English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 89 (5 milliseconds)
English Persian
ember days روزهای روزه ودعا
Other Matches
ember خاکه زغال نیمسوز
ember اخگر خاکستر گرم
ember diver اسفرود بیدم
ember diver غواص
ember goose اسفرود بیدم
ember goose غواص
Those were the days . Good old days . یاد آنروزها بخیر
in these latter days در این روزگاراخر
in the next few days درهمین چند روزه
one of these days دراینده نزدیک
nine days wonder چیزی که جند صباحی تازگی داردو پس از ان زودفراموش میشود
one or two days یکی دو روز
the days of old روزگار پیشین
these days <adv.> در این روزگار
Every three days . سه روز درمیان
It took us four days to get there . چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
a few days چند روزی
I've been here for five days. پنج روزه که من اینجا هستم.
Two more days to go before (until). . . دوروز مانده تا ...
these days <adv.> امروزه
two days d دو روز معطلی
two days d دو روز درنگ
these days <adv.> این روز ها
in the days of درایام
in the days of در روزگار
the a of days خدای سرمدی قدیم الایام
an a days یک روز در میان
days یوم
days روز
One of these days . همین روزها
every three days سه روزیکبار
the a of days خدای ازلی
his days عمرش نزدیک است به پایان برسد
days on end چند روز متوالی
within three days of demand در طی سه روز پس از تقاضا
appointed days وعده های ملاقات
I will be staying a few days من میخواهم چند روزی بمانم.
Things are going well for me these days . وضع من این روزها میزان است
She has known better days in her youth . معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
I want to take a couple of days off . یک ردوروز مرخصی می خواهم
somebody's days are numbered <idiom> فوت کردن کسی
appointed days قرار های ملاقات
today of all days مخصوصا امروز
somebody's days are numbered <idiom> از کار اخراج شدن کسی
His days are numbered. <idiom> زمان فوت کردنش نزدیک است.
somebody's days are numbered <idiom> نومید بودن کسی در موقعیتی
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
appointed days تاریخ ها
I will be staying a few days من میخواهم یک هفته بمانم.
One of these fin days . انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
Midsummer Days جشن 42 ژوئن
to end one's days مردن
settling days روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
salad days ایام جوانی وبی تجربگی
running days ایام هفته
man days نفر در روز
i stayed there for days سه روز انجا ماندم
gang days روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
dog days چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
dog days ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیار گرم است
days of grace ایام مهلت
days of grace مهلت اضافی
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
pay-days روز پرداخت حقوق
Midsummer's Days جشن 42 ژوئن
young days جوانی
One hardly ever sees him these days. اینروزها کم پیداست
It was customary in the old days that. . . درگذشته رسم بر این بود که ...
The days are getting shorter now . روزها دارند کوتاه می شوند
Their birthdays are four days apart. روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
During the past few days. طی چند روز گذشته
ask for days grace دو روز مهلت خواستن
To be counting the days . روز شماری کردن
days sight draft برات دیداری 06 روزه
We suffered hunger for a few days . چند روز گرسنگی کشیدیم
Every other day . On alternate days . یکروز درمیان
the days of woman's state of discharge menstrual fromthe "pureness" طهر
His departure has been postponed for two days. حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
To give somebody a few days grace . بکسی چند روز مهلت دادن
I don't socialize much these days. این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
to sighfor lost days افسوس روزهای تلف شده راخوردن
In times past . In olden days . درروزگاران قدیم
Cash is in short supply these days . از حقوق ماهانه ام کم کنید
He is expected to arrive in acople of days. فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days. اینروزها سرم خیلی شلوغ است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com