English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
elementary charge بار الکترون [فیزیک]
elementary charge بار بنیادی [فیزیک]
Other Matches
elementary بنیادی
elementary مشابه
elementary مقدماتی پایهای
elementary اولیه
elementary مقدماتی
elementary اغازی
elementary اصلی
elementary ابتدایی
elementary school دبستان
elementary algebra جبر مقدماتی [ریاضی]
elementary arithmetic چهار عمل اصلی [ریاضی]
elementary schools دبستان
elementary education اموزش ابتدایی
elementary function تابع ابتدایی
elementary gate دریچه مقدماتی
elementary gate دریچه ابتدایی
elementary item قلم مقدماتی
elementary particle ذره بنیادی
elementary particles ذرات بنیادی
elementary reaction جزء واکنش
elementary diagram نمودار ابتدایی
elementary cell پیل اولیه
elementary fire ball اتشگوی اغازین
(in) charge of something <idiom> مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge <adj.> پاسخگو
charge some one with به عهده کسی گذاشتن
in the charge of <idiom> تحت مراقب یا نظارت
on charge of به اتهام
in charge متصدی
like charge قطبهای همنام
like charge شارژ همنام
take over in charge تصدی
take over in charge تحت اختیار دراوردن
be charge with متهم شدن به
charge دستگاه با ماده منفجره
in charge <adj.> مسئول
in charge <idiom> مسئول بودن
charge اتهام
charge زیربار کشیدن
charge متهم ساختن
charge مطالبه بها
charge پرکردن
charge موردحمایت
charge شارژ کردن شارژ
charge بار الکتریکی
charge متهم کردن
charge خرج
charge خرج منفجره
charge بدهکار کردن
charge حمله به حریف
charge خطای حمله
charge جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge بار مسئولیت
charge گماشتن
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge بار کردن
charge عهده دارکردن
charge پر کردن
charge عهده داری
charge حمله اتهام
charge وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge بار
charge هزینه
charge وزن
charge تصدی
charge محفظهای
charge 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
static charge برق ساکن
statement of charge مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
statement of charge اعلام اتهامات
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
spotting charge خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
soaking charge بار سولفات زدای
spinning charge بار چرخان
space charge ناحیه بار فضا
space charge بار پیرامونی
snow charge بار برف
shaped charge خرج مقعر
point charge بار نقطهای
plaster charge خرج انفجاری افشان
plaster charge خرج شراپنل
partial charge بار جزیی
officer in charge افسر مسئول اجرا
nuclear charge بار هسته
officer in charge افسر مسئول
nucleon charge بار نوکلئون
normal charge خرج معمولی توپ
negative charge بار منفی
multisection charge خرج چندقسمتی
pole charge خرج دستکی
pole charge خرج میلهای
positive charge بار مثبت
shaped charge خرج گود
section charge خرج جزء جزء
section charge خرج چند قسمتی
satchel charge خرج کیسهای
satchel charge خرج خورجینی
residual charge بار الکتریکی مانده
powder charge خرج باروت
reduced charge خرج کمتر یا پایین تر توپ
propelling charge خرج
propelling charge خرج پرتاب
propellant charge خرج پرتاب
powder charge خرج پرتاب گلوله
multisection charge خرج چند کیسهای
import charge تعرفه واردات
import charge هزینه واردات
import charge حقوق واردات
electrostatic charge بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
physician in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
doctor in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
What's the charge per hour? کرایه هر ساعت چقدر است؟
export charge تعرفه صادرات
charge carrier حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
explosive charge دستگاه با ماده منفجره
bursting charge دستگاه با ماده منفجره
to charge the battery باتری را بار کردن
export charge حقوق صادرات
export charge هزینه صادرات
minimum charge حداقل هزینه
minimum charge حداقل قیمت
total charge بارگذاری کامل
toll charge باج
to give in charge سپردن
to give in charge تسلیم کردن
to charge a gun خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge هزینه تلفن
tapering charge پر کردن شیبدار
surface charge بار سطحی
supplementary charge خرج یدکی خرج اضافی
supplementary charge خرج تکمیلی
sticky charge خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
trickle charge پر کردن اهسته
unlike charge قطب غیر همنام
What's the charge per day? اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile? اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby? آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day? کرایه روزانه چقدر است؟
community charge گونهایمالیات
charge nurse سر پرستار
charge hand کارگر معمولی
baton charge حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge indicator اندازهشارژ
zero charge potential پتانسیل بار صفر
volume charge بار حجمی
sticky charge خرج چسبنده
diamond charge خرج مربع شکل
counter charge تهمت متقابله
boost charge ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
bound charge بار بسته
bring a charge against someone به کسی تهمت زدن
conservation of charge بقای بار الکتریکی
condenser charge بار خازن
bursting charge خرج تلاش
collection charge هزینه وصول
counter charge دعوی متقابل در امر جزایی
cratering charge خرج تخریب
deep charge خرج گود
detonation charge خرج تلاش
detonation charge خرج انفجار
detonating charge چاشنی
detonating charge خرج منفجر کننده
collection charge هزینه وصول مطالبات
bank charge هزینههای بانکی
density of charge چگالی بار برقی
deep charge خرج عمیق دریایی
coke per charge ذغال کک شارژ
charge with a fault تخط ئه کردن
bursting charge خرج منفجرکننده
charge account حساب بدهی مشتری
charge and discharge محل بارگیری و باراندازی
charge d'affaires شارژ دافر
charge d'affaires کاردار سفارت
charge d'affaires نایب وزیر مختار
charge d'affaires نایب سفارت
charge d'affaires کاردار
charge balance موازنه بار
charge daffaires شارژدافر
charge density چگالی بار
bursting charge بار انفجاری
carrying charge هزینه حمل و نقل
charge pits چالههای خرج
charge of the electron بار الکترون
charge neutrality خنثایی بار
charge neutrality تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge a kiln چیدن کوره
charge a sum to مبلغی را به حساب .....گذاشتن
charge cavity فرفیت بار
mobile charge بار متحرک
handing charge هزینه باربری
give in charge تحویل پلیس دادن
give in charge سپردن
tas de charge پاطاق
furnace charge شارژ کوره
full charge خرج کامل توپ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com