Dictiornary-Farsi | elvis has left the building | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
elvis has left the building <idiom>	[نمایش به اتمام رسیده]
elvis has left the building <idiom>	[تمام شده است]


Other Matches

She was left out in the cold . she was left high and dry .	سرش بی کلاه ماند
He was sitting on my left (left side)	طرف چپ من نشسته بود
I am left out . I am left out in the cold .	کلاهم پ؟ معرکه است
building	بنا
building	ساختمان
building	عمارت دیسمان
house building	ساختمان مسکونی
home building	ساختمان مسکونی
height of building	بلندی ساختمان
gigantic building	ساختمان غول پیکر ساختمان بسیار بزرگ
industrial building	ساختمان صنعتی
industrial building	بنای صنعتی
to demolish a building	متلاشی کردن ساختمانی
to pull down a building	متلاشی کردن ساختمانی
to tear down a building	متلاشی کردن ساختمانی
to demolish a building	خراب کردن ساختمانی
framed building	ساختمان تیر پایهای
exhibition building	ساختمان نمایشگاه
building permit	پروانه ساختمان
building plant	وسایل ساختمان
building sand	خاک و ماسه ساختمان ماسه برای بنایی
building system	سیستم ساختمان
building system	اصول ساختمان طرز ساختمان نظم و ترتیب ساختمان
building unit	واحد ساختمانی
building unit	جزء ساختمانی بخشی از یک ساختمان
building up alloy	الیاژ مخصوص روکش کاری
building up of generator	پیش تحریک مولد
building work	کار ساختمانی
capital building	سرمایه سازی
commercial building	سرای
commercial building	تیم
commercial building	تیمچه
building owner	صاحب کار
to pull down a building	خراب کردن ساختمانی
to shift to the new building	اسباب کشی کردن
nest building	لانه سازی
office building	ساختمان اداری
to plan a building	عمارتی راطرح ریزی کردن
ship building	کشتی سازی
site building	زمین زیربنا
site building	زمین ساختمانی
situation of a building	موقعیت ساختمان
situation of a building	وضع قرارگرفتن بنا
the interior of a building	اندرون عمارت
to found a building	ساختمانی بینادکردن
to found a building	عمارتی برپاکردن
to plan a building	نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
tower building	ساختمان برجی
administrative building	ساختماناداری
main building	ساختمان اصلی
machine building	ماشین سازی
to tear down a building	خراب کردن ساختمانی
intelligent building	[ساختمانی با سرویس هوشمند]
Industrialized building	[تکنیک ساخت و معماری ساختمان های صنعتی پیش ساخته]
building line	خط کناری ساختمان
model building	الگوسازی
The building is in ruins .	ساختمان خراب است
They bombarded the building.	ساختمان رابه توپ بستند
public building	بنای همگانی
sick building	اشارهبهساختمانهایمدرن
building society	شرکتوام دهندهمسکن
turbine building	ساختمانتوربین
slab building	ساختلوح
service building	ساختمانسرویس
reactor building	ساختمانرآکتور
containment building	ساختمانمحدودشده
building operations	عملیات ساختمانی
building blocks	کنده ساخت
body-building	ورزش زیبایی اندام
building contractor	پیمانکار ساختمان [اقتصاد]
body-building	پرورش اندام
body-building	بدنسازی
building site	کارگاه ساختمانی
building site	عرصه
building sites	کارگاه ساختمانی
building sites	عرصه
administration building	ساختمان اداری
administration building	قسمت اداری
body building	بدنسازی
body building	پرورش اندام
body building	ورزش زیبایی اندام
building block	بنا کنده
building blocks	بنا کنده
building block	کنده ساخت
to break into a building	با زور [و غیر قانونی] وارد ساختمانی شدن
building blocks	واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
building block	واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
apartment building	ساختمان اپارتمانی
building construction	روسازی
building limes	اهک ساختمانی
building machinery	ماشین الات ساختمانی
building costs	هزینههای ساختمان
building log	چوب گرد ساختمان
building craftsman	کارگر ماهر ساختمانی
building enterprise	مقاطعه کاری ساختمان پیمانکاری ساختمان
building inspectorate	دفتر نقشه کشی
building material	مصالح ساختمانی
building line	بر ساختمان
building line	بر ساختمانی
building line	راسته
