
پول پول می آورد
easy
سلیس
to take it easy
کار را اسان گرفتن
let down easy
<idiom>
پاسخ منفی به طرز خوشآیندی
to get off easy
بدون جریمه سنگین رها یافتن
to get off easy
بدون آسیب رها یافتن
to get off easy
بدون سختی رها یافتن
to go easy on somebody
[something]
با کسی
[چیزی]
مهربان
[آهسته]
[ملایم]
رفتار کردن
easy
<adj.>
آسان گیر
to go easy on somebody
[something]
خیلی ایراد نگرفتن
[انتقادی نبودن]
از کسی
[در مورد چیزی]
easy
اسان
easy
سهل
easy
بی زحمت اسوده
easy
ملایم
easy
روان
easy
پاس اسان
to take it easy
جوش نزدن
It is too easy for me.
برایم مثل آب خوردن است
easy come, easy go
<idiom>
باد آورده را باد میبرد
take it easy
<idiom>
ساده بگیر
easy does it
<idiom>
دریک چشم بهم زدن
easy of a
دردسترس
easy of d.
گوارا
easy of d.
زودهضم
easy to use
آنچه قابل فهم و انجام باشد
easy-going
<idiom>
صبور وآسوده بودن
Easy come,Easy go .
<proverb>
سهل آمده ,سهل مى رود .
Easy does it .
یواش یواش ( آرام وبدون عجله )
Take it easy!
سخت نگیر !
It is easy for me.
برایم خیلی آسان است
Easy come, easy go.
باد آورده را باد می برد
Take it easy!
<idiom>
سخت نگیر!
get off easy
<idiom>
easy-going
<adj.>
آسان گیر
easy-going
سهل انگار
easy going
بی قید
to not have it easy
[موقعیت]
ساده نیست
[برایشان]
easy
<adj.>
راحت
[آسان گیر]
easy-going
<adj.>
راحت
[آسان گیر]
easy-going
بی قید
easy going
سهل انگار
easy of a
زودیاب
It is quite easy when you get ( have ) the knack of it .
وقتیکه فن کار را بدانی آسان می شود
easy chairs
صندلی راحت
free and easy
<idiom>
غیر رسمی
it promisews to be easy
امید میرود اسان باشد
it promisews to be easy
چنین مینماید که اسان است
free-and-easy
غیررسمی غیرجدی
easy touch
زیرک-زبل
easy paced
راهوار خوش گام
on easy street
<idiom>
در رفاه
on easy street
<idiom>
در ناز و نعمت
as easy as abc
<idiom>
مثل آب خوردن
stand easy
در جا راحت باش
easy chair
صندلی راحت
easy peasy
<adv.>
<idiom>
مثل آب خوردن
[اصطلاح روزمره]
on easy street
<idiom>
پول کافی برای زندگی راحت داشتن
easy to forgive
باگذشت
easy to forgive
زودبخشنده
easy term
کوتاه مدت
easy style
سبک سلیس
easy style
انشای روان
easy peasy
<adv.>
<idiom>
خیلی ساده
[اصطلاح روزمره]
easy of belief
زودباور
easy commodity
کالای نا مرغوب
easy circumstances
زندگی راحت
easy to obtain
سهل الحصول
easy to obtain
زودیاب
stand easy
در جا راحت باش بایستید
nothing great is easy
هیچ کاری بزرگی اسان نیست
The exam was too easy for words .
امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
Take it easy. calm down. cool down.
جوش نزدن ( سخت نگیر )
To take things easy(lightly)
کارها را آسان گرفتن
His manners are free and easy.
خیلی خودمانی است
With an easy mind (conscience).
با خیال (وجدان ) راحت
To lead an easy life .
زندگی ساده ای داشتن
It is no easy matter . Its quite a job.
کار سهل وساده ای نیست
He is on easy street . He is in clover. His bread is buttered on both sides .
نانش توی روغن است
policy
مسلک سیاست
policy
بیمه نامه ورقه بیمه
policy
رویه
policy
تدبیر
policy
خط مشی
policy of d.
