Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
education center
مرکز اموزش
education center
اموزشگاه
Other Matches
further education
تحصیلاتدانشکده
re-education
تشویقتحریک
education
اموزش و پرورش
education
پرورش اموزش و پرورش
f.education
پرورش واموزش دختران
education
تعلیم و تربیت
education
اموزش
education
تحصیلات
education
تربیت
center to center method
روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
liberal education
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
graduate education
اموزش بعد از لیسانس
general education
اموزش عمومی
mass education
اموزش همگانی
mass education
اموزش جمعی
formal education
اموزش رسمی
informal education
اموزش غیررسمی
primary education
اموزش ابتدایی
elementary education
اموزش ابتدایی
religious education
تحصیلاتمذهبی
education stand
میزان تحصیلات
education pipe
لوله تخلیه
compulsory education
اموزش اجباری
comparative education
اموزش و پرورش تطبیقی
ministry education
وزارت فرهنگ
ministry of education
وزارت فرهنگ
moral education
اموزش اخلاقی
adult education
آموزش بزرگسالان
sex education
اموزش جنسی
higher education
اموزش عالی
physical education
تربیت بدنی
education department
اداره آموزش و پرورش
vocational education
اموزش حرفهای
technical education
اموزش فنی
special education
اموزش و پرورش استثنایی
motor education
تعلیم و تربیت حرکتی
professional education
اموزش تخصصی
progressive education
ازمون پیشرو
secondary education
اموزش متوسطه
nonformal education
اموزش غیر رسمی
life long education
اموزش مداوم
center
نقط ه میانی چیزی
center
قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
off center
خارج از مرکز
off-center
<idiom>
عجیب وغریب
center
قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center
میان
center
گروه مرکزی
center
وسط ونقطه مرکزی
center
مجمع
center
مرکز
center
درمرکز قرارگرفتن
center
تمرکز یافتن
center
متمرکز کردن
center
کیان
center
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center
سانتر
center
سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center
نقطه گره
center
متمرکز نقطه اتکاء
center
تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
brain center
مرکز مغزی
local center
مرکز محلی
information center
مرکز اطلاعات
dead center
مرکز سکون و بی حرکتی
feeding center
مرکز تغذیه
filter center
مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
burst center
مرکز ترکش
lathe center
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
filter center
مرکزتوزیع اطلاعات
four center arch
قوس جناغی چهار پرگاری
inversion center
مرکز وارونگی
information center
مرکز جمع اوری اطلاعات
burst center
مرکز گلوله
provision center
مرکز توشه
active center
مرکز فعال
cost center
مرکز هزینه زا
convalescent center
بیمارستان ثابت منطقهای
convalescent center
یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
control center
مرکزکنترل
control center
مرکز کنترل عملیات
computing center
مرکز محاسبات
computer center
مرکز کامپیوتر
cost center
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
cost center
تمرکز هزینه
direction center
مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
direction center
مرکز هدایت عملیات
diffracting center
مرکز پراشنده
dead center
نقطه مرگ
data center
مرکز داده
data center
مرکز داده ها
documentation center
مرکز اسناد
luminescent center
هسته لومینسانس
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
wheel center
مرکز چرخ
vasoconstrictor center
مرکز انقباض عروق
three center bonding
پیوند سه مرکزی
switching center
مرکز راه گزینی
speech center
مرکز گویایی
sleep center
مرکز خواب
signal center
مرکز پیام
after top center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
after bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
She is the center of attraction .
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
detention center
بازداشتگاه
How do I get to city center?
چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
aerodynamic center
مرکز ایرودینامیکی
dead center
<idiom>
کاملا وسط
The city center .
میدان ( مرکز ) شهر
signal center
مرکزارتباطات
signal center
مرکز مخابرات
shopping center
بازار
pintle center
نقطه لولا
operation center
مرکز عملیات
nerve center
مرکزفرماندهی
nerve center
مرکز عصبی
battery center
مرکز اتشبار
before bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
message center
مرکز پیام
pintle center
مرکز لولای جنگ افزار
primary center
مرکز عمده
primary center
مرکز اولیه
shopping center
مرکز فروش
training center
مرکز اموزش
school center
مرکز اموزش
respiratory center
مرکز تنفسی
reserve center
مرکز اموزش احتیاط
reserve center
مرکز احتیاط
relay center
مرکز باز پخش
regional center
مرکز منطقهای
provision center
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
before top center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
center of mass
مرکز هدف
center of burst
مرکزاصابت گلوله
center of burst
مرکز ترکش گلوله
center of buoyancy
مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
center of buoyancy
مرکز تعادل شناوری
center mark
علامت مرکز نشانه مرکز
center mark
مرکز سوراخ
center line
مرکزدوران
center line
خط صفر
center line
خط وسط زمین
center of dispersion
مرکز پراکندگی
center of dispersion
مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center of distribution
مرکز پخش
center of lift
مرکز برا
center of impact
مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
center of gyration
نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
center of gravity
مرکزگرایی
center of gravity
گرانیگاه
center of gravity
مرکز ثقل
center line
خط میانی زمین
center line
خط مرکز
center line
اسه
center drill
مته متمرکز
center drill
مته مرکز
center distance
فاصله ازمرکز
center distance
فاصله مرکزی
center circle
دایره میانی
center circle
دایره وسط زمین
center board
ته قایق بادبانی
center bit
مته سه نبش
center base
میدان مرکزی
center back
بازیگر میانی خط عقب
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
center fire
اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
center forward
سانترفوروارد
center line
خط محور
center lathe
ماشین تراش متمرکز
center land
خط میانی
center ice
قسمت بی طرف زمین
center grinding
دستگاه سنگ متمرکز
center grinding
سنگ چاقو تیزکنی
center gravity
گرانیگاه
center gage
مرکز سنج
center forward
بازیگر نوک حمله
center forward
نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center back
بک میانی
center of mass
مرکز هیولای هدف
center wing
بال میانی
center strap
نوار پهن تور تنیس
center of symmerty
مرکز تقارن
center spuare
زاویه تمرکز
symmerty center
مرکز تقارن
center of thrust
امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
center piece
قسمت میانی اسباب روی میز
chiral center
مرکز کایرال
center piece
میانه
center of resistance
مرکز مقاومت
center punch
سنبه نشان
center spot
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
center sleeve
مرغک ماشین تراش
center punch
مرکز منگنه
center sleeve
مرکز مجوف
center section
بال میانی
center strop
نوار پهن تور تنیس
center punch
مرکز سوراخ
community center
ساختمان محل انجمن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com