Dictiornary-Farsi | electrode dark current | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
electrode dark current	جریان تاریک


Other Matches

dark current	جریان تاریک
electrode current	جریان الکترد
surge electrode current	جریان نابهنجار الکترد
fault electrode current	جریان نابهنجار الکترد
inverse electrode current	جریان الکتردی معکوس
electrode current averaging time	زمان میانگین شدن
at dark	هنگام شب
to keep dark	پنهان ماندن
at dark	درشب
It is getting dark .	هوادارد تاریک می شود
in the dark	در رهگیری هوایی یعنی درصفحه رادار من مشهودنیست
It is getting dark.	هواتاریک می شود
dark	تیره کردن تاریک کردن
one in the dark	میلهای که پشت میله دیگربماند و دیده نشود
dark <adj.>	رنگ تیره
dark	تاریک
It's too dark.	آن خیلی تاریک است.
in the dark <idiom>	هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
dark <adj.>	تیره
dark horse	برنده غیرمترقبه
the dark continent	افریقا
A shot in the dark	تیری درتاریکی
Try to be home before dark.	سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
the dark ages	قرون وسطی
dark room	تاریکخانه عکاسی
We lost our way in the dark.	راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
dark horse <idiom>	کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
whistle in the dark <idiom>	سعی درفراموش کردن ترس
dark horses	برنده غیرمترقبه
shot in the dark <idiom>	تیری درتاریکی
dark glasses	عینک آفتابی
dark bulb	نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
dark blue	سرمه ای
dark blue	ابی سیر
dark adaptation	تطبیق با تاریکی
dark adaptation	عادت کردن به تاریکی
dark adaptation	انطباق با تاریکی
pitch dark	تاریک
pitch dark	قیرگون
dark burn	خستگی
dark coloured	سیاه رنگ
dark age	دورهایکههمراهبافقدانفرهنگو پیشرفتهمراهباشد
dark room	اتلیه
dark lines	خطوط تاریک
dark hued	سیه فام
dark hued	تیره رنگ
dark green	سبزسیر
dark fibre	فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است
dark fiber	فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است
pitch dark	سیاه
dark horse	تودار
dark horse	مرموز
dark grey	رنگ خاکستری تیره
dark grey	رنگ موشی
Dark Ages	ادوارتاریک
to grow dark	تاریک شدن
dark beige	رنگ کرم یا بژ تیره
dark secret	راز نهان
dark horse	آب زیر کاه
dark brown	رنگ قهوه ای تیره
dark trace tube	لامپ تصویر تاریک
dark trace screen	صفحه تصویر تاریک
hittorf dark space	فضای تاریک هیتورف
Some children are afraid of the dark.	بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
In the dark corner of the room .	در گوشه تاریک اطاق
dark line spectrum	طیف خطوط تاریک
anode dark space	فضای تاریک اند
aston dark space	فضای تاریک استن
faraday dark space	فضای تاریک فارادی
cathode dark space	فضای تاریک کاتد
hittorf dark space	فضای تاریک کاتد
crookes dark space	فضای تاریک هیتورف
crookes dark space	فضای تاریک کاتد
I am in the dark. Iam not in the picture.	من در جریان نیستم
I bumped into the table in the dark.	تو تاریکی خوردم به میز
electrode	الکترود
electrode	الکترد
electrode	قطب الکتریکی
electrode	قطب مغناطیسی
indicator electrode	الکترود شاخص
glass electrode	الکترود شیشهای
sheathed electrode	الکترود روکش دار
negative electrode	الکترد منفی
needle electrode	الکترد سوزنی
modulator electrode	الکترد تحمیل گر
metallic electrode	الکترود فلزی
membrance electrode	الکترود غشایی
signal electrode	الکترد پیام ساز
main electrode	الکترود اصلی
output electrode	الکترد خروجی
covered electrode	الکترود پوشش دار
precipitate electrode	الکترود حالت جامد
precipitate electrode	الکترود رسوبی
positive electrode	الکترد مثبت
reference electrode	الکترود مبنا
five electrode valve	لامپ پنتود
focusing electrode	الکترود تمرکزده
gate electrode	الکترود دریچهای
electrode holder	انبر جوش
