Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
English
Persian
emergency leave
مرخصی اضطراری
emergency leave
سطح اماد اضطراری
emergency leave
سطح امادلازم برای بسیج
Other Matches
emergency
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergency
پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergency
امر فوق العاده و غیره منتظره
emergency
اورژانس
emergency
ناگه اینده اورژانس
emergency
اضطرار
emergency
فوریت
emergency
اضطراری
emergency
مهم
emergency
فوق العاده اضطراری
emergency
ضروری
emergency
غیر منتظره حیاتی
emergency
حتمی
emergency
خیلی خیلی فوری
emergency
وقت ضیق
emergency operation
بهره برداری اضطراری
emergency operation
کارکرد
emergency priority
تقدم فوری
emergency priority
تقدم اضطراری
emergency ration
جیره اضطراری
emergency ration
جیره فوق العاده
emergency measure
سنجش اضطراری
emergency loading
بارگزاری فوق العاده بارگزاری اضطراری
emergency door
خروجی خطر
emergency door
دراضطراری
emergency drill
تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
emergency exit
خروج اضطراری
emergency fund
وجوه اضطراری
emergency lamp
لامپ اضطراری
emergency burial
دفن درمحل
emergency lighting
روشنایی اضطراری
emergency loading
بارگذاری فوق العاده
emergency maintenance
نگهداشت اضطراری
emergency door
در خطر
emergency reaction
واکنش اضطرار
emergency relief
رهایی از بلایا
emergency treatment
معالجه اضطراری
emergency valve
شیر اضطراری
emergency works
کارهای اضطراری
in case of emergency
هنگام اضطرار
in case of emergency
درموقع تنگ وقت ضرورت
Where is the emergency exit?
در خروج اضطراری کجاست؟
emergency exit
در خروج اضطراری
emergency services
اورژانس
emergency treatment
معالجه اورژانس
emergency transmitter
فرستنده اضطراری
emergency switch
کلید اضطراری
emergency relief
رهایی ازمصایب غیر مترقبه
emergency repair
تعمیر اضطراری
emergency risk
ریسک اضطراری
emergency risk
خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
emergency scramble
درگیری اضطراری هوایی فرمان درگیری سریع هوایی
emergency admission
پذیرش اضطراری
[در بیمارستان]
[پزشکی]
emergency scramble
درگیری اضطراری هواپیماها
emergency scramble
رهگیری اضطراری
emergency station
محل اضطراری
emergency regulator
تنظیمکنندهفوری
emergency cryptosystem
سیستم رمز اضطراری سیستم رمز مخصوص موارداضطراری
emergency brake
ترمز اضطراری
defense emergency
مواد مورد لزوم وحیاتی پدافندی وضعیت اضطراری دفاعی یا نظامی
Accident and Emergency
اتاق عمل اورژانس
emergency shelter
پناهگاه اضطراری
emergency establishment
تعدیل و تقسیم سربازان بین یکانها برای موارد اضطراری
emergency addressee
مسئولین اعلام خبر در موارد ضروری
emergency air
هوای اضطراری
emergency antenna
انتن اضطراری
emergency conditions
شرایط اضطراری
emergency complement
تعدیل یکانهابرای موارد اضطراری
emergency complement
جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
emergency cartridge
کارتریج اضطراری
emergency care
مراقبتهای فوری
emergency call
خبر یا مکالمه اضطراری
state of emergency
حالت اضطرار
emergency burial
تدفین اضطراری
emergency support vessel
کشتیپشتیبانیفوری
to declare a state of emergency
اعلان کردن حالت اضطراری
air defense emergency
وضعیت اضطراری پدافندهوایی
emergency power supply
منبع قدرت اضطراری
emergency brake equipment
تجهیزات ترمز اضطراری
emergency generator set
دستگاه مولد برق اضطراری مولد برق اضطراری
emergency room
[American E]
[e.r.]
[ER]
اتاق عمل اورژانس
emergency medical tag
کارت معالجه اورژانس کارت مراجعه به اورژانس
emergency push button
تکمه اضطراری
emergency conning position
پل فرماندهی اضطراری
path
[corridor]
for emergency vehicles
راه
[باز شده در جاده]
برای وسایل اورژانس
emergency medical treatment room
اتاق عمل اورژانس
leave alone
<idiom>
راحت گذاشتن (شخصی)
leave behind
<idiom>
جاگذاشتن چیزی درجایی
leave out
<idiom>
حذف کردن
leave (let) well enough alone
<idiom>
دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
To take ones leave .
هزار تومان کم آورده ام
Leave me alone .
