|
|||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||
|
|
|||||||||||||||||||||
| Total search result: 6 (2 milliseconds) | |||||
| English | Persian | ||||
|---|---|---|---|---|---|
| eggshells | پوست تخم مرغ | ||||
| eggshells | نازک | ||||
| eggshells | ترد | ||||
| Other Matches | |||||
| to walk on eggshells <idiom> | در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن | ||||
walking on eggshells <idiom> |
[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.] | ||||
treading on eggshells <idiom> |
[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.] | ||||
| Recent search history | |
|