English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (9 milliseconds)
English Persian
every branch of knowledge هرشاخه ازعلوم
Other Matches
knowledge شناسایی
knowledge شناخت
knowledge علم
knowledge اطلاع
knowledge بصیرت
knowledge اگاهی
knowledge دانایی علم
knowledge وقوف
knowledge معرفت
knowledge دانش
knowledge شناخت
knowledge علم
knowledge ادراک
knowledge دانایی
knowledge آگاهی
knowledge دانش
knowledge آنچه دانسته است
knowledge طراحی و نوشتن سیستمهای کامپیوتر خبره
knowledge وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
knowledge نرم افزاری که دانش
knowledge دستورات و دانش خبره را در یک فیلد مشخص اعمال میکند
knowledge سیستم کامپیوتری که عکس العملهای ذخیره سازی
to a knowledge کسب معرفت کردن
to a knowledge دانش اندوختن
to my knowledge <adv.> تا اونجایی که من میدونم
it came to my knowledge من ازان اگاهی یافتم مرامعلوم گردید
i have no knowledge of it هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
immediate knowledge معرفت بیواسطه
self knowledge خوداگاهی
His knowledge has no limits. دانش اوحد واندازه ای ندارد
indirect knowledge معرفت غیرمستقیم
knowledge engineering مهندسی معلومات
To acquire knowledge. دانش فرا گرفتن
It is common knowledge that ... این را همه کس بخوبی میدانند که ...
He did it with his fathers knowledge. با اطلاع پدرش اینکار راکرد
knowledge domain قلمرو دانش
knowledge engineer مهندسی دانش
knowledge base پایگاه اگاهی
knowledge base پایگاه دانش
knowledge base پایگاه معلومات
knowledge acquisition کسب معلومات
knowledge acquisition دانشیابی
knowledge acquisition آگاهی یابی
global knowledge اطلاع سراسری
knowledge industries صنایع اطلاعاتی
knowledge is power دانایی توانایی است توانابودهرکه دانابود
to reach for knowledge دانش کوشیدن
rudimentary knowledge دانش مقدماتی یا نخستین
reservoir of knowledge مخزن یا گنج دانش
relativity of knowledge نسبی بودن دانش
carnal knowledge جماع
carnal knowledge مجامعت
knowledge engineer مهندسی اگاهی
meta knowledge اگاهی غیرنمادین
knowledge work کار اطلاعاتی
carnal knowledge بغل خوابی
domain knowledge دانش محیط کاربرد
knowledge representation نمایش معلومات
knowledge of results اطلاع از نتایج
knowledge of persons شناسایی اشخاص
empirical knowledge معرفت تجربی
knowledge of a language دانستن زبانی
to reach for knowledge برای یافتن
knowledge domain قلمرو اگاهی
knowledge representation نمایش دانش
knowledge representation بازنمود دانش
expert knowledge تخصص
general knowledge علم اجمالی
personal knowledge of the judge علم قاضی
equivalent knowledge credit تصدیق اعتبار علمی
equivalent knowledge credit تصدیق دانش علمی
branch رسته
branch رشته
branch شعبه
branch شاخ
branch فرع
branch شعبه رشته
branch بخش
branch شاخه دراوردن
branch شاخه شاخه شدن
branch انشعاب
branch منشعب شدن گل وبوته انداختن
branch مشتق شدن
branch جوانه زدن براه جدیدی رفتن
branch دایره قسمت
branch در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
branch مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branch جهش از بخشی از برنامه به بخش دیگر
Y-branch انشعابفرعی
branch شاخه
branch [تیرک گوتیک در طاق]
branch رشته [دانشی]
branch خط ی که یک یا چند وسیله را به شبکه اصلی وصل میکند
branch جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد
branch کابلی که از یک کابل اصلی به گره می رود
branch شعبه زدن
branch تقسیم
branch رشته ساقه
no branch شغل بدون رسته
no branch شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
branch دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
branch شاخه [دانشی]
Zeal without knowledge is a runaway horse . <proverb> جانفشانى و تعصب جاهلانه ,همچون اسبى افسار گسیخته است .
Madrklmh that every human being is conscious knowledge مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
descending branch شاخه نزولی مسیر گلوله
branch cutter شاخه بر
branch depot امادگاه رستهای
branch exchange رد و بدل کننده شعبهای
To cut off a branch . شاخه ای را قطع کردن
branch extension اتصال شنت
olive branch شاخ زیتون
What is your branch of study? رشته تحصیلیتان چیست ؟
branch extension اتصال موازی فرعی
branch head دهانه ابگیر نهر درجه یک
Special Branch سازمانپلیسبریتانیا
branch instruction دستورالعمل انشعاب
fruit branch شاخهمیوه
branch duct مجرایشاخهای
branch cutter اهن دهره
branch cutout فیوز انشعاب
eco-branch شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
olive branch اولاد
branch line خط فرعی
branch line شاخه
branch lines خط فرعی
branch lines شاخه
air branch قسمت امور هوایی
air branch قسمت هوایی رسته هوایی
artillery branch رسته توپخانه
basic branch رسته اولیه
branch address نشانی انشعاب
branch circuit مدار انشعابی
branch cutoff دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
branch clip گوشیپزشکی
double branch چهارراهه
root and branch کاملا
root and branch اساسا
root and branch ازریشه
connecting branch اتصال یا پیوستگی
branch switch کلید
executive branch فرماندهی
case branch انشعاب شرطی
conditional branch انشعاب شرطی
condeitional branch انشعاب شرطی
service branch انشعاب
duty branch رسته خدمتی
branch pipe پنجه اگزوز
branch office دفتر شعبه
duty branch رسته
branch office شعبه
branch of a company شعبه شرکت
executive branch officer line : syn
unconditional branch انشعاب غیر شرطی
grid branch مدار شبکه
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
reach out with an olive branch [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
branch control structure ساختار کنترل انشعاب
foam branch pipe لوله کف ساز
lower branch of meridian نصف النهار زیرین
reach out with an olive branch <idiom> [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
to lop off a branch [from a tree] شاخه ای را [از درختی] بریدن
branch immaterial position شغل همه رستهای
branch return pipe لولهبرگشتشاخهای
branch supply pipe منبعشاخهای
branch material position شغل سازمانی
to hold out the olive branch <idiom> [پیشنهاد آشتی کردن]
Remove something root and branch. چیزی را از ریشه وبن نابود کردن
Dont break that branch off. آن شاخه رانشکن
private branch exchange مبادله انشعاب خصوصی
branch material curriculum برنامه اموزش مراکزاموزش رستهای
branch qualified officer افسر متخصص رستهای
upper branch of meridian نصف النهار برین
private automatic branch exchange رد و بدل کننده شعبهای اتومات خصوصی مبادله انشعاب خودکار خصوصی
private automatic branch exchange یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com