Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
electronic counter measure
جنگهای الکترونیکی
Other Matches
electronic counter counter measures
اقدامات ضد ضد الکترونیکی
counter-measure
اقدام متقابل
counter-measure
اقدام جبران کننده
counter-measure
پادکار
counter-measure
پیشگیری
counter-measure
چارهجویی
short measure full measure
پیمانه کم
short measure full measure
پیمانه تمام
measure
مقایسه کردن سنجش
measure
پیمودن
measure
اندازه گیری
measure
میزان کردن طی کردن
measure
پیمانه کردن سنجیدن بخش کردن
measure
بخش یاب اندازه گرفتن
measure
درجه مقیاس
measure
مساحت بر حسب فوت مربع یا متر مربع که در اثر ضرب طور در عرض بدست می آید
measure
توقف رخ دادن چیزی
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
measure
بحر اندازه گرفتن
measure up
مناسب وبرابر بودن
measure up
<idiom>
مساوی بودن
beyond measure
بی نهایت
beyond measure
بی اندازه
measure
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
measure
روش محاسبه اندازه یا کمیت
measure
نوع عمل
measure
کل پهنای خط چاپ شده یک متن
measure
قدر حد
measure
میزان
measure
واحد
measure
اندازه داشتن
measure
اندازه نشان دادن
measure
درامدن
measure
پیمانه کردن سنجیدن
measure
وزن شعر
measure
درجه اقدام
measure
پایه
measure
حد
measure
واحد میزان
measure
مقیاس
measure
پیمانه
measure
اندازه
measure
اندازه گیری کردن
measure
اندازه اقدام پیشگیری
measure
سنجیدن
measure
اندازه گرفتن
measure
راه حلها
measure
تدبیر
measure
تعدیل کردن
measure
سنجش
measure
مقررات
measure
روش
measure
عمل کردن
measure
عمل
electronic
باس ولتاژ کم
electronic
سیستم خرید از خانه با استفاده از کاتالوگهای کامپیوتری و پرداخت با کارت اعتباری همگی توسط ترمینال کامپیوتر خانگی
electronic
میدانهای الکترومغناطیسی و الکتریسیته ساکن که توسط وسایل الکترونی زیاد ایجاد شده است .
electronic
سیستم ذخیره سازی متن ها که به آسانی بازیابی می شوند
electronic
مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
electronic
1-استفاده از بسته نشر رومیزی و چاپگر لیزری برای تولید کالای چاپ شده . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات نمایش داده شده مثل داده
electronic
سیستمی که از ترمینال کامپیوتری برای سایت فروش برای امور الکترونیکی یا کنترل مثل مشخصات محصول و...
electronic
توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص
electronic
پردازش داده با استفاده از وسایل الکترونیکی و کامپیوتر
electronic
موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
electronic
روش ارسال متن است نویس و دیاگرام روی خط تلفن
electronic
استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
electronic
مشابه 3510
electronic
الکترونیکی مربوط به الکترونیک
electronic
کامپیوتر دیجیتالی با قط عات الکترونیکی حالت ساده با CPU و حافظه اصلی و فضای ذخیره سازی و دستگاه ورودی / خروجی . که توسط قط عات الکترونیکی و مدارهای مجتمع پیاده سازی می شوند
electronic
داده ارسال شده به صورت باسهای الکترونیکی
electronic
سیستم ارسال پیام و دریافت آن از سایر کاربران شبکه
electronic
سیستم ذخیره سازی پیام ارسالی توسط پست الکترونیکی تا وقتی که فرد مورد نظر بتواند آن را بخواند
electronic
یچ انتخاب شده و نه با روشهای مکانیکی
electronic
قلم یا عصای نوری قلمی که برای رسم روی جدول گرافیکی به کارمی رود
electronic
شخصی که متخصص کار روی وسایل الکترونیکی است
electronic
الکترونیکی
electronic
الکترونیک
made-to-measure
لباسدوختنی
measure of one's force
میزان نیروی شخص
cubic measure
مقیاس مکعب
long measure
اندازه درازا
long measure
مقیاس طول
measure of capacity
پیمانه فرفیت
To measure swords with someone.
