English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
energy dissipation action عامل اتلاف انرژی
Other Matches
dissipation of energy اتلاف انرژی
energy dissipation انرژی اتلاف
energy dissipation پراکنده سازی انرژی
energy dissipation اسراف انرژی
dissipation تفریط
dissipation تبذیر
dissipation اتلاف
dissipation اسراف
dissipation پراکندگی
dissipation عیاشی اتلاف
dissipation of time وقت اتلاف شده
dissipation of time وقت هدر شده
grid dissipation بار شبکه
power dissipation اتلاف قدرت
electrode dissipation اتلاف توان الکترد
course of action روش انجام کار
action تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
action عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
action که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action عمل انجام شده
action جنگ
action حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
action در حقیقت آن منو انتخاب میشود
course of action راه کار
down [out of action, not in use] <adj.> ازکارافتاده
down [out of action, not in use] <adj.> خراب [ازکارافتاده]
self action خود عملی
self action عمل فی نفسه
right of action حق اقامه دعوی
right of action حق طرح دعوی در دادگاه
right of action حق طرح دعوی دردادگاه
right of action حق ترافع
appropriate action اقدام مقتضی
out of action از نبرد خارج شده
out of action خارج ازنبرد
out of action خراب
out of action غیر فعال
immediate action عملیات فوری
containing action عملیات احاطهای بازدارنده
immediate action عکس العمل فوری
action وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
action اشغال نیروهای جنگی
action گزارش وضع
action طرز عمل
action اقامهء دعوا
action جریان حقوقی تعقیب
action بازی
action تمرین
action سهم سهام شرکت
action پیکار
action نبرد
action تاثیر اثر جنگ
action کنش
action کردار
action کار
action عمل
action فعل اقدام
action رفتار
action جدیت
action جنبش حرکت
action جریان
action اشاره
action اثر
action خط اول صفحه نمایش که نام منوها را نشان میدهد
action انجام کاری
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action لیست امکانات
action اقدام
action عامل
action فرمان حاضر به تیر
action کار اقدام
action جنگ عملیات
action عملیات جنگی
action جنبش
action اژیرش
action کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
energy توانایی
energy کارمایه
energy زور
energy نیرو
energy ورج
energy قدرت
energy قوه فعلیه
energy انرژی
energy توانایی کار
energy قوه بنیه
impact action عمل ترکش
impact action عمل انفجار نیروی ترکش
impact action اثر انفجار
personal action دعوی شخصی
impluse action انتخاب شماره
personal action دعوی منقول
inductive action اثر القاء
killed in action تلف شدن در جنگ
radius of action شعاع اثر
legal action اقدام قانونی
mine action عمل کردن به صورت مین
mine action عمل مین
mass action قانون اثر جرم
mass action عمل کلی
local action تخلیه موضعی باتری
passing action عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
killed in action کشته
killed in action کشته جنگی
locking action اثر سدکنندگی
to be out of action [because of injury] غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
speed of action چالاکی
speed of action زرنگی [چابکی]
speed of action سرعت انتقال
speed of action درجه تندی
end action عمل پایانی
speed of action سرعت حرکت
double action دوکاره
double action عمل دوبله یادو طرفه
double action اقدام دوجانبه
divert action عکس العمل متضاد عکس العمل مخالف
divert action عملیات مخالف
wounded in action زخمی عملیات زخمی جنگی
every man is a for his action هرکس مسئول کردارخویش است
his action pleased me ازکارش خوشنودیا راضی شدم
his action pleased me کاراومرا خوشنودساخت
speed of action تندی
fuze action طرز انفجارماسوره
speed of action فرزی
speed of action چابکی
fuze action عمل ماسوره
flexture action اثر خمیدگی
field of action میدان اثر
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
plan of action طرح عملیات
action architecture [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
to rouse to action بکاربرانگیختن
to bar one from his action بازداشتن کسی از کاری
things in action اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
things in action اموال دینی
splitting a cause of action تجزیه دعوی
social action اقدام اجتماعی
single action یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
shock action عمل شوک
shock action غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
shock action عمل غافلگیری
to rouse to action بکارانداختن تحریک کردن
vexatious action دعوی ایذائی
He is a man of action. مردعمل است
secondary action انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
industrial action عملوکارصنعتی
action replay پخش مجدد و با دور کند بخشیاز برنامه تلویزیونی
action of wind حرکتجریانباد
action lever اهرم حرکتدستگاه
zone of action منطقه عملیات یکان
zone of action منطقه عمل
wounded in action زخمی شده در جنگ
vexatious action دعوائی که هدف ان فقط ایذاء و اذیت طرف باشد
scene of action صحنه جنگ یادرگیری
scene of action صحنه عملیات
retrofit action بهبودسازی وسایل وتجهیزات و پرسنل
quantum of action ثابت پلانک
quantum of action کوانتوم کنش
quantum of action کوانتوم اثر
quantum of action مقدار اثر
property in action مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
preventive action اقدامات تامینی
preventive action اقدامات احتیاطی
prepare for action حاضربه جنگ کردن
possessory action دعوی اعاده مالکیت
possessory action دعوی مالکیت
quick action عمل انی ماسوره
quick action عمل ضربتی انی
reflex action عمل غیر ارادی
recourse action رجوع به دادگاه
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
real action دعوی غیر منقول
radius of action ناحیه رانندگی
radius of action برد عملیاتی هواپیما
radius of action شعاع عمل
quick in action فرز
quick in action چابک
quick in action جلد
police action عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
disciplinary action تنبیه انضباطی
bringing an action اقامه دعوی
action in personam دعوی بر علیه شخص
biocidal action عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
action post هدف در سمت چپ یا راست
civic action امور عام المنفعه
action in rem دعوی بر علیه عین مال
automatic action ناهشیارکاری
action letter فرم بازرسی ویژه در ردههای بالا
action noun اسم مصدر
action front حاضر به تیر
action for cancellation اقدام به ابطال
action for cancellation اقدام به لغو
action agent مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
bring an action against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
civil action دعوی مدنی یا حقوقی
action at low اقدام قانونی
action cuttent پتانسیل عمل
action deferred تامل در عملیات
action deferred تامل در به کار بردن جنگ افزار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com