کاری بکارم نداشته باش
Take it or leave it.
می خواهی بخواه نمی خواهی نخواه !
Leave her alone.
اورا تنها (بحال خود ) بگذار
to leave off
دست کشیدن از
to leave off
کنار گذاشتن
to leave out
جا گذاردن
to leave out
انداختن
to take leave of any one
با کسی بدرود گفتن
to take leave of any one
اجازه ازکسی گرفتن
without a by your leave
بی اجازه بی خداحافظی
I must leave at once.
باید فورا بروم.
to take leave
به تعطیلات رفتن
let
[leave]
alone
<conj.>
قطع نظر از
leave me out
من را حساب نکن
[نکنید]
!
let
[leave]
alone
<conj.>
گذشته از
to take leave
مرخصی گرفتن
let
[leave]
alone
<conj.>
سوای
Do not leave me alone.
من را تنها نگذار.
to leave on
روشن گذاشتن
[موتور یا خودرو]
leave alone
<idiom>
دست از سر کسی برداشتن
Unless he comes soon, I shall leave.
اگر او
[مرد]
زود نیاد، من میروم.
let
[leave]
alone
<conj.>
چه برسد به
to leave him to him self
او را بحال خود واگذارید اورارها کنید
leave out
ول کردن صرف نظر کردن از
leave
به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
leave alone
تنها گذاردن
take leave of
<idiom>
ترک کردن
be on leave
در مرخصی بودن
by your leave
با اجازه شما
leave
اجازه
leave
واگذاری
he is on leave
او در مرخصی است
leave alone
بحال گذاردن
leave it over
عجاله بگذارید بماند
leave me alone
مرابه حال خودبگذارید
leave me alone
کاری بمن نداشته باشید
leave off
قطع کردن دست کشیدن از
leave off
متارکه کردن
leave out
جاگذاشتن
leave out
انداختن
take leave of
بدرود گفتن با
leave
اجازه مرخصی رها کردن ترک کردن
leave
ترک کردن
to leave behind
باقی گذاردن
leave
عازم شدن
leave
رها کردن
leave
رهسپار شدن
leave
باقی گذاردن
leave
دست کشیدن از
to leave behind
درپس گذاردن
leave
گذاشتن
leave
ول کردن
leave
:
leave
برگ دادن
leave
رخصت
leave
اذن مرخصی
leave
میلههای جامانده
leave
مرخصی
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency .
فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
I'd like to leave my luggage, please.
من می خواهم اسباب و اثاثیه ام را تحویل بدهم.
to apply for leave
درخواست مرخصی کردن
leave taking
خداحافظی
leave taking
بدرودگویی
to leave everything as it is
[not to change anything]
رسوم قدیمی را ثابت
[دست نخورده]
نگه داشتن
He took French leave.
<idiom>
او جیم شد.
leave stop
بازداشت
leave someone free to
مخیر گذاشتن کسی
He took French leave.
<idiom>
او کار رو پیچوند.
proceed on leave
بمرخصی رفتن
sick leave
استراحت بیماری
leave of absence
مرخصی
compassionate leave
مرخصی ارفاقی
absent without leave
نهستی بدون اجازه
absent without leave
نهستی
annual leave
مرخصی سالانه
french leave
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
It's time to leave.
وقته رفتنه.
i beg leave to say
اجازه میخواهم بگویم
leave of absence
ایام ترک خدمت
leave area
منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
leave hold
رها کردن
sick leave
مرخصی استعلاجی
to leave hold of
رها کردن
you did w to leave the place
خوب کاری کردید که از انجارفتید
stop the leave
بازداشت کردن
shore leave
مرخصی ملوانان وافسران برای رفتن بخشکی
to proceed on leave
بمرخصی رفتن
paternity leave
مرخصیبدلیلتولدنوزاد
To leave behinde.
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
Why dont you leave me alone?
از جان من چه می خواهی ؟
leave your books w me
درنظر
I leave it in your care .
آنرا به شما می سپارم
leave your books w me
برای
Just sign here and leave at that .
اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
ticket of leave
سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
to beg leave
اجازه رفتن
to leave hold of
ول کردن
to leave a margin
حاشیه گذاشتن
to beg leave
خواستن
to leave school
ترک تحصیل کردن
to leave school
ازتحصیل دست کشیدن
to leave school
ازاموزشگاه یامدرسه بیرون رفتن
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
to leave unsaid
نا گفته گذاردن
to take french leave
بی خداحافظی رفتن
to take french leave
بی بدرودرفتن
to take french leave
جیم شدن
leave your books w me
پیش
Lets leave it at that .
بگذریم !
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com