English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
effective magnetic field میدان مغناطیسی موثر
Other Matches
effective field میدان موثر
effective magnetic moment گشتاور مغناطیسی موثر
magnetic field میدان مغناطیسی
magnetic field حوزه مغناطیسی
magnetic field line خط میدان مغناطیسی
intensity of the magnetic field شدت میدان مغناطیسی
terrestrial magnetic field میدان مغناطیسی زمین
inhomogeouns magnetic field میدان مغناطیسی غیریکنواخت
high magnetic field میدان مغناطیسی قوی
induced magnetic field میدان مغناطیسی القاء شده
magnetic field potential پتانسیل میدان مغناطیسی
earth magnetic field میدان مغناطیسی زمین
magnetic field strength شدت میدان مغناطیسی
magnetic field intensity شدت میدان مغناطیسی
magnetic field inhomogeneity غیریکنواختی میدان مغناطیسی
magnetic field generation تولید میدان مغناطیسی
magnetic field figure تصویر میدان مغناطیسی
magnetic field energy انرژی میدان مغناطیسی
magnetic stray field میدان پراکنده
applied magnetic field میدان مغناطیسی اعمال شده
magnetic field vector بردار میدان مغناطیسی
magnetic deflection field میدان منحرف کننده مغناطیسی
ultra high magnetic field معمولا میدان مغناطیسی باشغت بیش از 001ک
high intensity magnetic field میدان مغناطیسی شدت میدان بزرگ
axis of earth magnetic field محور میدان مغناطیسی زمین
line of magnetic field strength خط میدان مغناطیسی
effective سرباز اماده به خدمت
effective مفید
effective دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
effective آدرسی که از تغییر در یک آدرس بدست می آید
effective نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
effective خروجی میانگین پردازنده
effective آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
effective اثر بخش
the effective cause علت
effective value جریان موثر
effective قابل اجرا
effective عامل موثر
effective کاری
effective کارگر
effective موثر
effective demand تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
effective demand تقاضای موثر
effective date تاریخ اجرا
effective damage خسارت موثر
effective temperature دمای موثر
effective current جریان موثر
effective charge بار موثر
effective depth ارتفاع مفید
effective diameter قطر موثر
effective faith ایمان توام باعمل
effective stress تنش موثر
effective strength استعدادرزمی موجود
effective strength استعداد رزمی موثر
effective force نیروی موثر
mean effective pressure فشار موثر متوسط
effective stimulus محرک موثر
effective capacity فرفیت موثر
effective capacity گنجایش مفید
effective wind مولفه باد موثر
effective storage گنجایش مفید
effective wind باد سمتی
effective width عرض موثر
effective address نشانی موثر
effective address آدرس موثر
effective area سطح موثر
effective collision برخورد موثر
effective treatment تسویه موثر
effective treatment تسویه کارا
effective time زمان موثر
effective date تاریخ شروداجرای دستورالعمل
effective through put توان عملیاتی موثر
effective throat گلوگاه موثر
effective resistance مقدار مقاومت موثر
effective span دهانه موثر
effective size اندازه موثر
cost-effective مقرون به صرفه
effective pressure فشار موثر
cost-effective کارآمد هزینه
cost-effective هزینه کاه
effective output خروجی موثر
effective radius شعاع موثر
effective radius of a well شعاع موثر چاه
effective output دبی موثر
effective output بازداده موثر
effective rainfall بارندگی موثر
effective range برد موثر
effective pattern منطقه اصابت موثر
effective time مدت موثر
cost-effective سودآور
effective pattern منطقه اثر موثر
effective input فرفیت موثر ورودی
effective pitch گام موثر
effective damage ضایعات موثر
effective porosity تخلخل موثر
effective power قدرت موثر
effective range برد موثر جنگ افزار
effective shear برش موثر
effective power توان موثر
effective electromotive force نیروی برق رانی موثر
effective unit weight وزن مخصوص موثر
effective output admittance گذرایی موثر خروجی
effective output impedance ناگذرایی موثر خروجی
effective thickness of a wall ضخامت موثر دیوار
effective reaction potential حد موثر نیرومندی واکنش
brake mean effective pressure مقدار محاسبه شده متوسط فشار در سیلندر در مرحله قدرت
effective snow melt برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
effective habit strength حد موثر نیرومندی عادت
effective grain diameter قطر موثر دانه
effective input admittance گذرایی موثر ورودی
effective interest rate نرخ بهره موثر
effective size of grain قطر موثر ذرات
effective tax rate نرخ موثر مالیاتی
effective length of strut بلندی کمانش
effective length of strut ارتفاع کمانش
effective size of grain اندازه موثرذرات
effective tax system نظام موثر مالیاتی
effective atomic number عدد اتمی موثر
effective band width پهنای موثر نوار
effective beaten zone منطقه ضربت موثر
effective beaten zone منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
effective nuclear charge بار موثر هسته
effective input impedance ناگذرایی موثر ورودی
effective collision cross section سطح مقطع برخورد موثر
theory of effective demand determination نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
total effective collision cross section سطح مقطع موثر کل
magnetic مقناطیسی
magnetic course راه مغناطیسی
magnetic اهن ربا اهن ربایی
non magnetic غیر مغناطیسی
magnetic course مسیر مغناطیسی
magnetic اهنربا
magnetic مغناطیس
magnetic f. میدان مغناطیسی
magnetic آنچه میدان مغناطیسی مربوطه داد
magnetic و امکان ذخیره سازی آنها را در رسانه مغناطیسی فراهم میکند
magnetic دارای نیروی مغناطیسی
magnetic مغناطیسی
magnetic قطعه الکترومغناطیسی که سیگنالهای الکتریکی را به میدان مغناطیسی تبدیل میکند
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
to keep the field درجای خودثابت ماندن
to take the field جنگ اغازکردن
field بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
well field حوزه تغذیه کننده چاه
zero field بی حوزه
zero field بی میدان
right field سمتراستزمین
field زمین بازی
zero field میدان صفر
field میدان دید
field کارگاه
field زمینه رزمی صحرایی
field میدان رزم صحرا
field دشت
field میدان
field رشته [دانشی]
field فرودگاه
field name نام فیلد
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
field روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field مشابه 4036
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field خارج اداره یا کارخانه
field میدانه
field پایکار
field بمیدان یا صحرا رفتن
field رشته
field دایره
field دشت کشتزار
field صحرا
field زمین
field نوشتن داده روی PROM
field بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field شاخه [دانشی]
field توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field فیلد
field محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field حوزه
field تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
magnetic deflector یکسوکننده مغناطیسی اشکارساز مغناطیسی
magnetic diviation انحراف مغناطیسی
magnetic disturbance اغتشاش مغناطیسی
magnetic disturbance پارازیت مغناطیسی
magnetic disk دیسک مغناطیسی
magnetic disk صفحه مغناطیسی
magnetic disk گرده مغناطیسی
magnetic direction جهت مغناطیسی
magnetic domain ناحیه مغناطیسی
magnetic drum طبله مغناطیسی
magnetic drum درام مغناطیسی
magnetic fatigue خستگی مغناطیسی
magnetic explorer مغناطیس یاب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com