Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
electron image tube	لامپ تبدیل تصویر
Other Matches
electron tube	لوله الکترون
electron tube	لامپ الکترونی
electron ray tube	لامپ اشعه کاتدیک
image viewing tube	لامپ مبدل تصویر
image storing tube	لامپ ایکونوسکپ
image converter tube	لامپ تصویر مبدل
image intensifier tube	تقویت کننده تصویر
image dissector tube	لامپ تجزیه کننده تصویر لامپ دیسکتور تصویر
image camera tube	لامپ تصویر میانی دوربین
electron ray indicator tube	لامپ ولت نما
electron	ذره الکترومغناطیسی
electron	الکترون
electron could	ابر الکترونی
nonbonding electron	الکترون ناپیوندی
positive electron	پوزیترون
electron density	چگالی الکترونها
lone electron	الکترون تنها
electron deceleration	کندی حرکت الکترون
inner shell electron	الکترون درونی
antibonding electron	الکترون ضد پیوندی
photo electron	فوتو الکترون
electron deceleration	دیرکرد الکترون
primary electron	الکترون اولیه
electron decay	اضمحلال الکترون
electron decay	تجزیه الکترون
electron cutting	برش الکترونی
electron density	چگالی الکترونی
mass of the electron	جرم الکترون
electron diffraction	خمیدگی الکترون
nuclear electron	الکترون هسته
bound electron	الکترون بسته
electron disintegration	فرو ریزش الکترونی
electron distribution	پخش الکترون
one electron atom	اتم تک الکترونی
electron donor	دهنده الکترون
electron donor	الکترون ده
electron drift	رانش الکترون
electron discharge	تخلیه الکترونها
odd electron	الکترون منفرد
photo electron	الکترون نوری
electron diffraction	پراش الکترونی
initiating electron	الکترون اغازگر
electron current	سیلان الکترونها
electron current	جریان الکترونها
electron camera	دوربین الکترونی
electron bombbardment	بمباران الکتریکی
electron bombardment	بمباران الکترونی
electron beam	رشته باریک الکترون با سرعت بالا در یک جهت
electron beam	باریکه الکترون
electron beam	پرتو الکترون
electron acceleration	شتاب الکترون
electron accelerator	شتاب دهنده الکترون
electron acceptor	پذیرنده الکترون
electron acceptor	الکترون پذیر
electron affinity	انرژی خروج
electron affinity	الکترون خواهی
electron attachment	پیوستگی یا وابستگی الکترون
electron avalanche	بهمن الکترون
electron avalanche	بهمن الکترونی
electron beam	پرتوی الکترونی
electron beam	اشعه الکترونی
electron capture	ربایش الکترونی
electron capture	جاذبه الکترونی
electron capture	الکترون گیراندازی
charge of the electron	بار الکترون
concentration of electron	چگالی الکترون
density of electron	چگالی الکترون
conduction electron	الکترون رسانایی
conduction electron	الکترون رسانش
electron current	جریان الکترونی
electron energy	کارمایه ی الکترون
electron coupling	تزویج الکترونی
electron coupling	پیوست الکترونی
electron configuration	ارایش الکترونی
electron conduction	هدایت الکترون
electron concentration	غلظت الکترون
electron collector	الکترود گرداور
electron cloud	ابر الکترونی
electron charge	بار الکترون
delocalized electron	الکترون غیر مستقر
electron cascade	ابشار الکترونی
electron beam	شعاع الکترون
electron beam	اشعه الکترون
electron spin	تنیدگی الکترون
electron shower	رگبار الکترونی
electron shell	پوسته الکترون
electron sheath	پوسته الکترونی
electron recoil	بازگشت الکترون
electron ray	اشعه الکترونی
electron physics	فیزیک الکترونها
electron physics	فیزیک الکترونی
electron particle	ذره الکترونی
electron pairing	زوج شدن الکترون
electron pair	زوج الکترون
electron pair	زوج الکترون حفره
electron orbit	مسیرگردش الکترون
electron orbit	مدار گردش الکترون
electron optics	نورشناخت الکترونیک
