English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (7 milliseconds)
English Persian
electoral legislative term دوره انتخابیه
Other Matches
electoral term دوره مقننه [سیاست]
Short – term ( long – term ) projects . طرحهای کوتاه مدت ( دراز مدت )
electoral گزینگر
electoral register لیستافراد دارایحقرای
electoral college هیئت انتخاب کنندگان رئیس جمهور
legislative مقننه
legislative قانونگذار
legislative قانون گذار
legislative مقنن
the legislative قوه مقننه
legislative قانونی تقنینیه تقنینی
legislative power قوه مقننه
legislative council هیئت عالی مقننه در انگلیس مجلس مقننه
legislative assembly هیات مقننه
legislative assembly مجلس شورای ملی
legislative assembly مجلس قانونگذاری
legislative periode دوره مقننه [سیاست]
legislative body or assembly هیئت مققنه
membership of legislative assembly عضویت مجلس مقننه
term اجل
term جمله طیفی
term عبارت [ریاضی]
term نامیدن لفظ
term هنگام
term موقع
term روابط فصل
term شرایط
term ثلث تحصیلی
term سمستر
term نیمسال
term جمله [ریاضی]
term جمله عبارت
term دوره انتصاب
term مدت
term اصطلاح
term دوره
term واژه
term مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
term پاره سال تحصیلی
term عبارت
term شرط
term جمله
term زمان
term of maintenance مهلت نگاهداری
term of reproach سخن سرزنش امیز یا ننگ اور
term of maintenance دوره نگاهداری
term symbol نشانه جمله طیفی
term loan وام مدت دار
term insurance بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
term insurance بیمه موقت
sum term لفظ جمعی
stochastic term متغیر تصادفی
stochastic term جمله تصادفی
short term حداقل مدت تنبیه و زندانی
the propriety of a term درستی یک لفظ یا یک اصطلاح مناسبت یک واژه یا لفظ
to serve one's term دوره خدمت خود را طی کردن
to serve one's term خدمت خودرا انجام دادن
parliamentary term دوره مقننه [سیاست]
a pejorative term عبارتی تنزل دهنده
long term <adj.> بلند مدت
mathematical term عبارت [ریاضی]
long term <adj.> دراز مدت
in the short term <adv.> برای دوره کوتاه مدت
mathematical term جمله [ریاضی]
half-term تعطیلیبینترم
short term دوره کوتاه
longer-term دراز مدت
error term جمله خطا
exercise term عنوان مانور
exercise term اسم تمرین
expiry of the term انقضاء مدت
express term شرط صریح
final term جمله نهایی
grammatical term اصطلاحات دستوری
implied term شرط ضمنی
law term اصطلاح حقوقی
short-term کوتاه مدت
error term ضریب خطا
easy term کوتاه مدت
longer-term دوره دراز مدت
medium term میان مدت
short-term کم مدت
long-term دراز مدت
term paper رساله کوتاه
an abstract term اسم بی مسما
an abstract term تعبیر تصویری
credit term مدت اعتبار
long-term دوره دراز مدت
long term طویل المدت
middle term قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
residual term جمله پسماند
residual term جمله باقیمانده
serve one's term دوره خدمت خود را طی کردن
major term شرط عمده واساسی
minor term صغرای قیاس منطقی
relative term لفظ نسبی
long term بلند مدت
short term کوتاه مدت
long term دراز مدت
short term مختصر
short term loan وام کوتاه مدت
serve one's term of imprisonment حبس خود را گذراندن
short term memory حافظه کوتاه مدت
short term forecast پیش بینی کوتاه مدت
fixed term deposit سپرده ثابت
long term memory حافطه دراز مدت
reasonable term and condition قید و شرط معقول
medium term planning برنامه ریزی میان مدت
medium term loan وام میان مدت
medium term forecast پیش بینی میان مدت
long term project پروژه طویل مدت
long term loan وام بلند مدت
long term credit commitment تعهد اعتبار بلند مدت
short term rate of interest نرخ بهره کوتاه مدت
long term interest rate نرخ بهره طویل المدت
deflection under long term loading خیز ریز بار طویل المدت
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover. برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com