English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 183 (8 milliseconds)
English Persian
edge-moulding گچ بری لبه
Other Matches
moulding قالب
moulding قالب گیری
moulding قالب سیم
moulding ابزاربند
moulding گچ بری
moulding ریخته گری
moulding templet کشو
weather moulding سنگی که اب باران راردمیکند
bracket moulding [بستی به شکل دوخم]
brick moulding خشتمالی
brick moulding دستگاه خشتزنی
brick moulding ماشین قالب زنی
bumper moulding زهسپر
drip moulding شیارآبچکان
bed moulding گچبری بالای کتیبه
weather moulding ابریز
moulding clay خاک قالب گیری
moulding plane رنده ابزار
crown moulding گچ بری تاجی شکل
lattic-moulding [ابزار بند مشبک یا توری مانند]
hollow moulding [گچ بری مقعر در ته ستون]
beak-moulding [ابزار مغزی آویزان]
moulding press منگنه
moulding templet ابزار کشویی
cable moulding فتیله نیمگرد یا گرد
moulding board تختهای که خمیر را روی ان قالب میکنند
injection moulding روش قالب گیری تزریقی
hatched moulding گچ بری که عبارت است ازدورشته خطهای متوازی که همدیگر راقطع کر
body guard moulding قالبحفافتیبدنه
body side moulding زرهدورماشین
flush bead moulding [تزئینات گچ بری دوتایی]
on edge بی صبر
to edge one's way [towards something] [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
take the edge off <idiom> رنجاندن
on edge <idiom> خیلی عصبی وخشمگین
edge : کنار
inner edge لبهداخلی
on the edge of درشرف
to take the edge off کم زور کردن
to take the edge off سست کردن
on edge مشتاق
have an edge on <idiom> سود بردن
edge دوره
edge کناره
edge یال لبه
edge نبش
edge لبه دار کردن
edge پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
edge لبه
edge : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edge اریب وار پیش رفتن
edge کم کم پیش رفتن
edge کناره تیزی
edge برندگی
edge تیزی
edge به کار می رود
edge تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
edge فرایند یا مداری که با تغییر سطح
edge لبه اسکی حاشیه صفحه شطرنج
edge کارت کاغذی که سوراخ هایی دارد روی یک لبه برای نمایش داده
edge سیگنال ساعت و نه خود سطح همسان میشود
edge طرف یک شی مسط ح یا سیگنال یا باس ساعت
edge اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
razor edge لبه تیز
razor edge پشته کوه که تیز باشد
razor edge تیز
edge finish شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
razor edge دم
straight edge قد
edge of rug لبه و حاشیه فرش
edge-roll ابزار سه ربع گرد
leading edge لبه مقدم
leading edge لبه حمله
leading edge لبه راهنما
gripper edge کاغذ گیر ماشین چاپ
leading edge اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
edge length درازای لبه [ریاضی]
edge-shaft میله ستون لبه
guide edge لبه راهنما
razor edge موقعیت بحرانی
razor edge محل افتراق
outer edge لبهبیرونی
fore edge لبهجلوییکتاب
hob edge قابگاز
I am edge . I am restive. دلم شور می زند
mantle edge لبهپوسته
notched edge لبهدندانه
tail edge نوکلبه
upper edge لبهفوقانی
He is on edge. He is restive. آرام ندارد (ناراحت است )
trailing edge لبه فرار
trailing edge لبه پشتی
reference edge لبه مرجع
straight edge خط کش
straight edge لبه مستقیم
straight edge کشو
straight edge شمشه
tool edge پخ
top edge لبه فوقانی
trailing edge انتهای تیغه پروانه موتوروغیره
on the edge of one's seat <idiom> ناآرام بودن
bleeding edge حاشیه نقشه
bleeding edge حاشیه مخصوص ثبت اطلاعات حاشیهای
built up edge لبه مخصوص نصب
change of edge تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
knife-edge لبه چاقو
knife-edge تیغه در
deckle edge لبه صاف کاغذ
double the edge لب گردانیدن
doubled edge لب گردان
edge beam تیر کناری
edge card یک تخته مدار که دارای قطعات باریک اتصال در طول یک لبه بوده و برای متصل شدن بارابط لبه طراحی شده است
edge coated با روکش لبهای
edge connector رابط لبه
knife-edge لبه تیز هرچیزی
knife-edge لبه تیغ
betwixt edge یخ اریب
knife edge لبه تیز هرچیزی
absorption edge لبه جذب
cutting edge تیغه برش زنی
abutting edge لبه ضربه گیر
cutting edge تیغه قطع سازی
aligning edge لبه سیستم تشخیص حرف برای محل دهی به متن
cutting edge تیغه
aligning edge لبه هم تراز
band edge لبه نوار
beaded edge لبه برگردانده شده
bend on edge خم کردن لبه ها
cutting edge لبه برش
knife edge لبه کارد
betwixt edge اریب کردن
knife-edge لبه کارد
edge detection اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
edge stress تنش تیغه
edge tool الت برنده
edge triggered با رها شدگی لبهای
edge weld جوش لبهای
edge welding جوشکاری دورهای
edge zone اطراف لبه
edge zone ناحیه لبه
false edge قسمت سوم عقبی تیغه سابر
feather edge لبه نازک
knife edge لبه چاقو
gilt edge لب طلایی
gilt edge ممتاز
gilt edge مقدم درجه اول
gilt edge بهترین
edge stone سنگ نبش
edge stone سنگ نبشی
edge fillter صافی چاکدار
edge mill اسیاب غلطکی
edge notched لب بریده
edge notched با بریدگی لبهای
edge perforated لب سوراخ
edge perforated با سوراخهای لبهای
edge pressure فشار لبه
knife edge لبه تیغ
edge raise بلندی لبه ورق
edge rope طناب کناری
edge set فشار برروی لبههای اسکی
edge sharpening دقیق کردن لبه
knife edge تیغه در
leading edge model IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
valence band edge لبه نوار والانس
edge fillet weld جوش نواری دورهای
edge cutter/trimmer لبه بر
upper edge of the net نوار بالای تور والیبال
conduction band edge لبه نوار رسانش
plate edge planer دستگاه تراش ویژه لبههای ورقهای فلزی
bevelled edge weld جوش درز پیشانی
leading edge flap لبهبرجستهباله
leading edge tube لاستیکلبهپیشتاز
trailing edge flap لبهبرجستهپشتیباله
bevelled edge square زاویه حاده
She is worried stiff . She is on edge . دلش شور می زند ( نگرانی )
edge punched card کارت لب منگنه شده
forward edge of battle area لبه جلویی منطقه نبرد
graduated steel straight edge شینه سنجش
edge cross lap joint اتصال نیم نیم
She drove me round the edge of water . جانم را به لب آورد
bevelled steel straight edge فولاد کج بر
Lets walk to the edge of water. بیا تا لب آب قدم بزنیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com