English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 116 (6 milliseconds)
English Persian
emergency transmitter فرستنده اضطراری
Other Matches
transmitter منتقل کننده مخابره کننده
transmitter دستگاه فرستنده
transmitter انتقال دهنده
transmitter فرستنده رادیویی
transmitter فرستنده
transmitter فرافرست
transmitter فرستند
transmitter دهنی
transmitter راوی
transmitter وسیلهای که سیگنال ورودی را می گیرد , پردازش میکند
noise transmitter فرستنده پارازیت
intermediate transmitter فرستنده واسطه
intermediate transmitter فرستنده میانی
jamming transmitter فرستنده پارازیت
pulse transmitter فرستنده پالس
telephone transmitter دهنی
telephone transmitter میکروفن تلفن کپسول دهنی
microwave transmitter انتقالریزموج
directional transmitter فرستنده جهت دار
breasted transmitter میکروفونی که به گردن اویخته میشود
amateur transmitter فرستنده اماتور
control transmitter دستگاههای همگرد
ultrashort wave transmitter فرستنده موج خیلی کوتاه
radio telephone transmitter فرستنده تلفن بیسیم
long wave transmitter فرستنده موج بلند
transmitter signal element timing زمان گیری عنصر سیگنال فرستنده
emergency فوریت
emergency حتمی
emergency اضطراری
emergency غیر منتظره حیاتی
emergency فوق العاده اضطراری
emergency ناگه اینده اورژانس
emergency ضروری
emergency اضطرار
emergency مهم
emergency وقت ضیق
emergency حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergency خیلی خیلی فوری
emergency امر فوق العاده و غیره منتظره
emergency اورژانس
emergency پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergency relief رهایی ازمصایب غیر مترقبه
in case of emergency هنگام اضطرار
emergency works کارهای اضطراری
emergency repair تعمیر اضطراری
emergency risk ریسک اضطراری
emergency valve شیر اضطراری
emergency risk خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
emergency scramble درگیری اضطراری هوایی فرمان درگیری سریع هوایی
emergency treatment معالجه اضطراری
emergency treatment معالجه اورژانس
emergency scramble درگیری اضطراری هواپیماها
emergency switch کلید اضطراری
emergency station محل اضطراری
emergency scramble رهگیری اضطراری
in case of emergency درموقع تنگ وقت ضرورت
Accident and Emergency اتاق عمل اورژانس
emergency admission پذیرش اضطراری [در بیمارستان] [پزشکی]
emergency exit در خروج اضطراری
emergency services اورژانس
emergency regulator تنظیمکنندهفوری
emergency shelter پناهگاه اضطراری
Where is the emergency exit? در خروج اضطراری کجاست؟
emergency relief رهایی از بلایا
emergency reaction واکنش اضطرار
state of emergency حالت اضطرار
emergency complement جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
emergency complement تعدیل یکانهابرای موارد اضطراری
emergency conditions شرایط اضطراری
emergency cryptosystem سیستم رمز اضطراری سیستم رمز مخصوص موارداضطراری
emergency door در خطر
emergency door خروجی خطر
emergency door دراضطراری
emergency drill تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
emergency burial دفن درمحل
emergency cartridge کارتریج اضطراری
defense emergency مواد مورد لزوم وحیاتی پدافندی وضعیت اضطراری دفاعی یا نظامی
emergency addressee مسئولین اعلام خبر در موارد ضروری
emergency air هوای اضطراری
emergency antenna انتن اضطراری
emergency brake ترمز اضطراری
emergency burial تدفین اضطراری
emergency call خبر یا مکالمه اضطراری
emergency care مراقبتهای فوری
emergency establishment تعدیل و تقسیم سربازان بین یکانها برای موارد اضطراری
emergency exit خروج اضطراری
emergency fund وجوه اضطراری
emergency maintenance نگهداشت اضطراری
emergency measure سنجش اضطراری
emergency leave مرخصی اضطراری
emergency ration جیره اضطراری
emergency priority تقدم فوری
emergency operation بهره برداری اضطراری
emergency operation کارکرد
emergency priority تقدم اضطراری
emergency loading بارگذاری فوق العاده
emergency loading بارگزاری فوق العاده بارگزاری اضطراری
emergency ration جیره فوق العاده
emergency lighting روشنایی اضطراری
emergency leave سطح امادلازم برای بسیج
emergency leave سطح اماد اضطراری
emergency lamp لامپ اضطراری
emergency room [American E] [e.r.] [ER] اتاق عمل اورژانس
emergency push button تکمه اضطراری
air defense emergency وضعیت اضطراری پدافندهوایی
emergency power supply منبع قدرت اضطراری
emergency medical tag کارت معالجه اورژانس کارت مراجعه به اورژانس
emergency conning position پل فرماندهی اضطراری
emergency support vessel کشتیپشتیبانیفوری
to declare a state of emergency اعلان کردن حالت اضطراری
emergency generator set دستگاه مولد برق اضطراری مولد برق اضطراری
emergency brake equipment تجهیزات ترمز اضطراری
path [corridor] for emergency vehicles راه [باز شده در جاده] برای وسایل اورژانس
emergency medical treatment room اتاق عمل اورژانس
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency . فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com