English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 88 (2 milliseconds)
English Persian
elephant driver پیلبان
Other Matches
elephant پیل
elephant فیل
a white elephant شیئی کم مصرف و جا تنگ کن اما گران قیمت
tusks of an elephant عاج فیل
white elephant هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
white elephant گران و پر خرج و کم فایده
sea elephant فیل دریایی
elephant paper کاغذی که اندازه ان 72 در 56سانتیمتراست
white elephant <idiom> ثروت یا مالکیت بیفایده
elephant shelter پناهگاه فلزی
elephant shelter پناهگاه ضدگلوله
elephant'sgrass یکجور لویی
sea elephant خوک خرطوم داردریایی
white elephant فیل سفید
Elephant in the living room فیل در اتاق نشیمن
The elephant has remembered India. <proverb> فیلش یاد هندوستان کرده است .
driver مرحله تحریک
driver راننده گرداننده
driver راننده
driver شوفر سورچی
driver گاری چی
driver چوب شماره یک برای استفاده در اغاز هر بخش گلف راننده لوژ
driver راننده اتومبیل راننده ارابه
driver اتومبیل ران
driver نرم افزار مخصوص که دستورات کاربر را که آماده چاپ هستند کنترل و فرمت میکند
driver محرک
driver یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
driver راه انداز
driver برنامه راه اندازی
driver برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
quill driver قلم زن
screw driver پیچ گوشتی
screw driver اچار پیچ گوشتی
winch driver متصدی دوار
water driver مقنی
test driver برنامهای که اجرای برنامه دیگر را در مقابل مجموعهای از دادههای ازمایشی هدایت کند
screw driver اچار پیچکشی
stake driver تیرکوب
stake driver بوتیمار معمولی امریکایی
winch driver winchoperator : syn
cab driver رانندهی تاکسی
train driver راننده قطار
slave driver نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
owner-driver رانندهایکهمالکخودرونیزباشد
driver's licence گواهینامهرانندگی
driver's cab کابینلکوموتیوران
cab driver تاکسیران
quill driver نویسنده
ass driver خرک چی
driver unit واحد محرک
device driver برنامه راه اندازی دستگاه
device driver محرک دستگاه
device driver برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device driver نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
database driver برنامه راه انداز پایگاه داده
catch driver راننده اجیر ارابه
camel driver شتردار
camel driver ساربان
bus driver راننده اتوبوس
bus driver محرک گذرگاه
assistant driver کمک راننده
assistant driver شاگرد شوفر
ass driver خرران
driver's dormitory خوابگاه رانندگان
driver's mate شاگرد راننده
pile driver ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
mule driver قاطر چی
pile driver شمعکوب
mule driver استربان
printer driver برنامه راه انداز چاپگر
peripheral driver محرک جنبی
line driver محرک خط
line driver خط ران
provisional driver راننده تازه کار ارابه
engine driver لوکوموتیوران
pile driver تیرکوب
back-seat driver آدم فضول
locomotive driver [British E] راننده قطار
blocking oscillator driver راه انداز اوسیلاتور انسدادی
back-seat driver مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
installable device driver درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
steam pile driver شمعکوب بخاری
steam pile driver دنگ بخاری
cordless drill driver دریل برقی [دریلی که با باطری کار می کند] [ابزار]
The driver coaxed his bus through the snow. راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
If Ali is the camel-driver , he knows where to lea. <proverb> اگر على ساربان است مى داند شتر را کجا بخواباند .
to pass your driver's license test at the first attempt آزمون گواهینامه رانندگی را بار اول قبول شدن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com