Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (3 milliseconds)
English	Persian
electric discharge	تخلیه الکتریکی
Search result with all words
electric discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
Other Matches
discharge	رفع اتهام
discharge	پرداخت
discharge	تخلیه بار
discharge	منفصل یااخراج کردن
discharge	ادا کردن دین بری الذمه کردن
discharge	مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge	دشارژ
discharge	اخراج تخلیه الکتریکی
discharge	تادیه کردن
discharge	تادیه
discharge	ابراء
discharge	خالی کردن گلوله
discharge	خالی کردن باتری
discharge	مفاصا تصفیه
discharge	تبرئه
discharge	ازاد کردن
discharge	بده
discharge	انفصال ترشح
discharge	ترشح کردن
discharge	اداء کردن
discharge	مرخص کردن
discharge	درکردن
discharge	خالی کردن
discharge	تخلیه
discharge	تخلیه الکتریکی
discharge	برون ریزی
discharge	شلیک عصبی تخلیه
discharge	مرخص کردن پس دادن
discharge	اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge	خارج کردن
discharge	گذر حجمی در واحگ زمان
discharge	دبی
discharge	اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge velocity	سرعت تخلیه
discharge valve	سوپاپ تخلیه
discharge valve	سوپاپ دود
discharge spout	ناودانه ی تخلیه
discharge resistance	مقاومت تخلیه
discharge voltage	ولتاژ تخلیه
discharge voltage	ولتاژ دشارژ
discharge without honor	اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
dishonorable discharge	اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
disruptive discharge	تخلیه جرقهای
rain discharge	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
point discharge	تخلیه نقطهای
discharge recorder	تخلیه نگار
discharge pressure	فشار تخلیه
discharge head	سر لوله
discharge hydrograph	منحنی بده
request for discharge	عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
discharge nozzle	فواره تخلیه
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
discharge of an obligation	سقوط تعهد
discharge of chips	تخلیه براده ها
discharge of contract	انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
discharge of solids	بده جامد
sediment discharge	بده جامد
discharge opening	راهگاه تخلیه
discharge opening	مجرای تخلیه
discharge head	ارتفاع تخلیه
undulatory discharge	تخلیه مواج
honorable discharge	ترخیص محترمانه
glow discharge	تخلیه تابنده
glow discharge	تخلیه تابناک
general discharge	خاتمه خدمت
general discharge	ترخیص عمومی از خدمت سربازی
flood discharge	بده فزون ابی بده سیل
flood discharge	بده طغیان
flaming discharge	تخلیه مشتعل
first townsend discharge	تخلیه اول تاونزند
electrostatic discharge	تخلیه الکتروستاتیکی
electron discharge	تخلیه الکترونها
honorable discharge	ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
impulse discharge	تخلیه ضربهای
implusive discharge	تخلیه غیر متناوب
oscillating discharge	تخلیه مواج
order of discharge	حکم برائت ذمه
order of discharge	حکم تصفیه
non self maintained discharge	تخلیه وابسته
neural discharge	تخلیه عصبی
mutual discharge	مبارات
main discharge	تخلیه اصلی
lightning discharge	تخلیه اتمسفری
internal discharge	تخلیه جزیی داخلی
internal discharge	تخلیه داخلی
electrical discharge	تخلیه برقی
discharge system	سیستمتخلیه
undesireable discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
to discharge of an obligation	از دینی مبرا کردن
anuual discharge	بده سالانه
average available discharge	بده میانگینی دسترس
average available discharge	بده متوسط مفید
average discharge	بده میانگین
average discharge	بده متوسط
to discharge goods	کالا را تخلیه کردن
to discharge a guarantee	ضمانتی را ازاد کردن
absolute discharge	آزادی مطلق
utilizable discharge	بده مفید
discharge tube	لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
deep discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
total discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
To dismiss (discharge) someone.	کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
discharge tube	مجرایتخلیه
discharge pipe	لولهتخلیه
discharge bay	صفحهشارژنشده
