Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (9 milliseconds)
English
Persian
edge triggered
با رها شدگی لبهای
Other Matches
triggered
راه اندازی
triggered
برانگیزنده
triggered
شروع کردن حمله یاکار
triggered
پرتاب کردن فشنگ
triggered
پاشنه
triggered
راه انداختن
triggered
کشیدن رها کردن
triggered
چرخ نگهدار ماشه
triggered
گیره سنگ زیر چرخ
triggered
ماشه اسلحه
triggered
ماشه
triggered
محرک
triggered
ماشه تفنگ
triggered
مدار رهاساز
triggered
رهاکردن
triggered spark gap
دهانه جرقه ماشه دار
edge
طرف یک شی مسط ح یا سیگنال یا باس ساعت
edge
سیگنال ساعت و نه خود سطح همسان میشود
edge
فرایند یا مداری که با تغییر سطح
edge
تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
on edge
مشتاق
on edge
بی صبر
on the edge of
درشرف
to take the edge off
سست کردن
to take the edge off
کم زور کردن
have an edge on
<idiom>
سود بردن
inner edge
لبهداخلی
on edge
<idiom>
خیلی عصبی وخشمگین
edge
اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
edge
کم کم پیش رفتن
edge
: دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edge
برندگی
edge
کناره تیزی
edge
نبش
edge
لبه
edge
: کنار
take the edge off
<idiom>
رنجاندن
to edge one's way
[towards something]
[به چیزی]
آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
edge
اریب وار پیش رفتن
edge
کارت کاغذی که سوراخ هایی دارد روی یک لبه برای نمایش داده
edge
تیزی
edge
دوره
edge
کناره
edge
یال لبه
edge
لبه دار کردن
edge
لبه اسکی حاشیه صفحه شطرنج
edge
پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
edge
به کار می رود
edge length
درازای لبه
[ریاضی]
leading edge
لبه راهنما
leading edge
اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
edge-shaft
میله ستون لبه
edge-roll
ابزار سه ربع گرد
razor edge
لبه تیز
razor edge
دم
razor edge
تیز
razor edge
پشته کوه که تیز باشد
razor edge
موقعیت بحرانی
leading edge
لبه حمله
leading edge
لبه مقدم
edge zone
اطراف لبه
edge zone
ناحیه لبه
false edge
قسمت سوم عقبی تیغه سابر
feather edge
لبه نازک
gilt edge
لب طلایی
gilt edge
ممتاز
gilt edge
مقدم درجه اول
gilt edge
بهترین
gripper edge
کاغذ گیر ماشین چاپ
guide edge
لبه راهنما
razor edge
محل افتراق
reference edge
لبه مرجع
edge finish
شیرازه بافی
[جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
fore edge
لبهجلوییکتاب
hob edge
قابگاز
mantle edge
لبهپوسته
notched edge
لبهدندانه
outer edge
لبهبیرونی
tail edge
نوکلبه
upper edge
لبهفوقانی
He is on edge. He is restive.
آرام ندارد (ناراحت است )
I am edge . I am restive.
دلم شور می زند
trailing edge
لبه فرار
trailing edge
لبه پشتی
straight edge
خط کش
straight edge
لبه مستقیم
straight edge
قد
straight edge
کشو
straight edge
شمشه
edge-moulding
گچ بری لبه
edge of rug
لبه و حاشیه فرش
tool edge
پخ
top edge
لبه فوقانی
trailing edge
انتهای تیغه پروانه موتوروغیره
on the edge of one's seat
<idiom>
ناآرام بودن
knife edge
لبه تیز هرچیزی
absorption edge
لبه جذب
abutting edge
لبه ضربه گیر
aligning edge
لبه سیستم تشخیص حرف برای محل دهی به متن
band edge
لبه نوار
beaded edge
لبه برگردانده شده
bend on edge
خم کردن لبه ها
betwixt edge
اریب کردن
betwixt edge
یخ اریب
aligning edge
لبه هم تراز
bleeding edge
حاشیه نقشه
bleeding edge
حاشیه مخصوص ثبت اطلاعات حاشیهای
built up edge
لبه مخصوص نصب
change of edge
تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
cutting edge
تیغه برش زنی
cutting edge
تیغه قطع سازی
knife edge
تیغه در
knife edge
لبه چاقو
knife edge
لبه تیغ
knife-edge
لبه کارد
knife-edge
لبه تیز هرچیزی
knife-edge
تیغه در
knife-edge
لبه تیغ
knife edge
لبه کارد
cutting edge
لبه برش
cutting edge
تیغه
deckle edge
لبه صاف کاغذ
edge welding
جوشکاری دورهای
edge mill
اسیاب غلطکی
edge notched
لب بریده
edge notched
با بریدگی لبهای
edge perforated
لب سوراخ
edge perforated
با سوراخهای لبهای
edge raise
بلندی لبه ورق
edge rope
طناب کناری
knife-edge
لبه چاقو
edge set
فشار برروی لبههای اسکی
edge sharpening
دقیق کردن لبه
edge stone
سنگ نبشی
edge stone
سنگ نبش
edge stress
تنش تیغه
edge tool
الت برنده
edge weld
جوش لبهای
edge pressure
فشار لبه
edge fillter
صافی چاکدار
doubled edge
لب گردان
edge beam
تیر کناری
edge card
یک تخته مدار که دارای قطعات باریک اتصال در طول یک لبه بوده و برای متصل شدن بارابط لبه طراحی شده است
edge coated
با روکش لبهای
edge connector
رابط لبه
edge detection
اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
double the edge
لب گردانیدن
edge fillet weld
جوش نواری دورهای
conduction band edge
لبه نوار رسانش
leading edge flap
لبهبرجستهباله
leading edge tube
لاستیکلبهپیشتاز
valence band edge
لبه نوار والانس
bevelled edge weld
جوش درز پیشانی
leading edge model
IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
edge cutter/trimmer
لبه بر
upper edge of the net
نوار بالای تور والیبال
plate edge planer
دستگاه تراش ویژه لبههای ورقهای فلزی
bevelled edge square
زاویه حاده
She is worried stiff . She is on edge .
دلش شور می زند ( نگرانی )
edge punched card
کارت لب منگنه شده
trailing edge flap
لبهبرجستهپشتیباله
graduated steel straight edge
شینه سنجش
She drove me round the edge of water .
جانم را به لب آورد
forward edge of battle area
لبه جلویی منطقه نبرد
Lets walk to the edge of water.
بیا تا لب آب قدم بزنیم
edge cross lap joint
اتصال نیم نیم
bevelled steel straight edge
فولاد کج بر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com