English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
electronic transfer of data انتقال الکترونیکی اطلاعات
Other Matches
electronic fund transfer ارسال الکترونیکی دارائی
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
electronic data processing پردازش الکترونیکی داده
data transfer انتقال داده ها
electronic data processing system سیستم پردازش الکترونیکی داده
data transfer operations عملیات انتقال داده
data transfer rate سرعت انتقال داده ها
data transfer rate میزان انتقال داده
data transfer rate میزان ارسال داده
data transfer rate نرخ ارسال داده
electronic شخصی که متخصص کار روی وسایل الکترونیکی است
electronic یچ انتخاب شده و نه با روشهای مکانیکی
electronic داده ارسال شده به صورت باسهای الکترونیکی
electronic سیستم ارسال پیام و دریافت آن از سایر کاربران شبکه
electronic سیستم ذخیره سازی پیام ارسالی توسط پست الکترونیکی تا وقتی که فرد مورد نظر بتواند آن را بخواند
electronic قلم یا عصای نوری قلمی که برای رسم روی جدول گرافیکی به کارمی رود
electronic سیستمی که از ترمینال کامپیوتری برای سایت فروش برای امور الکترونیکی یا کنترل مثل مشخصات محصول و...
electronic 1-استفاده از بسته نشر رومیزی و چاپگر لیزری برای تولید کالای چاپ شده . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات نمایش داده شده مثل داده
electronic باس ولتاژ کم
electronic سیستم خرید از خانه با استفاده از کاتالوگهای کامپیوتری و پرداخت با کارت اعتباری همگی توسط ترمینال کامپیوتر خانگی
electronic میدانهای الکترومغناطیسی و الکتریسیته ساکن که توسط وسایل الکترونی زیاد ایجاد شده است .
electronic سیستم ذخیره سازی متن ها که به آسانی بازیابی می شوند
electronic کامپیوتر دیجیتالی با قط عات الکترونیکی حالت ساده با CPU و حافظه اصلی و فضای ذخیره سازی و دستگاه ورودی / خروجی . که توسط قط عات الکترونیکی و مدارهای مجتمع پیاده سازی می شوند
electronic توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص
electronic پردازش داده با استفاده از وسایل الکترونیکی و کامپیوتر
electronic الکترونیک
electronic الکترونیکی
electronic مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
electronic الکترونیکی مربوط به الکترونیک
electronic استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
electronic مشابه 3510
electronic روش ارسال متن است نویس و دیاگرام روی خط تلفن
electronic موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
electronic control فرمان الکترونیکی
electronic rectifier یکسوساز الکترونی
electronic security تامین الکترونیکی
electronic security رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
electronic spreadsheet صفحه گسترده الکترونیکی
electronic rectifier یکسوکننده الکترونی
electronic radiation تشعشع الکترونی
electronic publishing انتشارات الکترونیکی
electronic pen قلم الکترونیکی
electronic office محل تجهیزات الکترونیکی دفتر الکترونیکی
electronic navigation هدایت هواپیما یا کشتی بادستگاههای الکترونیکی
electronic navigation ناوبری الکترونیکی
electronic music موسیقی الکترونیکی
electronic modulation مدولاسیون اطلاعات الکترونیکی
electronic structure ساختار الکترونی
electronic switch سوئیچ الکترونی
industrial electronic الکترونیک صنعتی
electronic computer کامپیوتر الکترونیکی
electronic beam اشعه ی الکترونیکی
electronic calculator حسابگر الکترونیکی
electronic brain مغز الکترونیکی
electronic camputer ماشین حساب الکترونیکی
electronic charge بار بنیادین
electronic components اجزاء الکترونیکی
electronic warfare میدان جنگ الکترونیکی
electronic warfare جنگ الکترونیک
electronic voltmeter ولت سنج الکترونیکی
electronic tuning تنظیم الکترونی
electronic transition جهش الکترونی
electronic tag مانیتور مچ پا
electronic concentration غلظت الکترون
electronic control کنترل الکترونیکی
electronic flash فلاش الکترونی
electronic filling پر کردن الکترونیکی
electronic excitation تحریک الکترونی
electronic tag لباس ردیاب
electronic engineer کارشناس الکترونیک
electronic engineer مهندس الکترونیک
electronic emission انتشار الکترونها
electronic printer چاپگر الکترونیکی
electronic element بخش الکترونیکی قسمت الکترونیکی
electronic element عنصر الکترونیکی
electronic density چگالی الکترونی
electronic deception فریب الکترونیکی
electronic current جریان الکترونها
electronic current جریان الکترونی
electronic cottage مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
electronic control تنظیم الکترونیکی
electronic formula فرمول الکترونی
electronic viewfinder پایندهتصویرالکتریکی
electronic piano پیانوالکتریکی
electronic scales ترازویالکتریکی
electronic ballast بالنالکتریکی
electronic magazine مجله الکترونیکی
electronic locator فلزیاب رادیویی
electronic lens عدسی یا لنز الکترونی