با کسی زور آزمائی ( زور ورزی ) کردن
cubic measure
اندازه فضایی
liquid measure
مقیاس حجم مایع
band measure
کوباژ درجا
volumetric measure
اندازه حجمی
chordal measure
اندازه وتر
liquid measure
مقیاس اندازه گیری مایعات حجم سنج
circular measure
اندازه کمان
circular measure
اندازه قوس
dry measure
پیمانه خشکبار
dry measure
مقیاسات واوزان اجسام خشک وجامد
to measure one'd length
دمر خوابیدن
measure of prevention
احتیاط کاری
knitting measure
اندازهگیربافتنی
measure of prevention
اقدام احتیاطی
to measure swords
با کسی زورازمایی کردن
tape measure
متر نواری
tape measure
نوارمتر
tape measure
مترمخصوص اندازه گیری
to take a person's measure
اندازه کسیرا گرفتن
to take a person's measure
با اخلاق کسیرا ازمودن
to vote against a measure
برعلیه اقدامی رای دادن
emergency measure
سنجش اضطراری
linear measure
مقیاس طولی
fencing measure
فاصله معمولی دو شمشیرباز
to measure swords
شمشیرهای خود را با یکدیگراندازه گرفتن
to measure one'd length
رو بزمین خوابیدن
preventive measure
اندازه حفافتی
protective measure
اندازه حفافتی
protective measure
اقدام حمایتی
remedial measure
اندازه کمکی
stand measure
اندازه مقر ر
stand measure
اندازه قانونی
standard measure
اندازه استاندارد
they both measure equally
هر دو
they both measure equally
یک اندازه اند
electronic concentration
غلظت الکترون
electronic calculator
حسابگر الکترونیکی
electronic beam
اشعه ی الکترونیکی
electronic tag
مانیتور مچ پا
electronic computer
کامپیوتر الکترونیکی
electronic brain
مغز الکترونیکی
industrial electronic
الکترونیک صنعتی
electronic publishing
انتشارات الکترونیکی
electronic printer
چاپگر الکترونیکی
electronic pen
قلم الکترونیکی
electronic office
محل تجهیزات الکترونیکی دفتر الکترونیکی
electronic navigation
هدایت هواپیما یا کشتی بادستگاههای الکترونیکی
electronic navigation
ناوبری الکترونیکی
electronic music
موسیقی الکترونیکی
electronic modulation
مدولاسیون اطلاعات الکترونیکی
electronic mail
پست الکترونیکی
electronic radiation
تشعشع الکترونی
electronic rectifier
یکسوکننده الکترونی
electronic rectifier
یکسوساز الکترونی
electronic warfare
میدان جنگ الکترونیکی
electronic warfare
جنگ الکترونیک
electronic voltmeter
ولت سنج الکترونیکی
electronic tuning
تنظیم الکترونی
electronic transition
جهش الکترونی
electronic switch
سوئیچ الکترونی
electronic structure
ساختار الکترونی
electronic spreadsheet
صفحه گسترده الکترونیکی
electronic security
رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
electronic security
تامین الکترونیکی
electronic magazine
مجله الکترونیکی
electronic locator
فلزیاب رادیویی
electronic density
چگالی الکترونی
electronic deception
فریب الکترونیکی
electronic current
جریان الکترونها
electronic current
جریان الکترونی
electronic cottage
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
electronic control
فرمان الکترونیکی
electronic control
کنترل الکترونیکی
electronic control
تنظیم الکترونیکی
electronic components
اجزاء الکترونیکی
electronic charge
بار بنیادین
electronic element
عنصر الکترونیکی
electronic element
بخش الکترونیکی قسمت الکترونیکی
electronic emission
انتشار الکترونها
electronic lens
عدسی یا لنز الکترونی
electronic jamming
تولید پارازیت در دستگاههای الکترونیک پخش پارازیت الکترونیکی
electronic jamming
پخش پارازیت
electronic interfrence
تداخل الکترونیکی
electronic formula
فرمول الکترونی
electronic flash
فلاش الکترونی
electronic filling
پر کردن الکترونیکی
electronic excitation
تحریک الکترونی
electronic engineer
کارشناس الکترونیک
electronic engineer
مهندس الکترونیک
electronic camputer
ماشین حساب الکترونیکی
electronic microscope
میکروسکوپ الکترونی
electronic ballast
بالنالکتریکی
electronic tagging
لباسردیاب
electronic tag
لباس ردیاب
electronic scales
ترازویالکتریکی
electronic viewfinder
پایندهتصویرالکتریکی
electronic piano
پیانوالکتریکی
electronic journal
فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
You seem to expect something for good measure !
مثل اینکه حالاناز شست هم می خواهی !
greatest common measure
بزرگترین بخش یاب مشترک
linear or long measure
اندازه یا مقیاس در درازا
electronic fund transfer
ارسال الکترونیکی دارائی
secure electronic transactions
استاندارد گروهی از بانکها یا شرکتهای اینترنت که به کاربران امکان خرید بی خط ر روی اینتریت می دهند
electronic funds transfer
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
electronic bulletin board
یک سیستم کامپیوتری که لیستی از پیام های تلفن زده شده مردم را نگهداری میکند
electronic countermea sures
پیش گیریهای ضد الکترونیکی
electronic transfer of data
انتقال الکترونیکی اطلاعات
electronic countermea sures
اقدامات ضد الکترونیکی
electronic power supply
منبع تغذیه الکترونیکی
electronic data processing
پردازش الکترونیکی داده
latent electronic image
تصویر الکتریکی پنهان
integrate electronic component
قطعه الکترونیکی مجتمع
industrial electronic computer
ماشین حساب الکترونیکی صنعتی
I measure 30 inches round the waist .
اندازه دوز کمرم 30 اینچ است
That jar is broken and that measure spilt .
<proverb>
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
email
[short for electronic mail]
پست الکترونیکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com