brush discharge	تخلیه جارویی
surging discharge	تخلیه نوشی
discharge gate	دریچه تخلیه
residual discharge	تخلیه مانده
discharge capacity	فرفیت تخلیه بار
discharge capacity	فرفیت تخلیه بارانداز
discharge chute	سرسره تخلیه
discharge cock	شیر تخلیه
discharge conveyor	نوار تخلیه
discharge currect	جریان تخلیه
discharge currect	جریان دشارژ
discharge curve	منحنی بدههای اندازه گیری شده
discharge end	سمت تخلیه
discharge end	محل تخلیه
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
corona discharge	تخلیه کورونا
charge and discharge	محل بارگیری و باراندازی
spontaneous discharge	شلیک خودانگیخته
coefficient of discharge	ضریب جریان
coefficient of discharge	ضریب تخلیه
self maintained discharge	تخلیه ناوابسته
conditional discharge	ازادی مشروط
second townsend discharge	تخلیه دوم تاونزند
corollary discharge	تخلیه تبعی
corona discharge	تخلیه الکتریکی
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
variable discharge turbine	توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
to discharge someone without honor [from the army]	اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
discharge rate [of a pump]	مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge rate [of a pump]	مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge rate [of a pump]	مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
lightning discharge current	جریان تخلیه
luminous discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
semi self maintained discharge	تخلیه نیم وابسته
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
low pressure discharge	تخلیه ی فشار ضعیف
xenon discharge lamp	لامپ تخلیهای گزنون
gas discharge arrester	برقگیر تخلیه گازی
incandescent cathode discharge	تخلیه کاتد ملتهب
high frequency discharge	تخلیه فرکانس بالا
glow discharge lamp	لامپ تخلیه کنتاکتی
glow discharge tube	لامپ مشتعل
To dismiss(sack,discharge)someone.	کسی را جواب کردن
After his discharge from the army, he came to Tehran .	پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
high rate discharge	تخلیه شدید
mistake while in discharge of duty	خطا در حین انجام وفیفه
gas discharge relay	رله تخلیه گازی
gas discharge lamp	لامپ تخلیه گازی
gas discharge display	صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
normal glow discharge	تخلیه تابناک متعارف
bad conduct discharge	اخراج از خدمت
discharge indicator disc	دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
capacitor discharge ignition	سیستم احتراق با انرژی زیاد
charge and discharge statements	حساب انحصار وراثت
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
compressor discharge pressure	فشار در قسمت خروجی کمپرسور
cooling water discharge	تخلیه اب سرد
corona discharge current	جریان تخلیه کورونا
bad conduct discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت
abnormal glow discharge	تخلیه تابناک نامتعارف
non electric	غیر برقی
electric	حرکت شدید بار الکتریکی در یک هادی
electric	تعداد اتم هایی که شارژ شده اند.
electric	آنچه با الکتریسیته کار میکند
all electric	تماما"برقی
electric	الکتریکی
electric	برقی
electric	کهربایی
electric	برق دهنده
all electric	تماما" الکتریکی
non electric	غیر گهربایی
electric bell	زنگ اخبار
electric arch	قوس برقی
electric attraction	جاذبه الکتریکی
electric balance	تعادل الکتریکی
electric apparatus	دستگاه الکتریکی
photo electric	وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
electric amalgam	ملغمه برقی
electric , drill	مته برقی
electric arc	قوس الکتریکی
electric charge	بار برقی
electric boiler	دیگ بخار برقی
electric cleaner	جارو برقی
electric clock	ساعت الکتریکی
electric communication	مخابرات
electric company	شرکت برق
electric component	قطعه الکتریکی
electric conduction	هدایت الکتریسیته
electric conductor	هادی الکتریسیته
gasoline electric	بنزین الکتریکی
electric conductor	هادی برق
electric conductor	رسانا
electric arc	قوس نوری
electric circuit	مدار الکتریکی
electric brake	ترمز برقی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com