Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 178 (9 milliseconds)
English	Persian
element of construction	سازک
Other Matches
construction	ساختمان
construction	سازندگی
construction	ساختن یک سیستم
under construction	دردست ساختمان
it is the p of construction	دردست ساختمان است
construction need	نیاز سازندگی
re construction	دوباره سازی
construction	ایجاد
construction	ترکیب
construction	تعبیر ساختمان
construction	عمارت
construction	ساخت
construction	تاویل
construction	تفسیر
construction	هنر سازندگی
capital construction	ساختمان سرمایه
ceiling construction	سقف سازی
construction batalion	گردان مهندسی ساختمان گردان ساختمان
construction of a treaty	تفسیر معاهده
construction drowling	نقشه کارگاهی
construction joint	درز ساختمانی
construction joints	درزهای ساختمانی
construction costs	هزینه های ساخت و ساز
road construction	جاده سازی
Construction works .	عملیات ساختمانی
auxiliary construction	ساختمان کومکی
design and construction	طراحی و ساخت
building construction	معماری
building construction	روسازی
construction costs	هزینه های ساختمان
cost of construction	بهای ساختمان
cost of construction	هزینه ساختمان
crane construction	ساختار جرثقیل
modular construction	ساختمان پیش ساخته ساختمان با بلوک پیش ساخته
plant construction	ساختمان کارخانه
laminated construction	ساختمان ورقهای
integral construction	ساختمان یکپارچه
hydraulic construction	ساختمان ابی
railroad construction	ساختمان راه اهن
sandwitch construction	ساختمان لایهای
steel construction	ساختمان فولادی
dwelling construction	اپارتمان سازی
crane construction	ساختمان جرثقیل
dwelling construction	خانه سازی
test construction	ازمون سازی
construction cost index	شاخص هزینه ساختمانی
pattern construction drawing	الگوی نقشههای ساختمانی
basic construction unit	واحد ساختمانی
make shift construction	طرح پیشنهادی
make shift construction	طرح موقتی
bitumen gronted construction	اسفالت نفوذی
low loss construction	ساختمان کم تلفات
construction work in progress	هزینه ساختمانهای نا تمام
construction electrician mate	تکنیسین برق ساختمان
reinforced concrete construction	ساختمان بتن فولادی
wood frame construction	ساختمان با استخوانبندی چوبی
one element	تابع منط قی که در صورت درستی ورودی خروجی درست میدهد
element	جسم بسیط
element	جزء
element	المان
element	اصل
element	رکن
element	عامل اصلی محیط طبیعی
element	اساس
element	جوهر فرد
element	عنصر اساس
element	محیط طبیعی اخشیج
element	عامل
element	سازه برقی
element	عنصر
element	عنصر عملیاتی
element	رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
element	اعضا [مجموعه] [ریاضی]
element	یک شماره ازخانه ماتریس یا آرایه
element	که ازقسمتهای مشابه بسیار تشکیل شده است
element	یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
in one's element <idiom>	شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید
element	کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
out of one's element <idiom>	جایی که به شخص تعلق ندارد
element	کوچکترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
element	دروازه یا ترکیبی از دروازه ها
passive element	عنصرغیرفعال
print element	عنصر چاپ
passive element	عنصر غیرعامل
primordial element	عنصر ازلی
passive element	یکان غیر فعال
primitive element	عنصر اولیه
positive element	سازه مثبت
task element	یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
transition element	عنصر واسطه
picture element	سازه تصویر
picture element	عنصر تصویر
picture element	کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
structural element	بخش سازهای
purchase element	نیروی منتجه
stop element	عنصر ایست
symmetry element	عنصر تقارن
tactical element	عنصر تاکتیکی
tubular element	جسملوله
tactical element	یکان رزمی یکان تاکتیکی
task element	عنصر اجرای عملیات
task element	قسمت مامور اجرای عملیات
tracer element	عنصر ردیاب
test element	وسیله ازمایش
start element	عنصر شروع
signal element	عنصر علامتی
purchase element	عامل منتجه بار نهائی
to p an element to a word	جزئی از سر واژهای دراوردن
threshold element	عنصر استانهای
test element	حروف و اعداد ازمایش مدار
processing element	عنصر پردازشی
service element	عنصری از نیروهای مسلح که در عملیات شرکت دارد
service element	عنصرشرکت کننده در عملیات عنصرخدماتی
service element	عنصر اداری
shunt element	عنصر موازی
test element	دستگاه ازمایش کننده عنصر ازمایش مدار
abiotic element	عنصر بیجان
biotic element	عنصر زیستی
chemical element	عنصر شیمیایی
code element	عنصر رمز
coincidence element	مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
coupling element	عنصر اتصال
coupling element	عنصر پیوست
data element	عنصر داده
data element	عناصر اطلاعات
data element	جزئیات اطلاعات
delay element	عنصر تاخیری
electronic element	عنصر الکترونیکی
bimetallic element	زوج فلز
bemetallic element	بی متال
aqueous element	عنصر ابی
abiotic element	عنصر نازیوه
absorbing element	عنصر جذب
abundant element	عنصر فراوان
accommpanying element	عنصر همراه
active element	عنصر فعال
active element	عنصر کنشی
active element	مولفه موثر
active element	عنصر عامل
active element	عنصر عمل کننده
alloying element	عنصر الیاژی
alloying element	عنصر الیاژ
electronic element	بخش الکترونیکی قسمت الکترونیکی
element area	سازه تصویر
identity element	عنصر یکسانی
image element	نقطه تصویر
inverse element	عنصر وارون
logic element	عنصر منطقی
logic element	عنصر لاجیک
nand element	عنصر نقیض و
negative element	سازه منفی
orbital element	عناصر مداری
parasitic element	جزء غیرفعال
heating element	المان یا عنصر حرارتی
trace element	عنصر کم مقدار
guest element	عنصر کم مقدار
element of battery	الکترد پیل
embarkation element	یکان مخصوص کمک به بارگیری یا سوار شدن
essential element	رکن
exclusive or element	عنصر یای انحصاری
passive element	جزء غیرفعال
filter element	المنت فیلتر
fuse element	واحد فیوز
horizontal arch element	حلقه افقی قوس
physical element of crime	عنصر مادی جرم
acid forming element	عنصر اسیدی
acid forming element	عنصر اسیدساز
airlift control element	عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
metal cutting element	عنصر براده برداری
mental element of crime	عنصر روانی جرم
fire support element	عنصرهماهنگ کننده پشتیبانی اتش
fire support element	عنصر پشتیبانی اتش
finite element method	روش المان محدود
air defense element	عنصر پدافند هوایی
arresting system purchase element	وسیله ضربه گیر سیستم مهار هواپیما
transmitter signal element timing	زمان گیری عنصر سیگنال فرستنده
field alterable control element	یک تراشه که در بعضی سیستمها بکار می رود و به استفاده کننده اجازه میدهدتا ریز برنامه نویسی کند

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com