English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
escaped water تلفات اب هنگام بهره برداری
Other Matches
escaped جان بدربردن گریز
Tell me how you escaped? بگو ببینم چطور فرار کردی ؟
escaped دررفتن فرارکردن
escaped گریختن
escaped رستن
escaped فرار
escaped گریز فرار
escaped فرار از خاک
escaped خلاصی
It escaped me. آن یادم نمی آید .
escaped رهایی
escaped فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escaped رهایی جستن خلاصی جستن
escaped فرار کردن
escaped گریز
escaped slave عبد ابق
it has escaped my remembrance در یاد ندارم بخاطر ندارم
it has escaped my remembrance از خاطرم رفته
it has escaped my remembrance یاد نیست
escaped slave برده فراری
it escaped my memory یادم رفت
Tell me hpw you escaped. برایم بگه چطور فرار کردی
He escaped by the skin of his teeth. بزحمت جانش رانجات داد
They escaped under cover of darkness. درتاریکی شب فرار کردند
to water something آب دادن [گیاه]
water down <idiom> ضعیف شدن
to p something with water اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
by water از راه رودخانه
by water از راه دریا
by water با کشتی
water course حق المجری
water course مجرای اب
She let the water out . آب را ول کرد
water still دستگاه تقطیر اب
water course حق الشرب
water way مسیل
water way ابراهه
water پیشاب
water ابگونه
water اب
of the first water بهترین
on the water در کشتی
to water آب دادن
first water بالاترین مقام
first water درجه اول
f.water عرق رازیانه
above water <adj.> شناور
above water <adj.> روی آب
water مایع
water اب دادن
water way راه ابی
to water آب ریختن
water آب
mean water میان اب
water container فرف اب
water canteen قمقمه
water buffalo گاو میش اهلی شده اسیایی
water boy سقا
water car ارابه اب فروشان
water car ارابه اب پاش
water carriage حمل از راه اب
water colour نقاشی ابرنگی
water carrier دلو
water colour رنگاب
water colour ابرنگ
water circulation گردش اب
water coiour ابرنگ
water boy بچه سقا
water content درصد رطوبت
water dog سگ ابی
water dog شناگر ماهر
water dog سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water driver مقنی
water fast رنگ نرو
water fast پارچه شورنرو
water filter صافی اب
water fowl مرغ ابی
water fowl پرنده ابی
water front جبهه رطوبتی
water gas گاز اب
surface water اب سطحی
water disposal ساختن اگو
water cooling خنک کنندگی اب
water cooling خنک کردن بااب
water cress شاهی اتی
water cure اب درمان
water cure علاج بااب معالجه بااب
water damage خسارت اب دیدگی
water fast غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water displacement زهکشی کردن
water displacement زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water disposal فاضلاب
water disposal اگوکشی
water gauge اندازه اب نما
salt water اب نمک
THere is not even a ripple in the water . <proverb> آب از آب تکان نمى خورد .
subsurface water اب زیرزمینی
surcharge water اب مازاد
surplus water ابهای اضافی
surplus water ابهای مازاد
swimming with water پرازاب
swimming with water غرق اب
table water سفره اب زیر زمینی
tap water اب شیر
in hot water <idiom> در دردسر
water paint رنگ لعابی
water under the bridge <idiom> همه چیز عوض شده
the water was overknee اب از زانو میگذشت
to drink water اب خوردن
to drink water اب اشامیدن
storm water فاضلاب ناشی از بارندگی فاضلاب سطحی
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb> آب براى من ندارد براى تو که دارد .
Water is light . <proverb> آب روشنائى است .
seepage water اب نشستی
ship water اب بار کردن
ship water نفوذ کردن اب بداخل قایق
slack water موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
slack water اب ساکن
slack water اب ازاد
slack water مد ارام
slack water اب راکد
slack water stand : syn
soft water اب شیرین
soft water اب سبک
soft water اب خوشگوار
spend like water مثل ریگ خرج کردن
spill water ابهای اضافی
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
wade into the water راه رفتن در اب
waste water فاضلاب
water aspirator خرطوم ابی
water bag کیسه اب
water bailiff میراب
water bailiffs مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance بیلان اب
water bearer دلو
water bearer ساکب الماء
water bearer ریزنده اب ابریز
water bed تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed تشک ابی
voidance water زیر اب
voidance water منجلاب
hot water <idiom>
hold water <idiom>
head above water <idiom> آشکاری مشکل
to sniff up water اب رابه بینی کشیدن
to soften a water سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
to splash into water به اب زدن
fish out of water <idiom> طرف وصله ناجوراست
deep water <idiom> مشکل سخت
unavailable water رطوبت غیر قابل استفاده
underground water اب زیرزمینی
underground water اب درون زمین
To draw water from the well . آب از چاه کشیدن
undermining by water اب شستگی
undermining by water اب رفتگی کف
up to the middle in water تا کمر در اب
water bonded اب بند شده
water gauge اب پیم
water skier اسکی باز روی اب
water system سیستم ابیاری
water tank مخزن اب
water terminal باراندازهای ابی
water terminal ترمینالهای ابی اسکلههای کنار دریا
water tight مانع دخول اب
water tight کیپ
water treatment گندزدائی اب
water treatment پاکسازی اب
water turbine توربین ابی
water utilization اقتصاد اب
water under pressure آبتحتفشار
water vapor بخار اب
water wheel دولاب
water system منبع اب
water system ذخیره اب
water system رودخانه و شعبات ان
water sky لکههای دریاچهای شکل درداخل ابرها شکل انعکاس تصویر دریاچه ها روی ابر
water snake مار ابی
water soak در اب صابون زدن
water soak در اب خیساندن
water spot گردباد دریایی
water spot واتراسپات
written in water نا پایدار
water/alcohol الکل
water/alcohol آب
water stop اب بند
water suit لباس ضد فشار اب
water suit لباس ضد نیروی ثقل
water surface سطح اب
water surface رویه اب
water wheel چرخاب
water worn ساییده شده ازاب
water year سال ابی که برابر است با اول مهر هر سال تا پایان شهریور سال بعد
water signs علائمآبی
water separator جداگرآب
water key کلیدآب
water jug پارچآب
water intake مکندهآب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com