building material	مصالح ساختمان
building construction	معماری
bridge building	پل سازی
building line	امتداد
road building	جاده سازی
building official	بازرسان ساختمان
building component	اجزای ساختمان
building connection	انشعاب ساختمان
basic building materials	مواداولیهساختمان
road building machine	ماشین جاده سازی
building trade worker	تعمیرکار ساختمان
road building slag	شلاکه جاده سازی
building trade joinery	نجاری ساختمان
building material dealer	فروشنده مصالح ساختمان دلال مواد اولیه ساختمان
A multi-storey building.	ساختمان چندین طبقه
power house building	ساختمانهائی که برای نصب ونگهداری تجهیزات نیروی برق بکار می روند
In appiarance it is a strong building.	بظاهر ساختمان محکمی است
building steel lathing	بافت ساختمان فولادی
building steel lathing	اسکلت فلزی ساختمان
word building test	ازمون واژه سازی
building block principle	طراحی سیستم برای ساختن سیستم بزرگتر modularity
a building of small scale	عمارت کوچک
machine building industry	صنعت ماشین سازی
article of a building by law	ائین نامه ساختمان
local building inspector	پلیس ساختمان
his equitable savings and loan building	[پس انداز عادلانه و ساختمان وام
To make a forcible entry into a building.	بزور وارد ساختمانی شدن
bed building stage of river	تراز سطح متوسط اب رودخانه
to burgle [British E] / burglarize [American E] a building.	با زور [و غیر قانونی] وارد ساختمانی شدن
outside left	گوش چپ
left inner	بازیکنمهاجمچپ
left over	باقی مانده
left$	تابع $LEFT در زبان BASIC
left over	زیاد امده
nothing was left over	چیزی زیادنیامد
nothing was left over	چیزی باقی نماند
left	: چپ درطرف چپ
left	جناح چپ
left	: زمان ماضی فعل leave
left	ضربه چپ
right and left	ازهرسوبهرسو
on the left	در سمت چپ
from right and left	از چپ وراست
She just left ( went ) . off she went .	گذاشت ورفت
left <adv.>	سمت چپ
KEEP LEFT	از سمت چپ حرکت کنید.
to be left	ماندن
to be left	زیاد امدن
My name has been left out .	اسم من از قلم افتاده است
from right and left	از هر سو
i took up where he left	از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
keep to the left	دست چپ بروید
left d.	نظام به چپ
to the left <adv.>	سمت چپ
on the left <adv.>	سمت چپ
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor.	ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است
left halfback	هافبکچپ
left cornerback	مهرهگوشهعقبچپ
Left parting	جداشونده چپ
left channel	بلندگویسمتچپ
left defence	دفاعچپ
left guard	محافظچپ
to be [left] stranded	سرگردان شدن
left forward	فورواردچپ
left fielder	دفاعچپزمین
to be [left] stranded	دربدر شدن
left parenthesis (	پرانتز باز
left field	سمتچپزمین
left half	نیمهچپ
left lung	ریهچپ
Since I left school.	ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
left outside linebacker	مهرهنطآخریبیرونیچپ
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
the parting on the left	فرق سر به چپ
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
No left [right] turn!	گردش به چپ [راست] ممنوع!
Please turn left now.	لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
to jink right [left]	ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
to be left in disbelief <idiom>	باور نکردنی بودن
to be left in disbelief <idiom>	قابل فهم نبودن
I arrived as soon as he left ( went ) .	همین که رفت من آمدم
I left my hat , a new one at that .	کلاهم را که نوهم بود جاگذاشتم
There is no time left .	دیگر وقتی نمانده
left safety	مهرهمفمنچپ
left tackle	دفاعچپ
left valve	لبهچپ
left ventricle	ونتریکلچپ
hard left	اعضایتندرویحزبسیاسی
left-of-centre	معتقدبهسوسیالیزم
He left just before you arrived.	درست پیش پای شما رفت
The first line is left out.	سطر اول جا افتاده است
The would left a mark.	جای زخم باقی ماند
When it comes to me there is no more food (left).	به من که می رسد غذا تمام شده
He got all dressed up and left .	شال وکلاه کردورفت
He left for good . And away he went .	رفت که رفت
left hander	دست چپی
left hand	دست چپ
left for ward	در فوتبال پیشرو چپ
left footed	چپ پا
left flank	میسر