reference electrode	الکترود مرجع
electrode voltage	ولتاژ الکترد
internal electrode	الکترود داخلی
electrode sweep	جمع اوری مین با استفاده ازکابل الکتریکی یا مغناطیسی
indicator electrode	الکترودنشان دهنده
dipped electrode	الکترود شناور
inert electrode	الکترود بی اثر
earth electrode	الکترد زمین
input electrode	الکترود ورودی
input electrode	الکترود اولیه
drilling electrode	الکترود مته کاری
instenifier electrode	الکترود تشدیدکننده
intensifier electrode	الکترد شتابده ثانوی
decelerating electrode	الکترد شتاب گیر
deflecting electrode	الکترد منحرف کننده
deflecting electrode	صفحه منحرف کننده
ignition electrode	الکتروداحتراق
ignition electrode	الکترود اتش زنه
electrode admittance	گذرایی الکترد
electrode susceptance	پذیرندگی الکترد
electrode support	پایه الکترد
electrode resistance	مقدار مقاومت الکترد
electrode reactance	راکتانس الکترد
electrode radiator	رادیاتور الکترد
electrode position	رسوبگیری الکتروشیمیایی
electrode impedance	ناگذرایی الکترد
electrode holder	انبر جوشکاری
electrode dissipation	اتلاف توان الکترد
electrode conductance	رسانایی الکترد
electrode characteristic	مشخصه الکترد
electrode bias	ولتاژ استراحت
fluxed electrode	الکترود شناور
starting electrode	الکترد اغازگر
centre electrode	الکترودمرکزی
contour electrode	الکترود پروفیلی
auxiliary electrode	الکترود کمکی
two electrode valve	دیود
igniting electrode	الکترودآتشزن
collective electrode	الکترود جمع کننده
two electrode valve	لامپ دو قطبی
collector electrode	الکترود کلکتور
accelerating electrode	الکترود شتاب ده
accelerating electrode	الکترود شتابده
adherent electrode	الکترود
welding electrode	الکترود جوشکاری
side electrode	الکترودکناری
electrode lead	راهنمایالکترود
zinc electrode	الکترود روی
contour electrode	الکتروددوره دار
control electrode	الکترود فرمان
battery electrode	الکترود باتری
adherent electrode	نگهدارنده
high potential electrode	الکترود فشار قوی
liquid membrance electrode	الکترود مایع غشایی
total electrode capacitance	فرفیت کلی الکترد
soild state electrode	الکترودرسوبی
standard electrode potential	پتانسیل الکترود استاندارد
standard hydrogen electrode	الکتورد هیدروژن استاندارد
spot welding electrode	الکترود جوشکاری نقطهای
specific ion electrode	الکترود یون ویژه
soild state electrode	الکترود حالت جامد
inter electrode capacity	فرفیت میان الکتردها
selective ion electrode	الکترود یون گزین
glass membrance electrode	الکترود شیشه غشایی
standard electrode potential	پتانسیل استاندارد الکترود
multi electrode valve	لامپ چند قطبی
gas sensing membrance electrode	الکترود غشایی گاز حس کن
perveance of a multi electrode valve(tub	پروه انس لامپ چند قطبی
current	ثبات CPU که آدرسی که در دسترس است ذخیره میکند
against the current <adv.>	مخالف جریان
current	دایرکتوری از درخت دایرکتوری که در حال استفاده شدن است
current	دیسک درایوی که در حال استفاده است یا انتخاب شده است
down current	جریان رو به پایین
current	جاری
current	جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
current	حرکت قط عات بار دار در یک هادی
current	مربوط به زمان حال
current	آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
current	جریان الکتریکی که مقدار آن به صورت سینوس تغییر میکند
zero current	جریان صفر
zero current	جریان نول
current	شدت جریان
current	تزن
current	تزند
current	شایع
current	معاصر متداول
current	رایج
current	جریان
current	سیلان
current	جریان اب یا باد
current	فعلی اخرین اطلاعات
current	شدت جریان برق
current	در حال حاضر
current	جاری و روان
current	کشش
intensity of current	شدت جریان الکتریکی
intensity of current	شدت جریان
wattles current	جریان کور
During (in)the current year.	درسال جاری
welding current	جریان جوش
intermittent current	جریان متناوب