سیاست واگذاری اوضاع
policy
اداره یاحکومت کردن
policy
مصلحت اندیشی
policy
خط مشی سیاستمداری
policy
سیاست
policy
بیمه نامه
policy
خط مشی روش
policy
سند معلق به انجام شرطی
policy
کاردانی
policy of contianment
سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
open policy
بیمه نامه قابل تغییر
foreign policy
سیاست خارجی
policy options
انتخابهای سیاستی
policy of contianment
سیاست تحدیدی
national policy
خط مشی ملی
policy objectives
اهداف موردنظر
fiscal policy
سیاست مالی
floating policy
بیمه نامه متغیر
policy implication
کابرد سیاستی
fiscal policy
سیاست مالیاتی
foreign policy
خط مشی عمل خارجی
policy book
کتاب روشها
policy file
پرونده خط مشیها و دستورات
policy book
پرونده خط مشیها
pricing policy
سیاست قیمت گذاری
public policy
سیاست عمومی
outward looking policy
سیاست برون نگر
tax policy
سیاست مالیاتی
policy dilemma
تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
ostrich policy
سیاست خود فریبی
policy implication
کاربردسیاست اتخاذ شده در عمل
policy instrument
ابزار اجرای سیاست
policy holder
دارنده بیمه
policy maker
سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
policy holder
دارنده بیمه نامه
honesty is the best policy
راستی ودرستی بهترین رویه
ostrich policy
رویه کبک
policy dilemma
معمای سیاستی
open policy
بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
policy objectives
اهداف سیاستی
valued policy
بیمه نامه دریایی که در ان مبلغ بیمه دقیقا" تعیین و ذکر میشود
unvalued policy
بیمه نامه ارزش گذاری نشده
underwrite policy
بیمه نامه را فهر نویسی کردن
re assurance policy
قرارداد بیمه اتکایی
to u. a policy of insurance
رابکسی دادن
to u. a policy of insurance
سند بیمه
policy options
انتخابهای مورد نظر
time policy
بیمه نامه مدت دار
time policy
بیمه نامه دریایی با مدت محدود
the policy of the government
سیاست دولت
the policy of the government
رویه دولت
take out an insurance policy
قرارداد بیمه را منعقد کردن
stop go policy
توسعه
stop go policy
سیاست تثبیت
national policy
سیاست ملی
social policy
سیاست اجتماعی
valued policy
بیمه نامه با ارزش معین
voyage policy
قرارداد اجاره کشتی
voyage policy
بیمه کشتی در تمام مدت یک سفر
health policy
سیاست بهداشتی
open policy
بیمه نامهای که جهت حمل مجموعههای متعدد تهیه میشود
honesty is the best policy
عین مصلحت در راستی ودرستی است
to a dapt a policy
رویهای اتخاذ کردن
wagering policy
بیمه قماری
income policy
سیاست درامدی
income policy
سیاست مربوط به درامدها
open policy
بیمه نامه باز
policy makers
سیاست گذاران
labour policy
سیاست استخدام کارکنان
land policy
سیاست اقتصادی مربوط به زمین
endowment policy
بیمهی عمر
wage policy
سیاست دستمزد
mixed policy
بیمه نامه مختلط
monetary policy
سیاست پولی
stabilization policy
سیاست تثبیت اقتصادی
financial policy
سیاست مالی
commercial policy
سیاست بازرگانی
blanket policy
بیمه نامه ایکه همه اقلام را در برمیگیرد
budgetary policy
سیاست بودجهای
blanket policy
بیمه نامه جامع
policy-making
سیاست گذاری
insurance policy
سند بیمه
policy making
سیاست گذاری
insurance policy
بیمه نامه
blanket policy
بیمه نامه کلی
insurance policy
قرارداد بیمه
bearer policy
بیمه نامه بدون نام
policy of pandering
سیاست خودشیرین بودن
agreed value policy
بیمه نامه با ارزش توافق شده
evacuation policy
خط مشی اخراجات پزشکی
evacuation policy
روش تخلیه پزشکی
economic policy
سیاست اقتصادی
employment policy
سیاست اشتغال
development policy
سیاست توسعه
expansionary policy
سیاست انبساطی
decision making policy
سیاست تصمیم گیری
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
import substitution policy
سیاست جانشینی واردات
expansionary monetary policy
سیاست پولی انبساطی
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
restrictive monetary policy
سیاست پولی انقباضی
pure monetary policy
سیاست پولی خالص
open door policy
سیاست درهای باز
compensatory fiscal policy
سیاستهای مالی ترمیمی
comprehensive insurance policy
بیمه نامه جامع
scorched-earth policy
نابودکردنوازبینبردن
The policy of balance of power.
سیاست موازنه قدرت
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
contractionary monetary policy
سیاست پولی انقباضی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com