electronic journal فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
electronic mail پست الکترونیکی
electronic jamming تولید پارازیت در دستگاههای الکترونیک پخش پارازیت الکترونیکی
electronic tagging لباسردیاب
electronic jamming پخش پارازیت
electronic microscope میکروسکوپ الکترونی
electronic interfrence تداخل الکترونیکی
secure electronic transactions استاندارد گروهی از بانکها یا شرکتهای اینترنت که به کاربران امکان خرید بی خط ر روی اینتریت می دهند
latent electronic image تصویر الکتریکی پنهان
electronic counter measure جنگهای الکترونیکی
electronic countermea sures اقدامات ضد الکترونیکی
integrate electronic component قطعه الکترونیکی مجتمع
electronic bulletin board یک سیستم کامپیوتری که لیستی از پیام های تلفن زده شده مردم را نگهداری میکند
electronic power supply منبع تغذیه الکترونیکی
industrial electronic computer ماشین حساب الکترونیکی صنعتی
electronic countermea sures پیش گیریهای ضد الکترونیکی
email [short for electronic mail] رایانامه
email [short for electronic mail] ایمیل
email [short for electronic mail] پست الکترونیکی
k , transfer ضریب کای برد
k , transfer ضریب تصحیح برد توپ
transfer واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
transfer of cause احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
transfer احاله
transfer حواله
transfer سند انتقال یا واگذاری
transfer واگذاری نقل
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer سرعت انتقال داده از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی یا از یک وسیله به دیگری
transfer دستوری که کنترل پردازنده را از یک بخش برنامه به دیگری هدایت کند
transfer زمان انتقال داده بین وسایل یا محل ها
transfer واگذاری
transfer تغییر دستورات یا کنترل
transfer کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transfer تغییر دستور یا کنترل
transfer دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
transfer بررسی صحت ارسال داده طبق مجموعهای قوانین
transfer ارسال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساخته یافته هستند.
transfer زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
transfer نقل
transfer ورابردن
transfer واگذار کردن
transfer انتقال دادن
transfer واگذاری تحویل
transfer انتقال
transfer منتقل کردن
transfer سند انتقال انتقالی
transfer ورابری
transfer واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer پهلو- رفت
transfer حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer تغییر سمت دادن لوله
transfer scale پایهانتقال
transfer characteristic مشخصه متقابل
negative transfer انتقال منفی
positive transfer انتقال مثبت
credit transfer پرداخت ازطریق انتقال
radial transfer انتقال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساختیافته هستند.
transfer time مدت انتقال
transfer time زمان انتقال
transfer table میز انتقال
deed of transfer انتقال نامه
deed of transfer سند انتقال
file transfer انتقال فایل
credit transfer انتقال اعتبار
power transfer انتقال انرژی
heat transfer انتقال حرارت
heat transfer انتقال گرما
unconditional transfer انتقال غیر شرطی
transfer canal کانالانتقال
transfer port دریچهانتقال
energy transfer انتقال انرژی
technology transfer انتقال تکنولوژی
transfer of obligation حواله مدنی
transfer ladle پاتیل انتقال
transfer interpreter مفسر انتقال
transfer instruction دستور العمل انتقال
transfer income درامد انتقالی
transfer functions توابع انتقالی
transfer function تابع انتقال
transfer molding ریخته گری انتقالی
transfer equipment تجهیزات
transfer earnings درامدهای انتقالی
transfer orbit مدار انتقال
transfer order دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transfer check انتقال
transfer check مقابله
block transfer انتقال بلوک
block transfer انتقال کندهای
transfer payment پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
transfer case دیفرانسیل
transfer switch کلید انتقال
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer of learning انتقال یادگیری
transfer station محل اعزام افراد
transfer of capital انتقال سرمایه
collect transfer بار کردن یک ثبات با بیتها ازمحلهای مختلف
transfer of technology انتقال تکنولوژی
transfer molding قالب ریزی انتقالی
conditional transfer انتقال شرطی
transfer of training انتقال اموزش
transfer mold قالب گیری انتقالی
transfer medium رسانه انتقال
transfer machine دستگاه انتقال
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
transfer line خط انتقال
transfer limit حدود تصحیحات انتقال تیر
transfer of portfolio انتقال موجودی اوراق بهادار
transfer operation عمل انتقال
transfer limit حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ
transfer case جعبه انتقال نیرو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com