English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 105 (6 milliseconds)
English Persian
environment division یکی از چهار قسمت اصلی یک برنامه COBOL
Other Matches
environment محیط یا موقعیتهای فیزیکی
environment موقعیتی در سیستم کامپیوتر مربوط به همه ثباتها و محلهای حافظه
environment حجم حافظه خالی قابل استفاده توسط برنامه
environment متغیر تنظیم شده توسط سیستم یا کاربر در دستورات سیستم که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
environment فراگیر
environment محیط
environment اطراف
environment احاطه
environment دور وبر
environment پرگیر
environment محیط زیست
shelf environment محیط کم عمق
psychological environment محیط روانی
operational environment محیط فعالیت
operational environment محیط عملیاتی
mixed environment محیط درهم
living environment جانداران محیط زیوندگان- پرمون
induced environment محیط القایی
induced environment محیط القا شده
eupelagic environment محیط زیر لایه زیرین
controlled environment محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
environment architecture معماری محیط
living environment محیط زنده
campus environment محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
shelf environment کم ژرفگاه
terrestrial environment وضع محیط زمین
terrestrial environment وضع عوارض و اب و هوای زمین
windowing environment محیط پنجرهای
environment architecture معماری محوطه
data base environment محیط پایگاه داده
division شاخه [دانشی]
division تقسیم [ریاضی]
division by zero بخش بر صفر [ریاضی]
division رشته [دانشی]
division گروه وزنی
division لشکر
division اختلاف تفرقه
division تقسیمات
division لشگر
division عمل تقسیم
division بخش رسته تقسیم کردن
division قسمت
division طبقه بندی
division قسمت دسته بندی
division دسته گروه اسبهای مسابقه معین
division تقسیم
division بخش
division اتحادیه باشگاههای حرفهای
division دایره
procedure division یکی از چهار قسمت اصلی برنامه کوبول
short division تقسیم باختصار
railway division قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
transport division قسمت حمل و نقل
court division بخش دادگاه
court division دادگاه
division slice استعداد لشگری
harmonic division طبقه بندی متناسب
Multiplication and division . ضرب وتقسیم (ریاضیات )
division sign نماد تقسیم
voltage division تقسیم یا پخش ولتاژ
versicular division تقسیم به بیتهای کوچک
long division بخش یا تقسیم بزرگ
division of labour تقسیم کار
cassini division شکاف کاسینی
division officer فرمانده قسمت افسر رسته
division officer افسر قسمت
division of powers تفکیک قوا
division of labor تقسیم کار
division line خط چین
division line خط تقسیم شده
division line خط نیمه
division engineer مهندسی لشگر
division engineer یکان مهندسی لشگر
division commander فرمانده لشگر
division check ازمایش تقسیم
division artillery توپخانه لشگر
benthic division قسمت بندی لایههای دریا
data division قسمت
division slice یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
airial division لشگرهوارو
airial division لشگر محمول هوایی
frequency division تقسیم فرکانس
grand division تقسیمات بزرگ طبله
engineer division قسمت مهندسی
air division لشکر هوایی
grand division مقیاس درجه بندی بزرگ طبلک
identification division یکی از چهار قسمت اصلی یک برنامه COBOL
division artillery توپخانه لشگری
division boards قسمت مسیر گوی بولینگ که تختههای سفید و سیاه بهم وصل می شوند
division support area منطقه پشتیبانی لشگر
frequency division multilexing مخابره چندتایی فرکانس استفاده از یک مسیرالکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس
queens bench division دادگاه ملکه
international division of labor تقسیم کار بین المللی
civil court division بخش دادگاه مدنی
wavelength division multiplexing روش افزایش گنجایش داده روی فیبرنوری بوسیله ارسال چندین سیگنال نوری با طول موج مختلف در یک فیبر
division or delimitation of property افراز
division support command فرماندهی پشتیبانی لشگر
time division multiplexing انتقال چندتایی زمانی
time division multiplex تسهیم زمانی
criminal court division بخش دادگاه جنایی
time division multiplexing تسهیم زمانی
synchronous time division multiplexing تسهیم زمانی همگام یاهمزمان
division police petty officer درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
asynchronous time division multiplexing تسهیم زمانی ناهمگام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com