electron multiplier	چند برابر کننده الکترونی افزاینده الکترونی
electron spin	اسپین الکترون
electron telescope	تلسکوپ الکترونی
free electron	الکترون غیرپیوندی
free electron	الکترون ازاد
electron wave	موج الکترونی
electron volt	الکترون ولت
electron vibrations	نوسان الکترونها
electron vibrations	ارتعاش الکترونها
electron velocity	سرعت الکترونها
electron transition	عبور الکترون
electron transition	انتقال الکترون
electron trajectory	مسیر الکترون
electron theory	تئوری الکترونی
electron theory	نظریه الکترونها
electron theory	نظریه الکترونی
electron multiplier	افزاینده الکترون
electron multiplier	فزون ساز الکترون
unpaired electron	الکترون جفت نشده
electron hole	حفره الکترونی
electron gun	بخشی از CRT که یک اشعه الکترونی ایجاد میکند
electron gun	تفنگ الکترونی
electron gun	لوله پرتاب الکترون
secondary electron	الکترون ثانوی
electron gas	گاز الکترونی
electron focusing	تمرکز الکترون
electron flow	سیلان الکترون ها
electron flow	فلوی الکترون
electron flow	جریان الکترونی
electron exchange	تبادل الکترون
electron energy	انرژی الکترون
electron emmission	انتشار الکترون
electron emitter	منبع الکترون
unshared electron	الکترونهای غیر مشترک الکترونهای ازاد
valence electron	الکترون والانس
electron lens	لنز الکترونی
electron mass	جرم الکترون
electron microscope	ذره بین الکترونی
electron microscope	میکروسکپ الکترونی
electron microscope	میکروسکوپ الکترونی
electron mirror	اینه الکترونی
electron lens	عدسی الکترونی
electron jump	پرش الکترون
valence electron	الکترون رسانایی
valence electron	الکترون فرفیت
electron impact	برخورد الکترونها
electron impact	تصادم الکترونها
electron injector	الکترون افکن
electron emission	صدور الکترون
image	مجسمه
image	شبیه سازی
image	[ناحیه ای از میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند.]
image	[فضایی در حافظه که برای ایجاد تصویر پیش از ارسال به صفحه نمایش به کار می رود.]
image	فشرده سایز داده یک تصویر
image	تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image	[برای تغییر شدت روشنایی یا میزان جذابیت تصویر]
image	پندار
image	[تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
image	[سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
image well	چاه مجازی
image	[وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند.]
image	[وسیله عکاسی الکترونیکی که سیگنالی تولید میکند به مجموعهای از نورها.]
image	وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند
image	کپی دقیق از فضایی از حافظه
image	کپی از طرح یا تصویر اصلی
self image	تجسم نفس واعمال خود
self image	خویشتن شناسی
image	مجسمه
image	شمایل
after image	[آثار باقیمانده درچشم پس ازدیدن چیزی]
after image	پس دید
after image	یک کپی از داده که تغییر یافته است.
image	پنداره
image	خوب شرح دادن
image	تصویر کردن
image	نشان دادن تصویر
image	تصویر
self image	پیش خودمجسم سازی
image	توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
image	ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
image	تمثال
image	صورت
image	نگار
image	عکس هوایی
image	تصویر ذهنی
image	تصویر الکتریکی
image	مجسم کردن
image	تصور خیالی
image	منظر
image	پیکر
image	شکل
image	[دو جدول تصویر که وسایل و فرآیندهای ورودی و خروجی را کنترل میکند.]
image	تصور سیما
image	نقش
image	مجسمه شکل
image	عکس
image	[تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص]
image	نقش کردن
image	منعکس کردن
image	تندیس
electron paramagnetic resonance	رزونانس پارامغناطیسی الکترون
electron transfer mechanism	مکانیسم انتقال الکترون

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com