Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
excess load
بار اضافی
Other Matches
excess
فزونی
excess
افزونی
excess
کدی که اعداد دهدهی به صورت معادل دودویی نمایش داده می شوند و سه واحد بزرگتر ازعدد است
excess
مقدار زیادی از چیزی
in excess
زیاد
in excess
بیشترازحدمجاز
in excess of
بیش از
in excess of
متجاوزاز
excess
افراط
excess
اضافه مازاد
excess
اضافه
excess
افراط بی اعتدالی
excess
زیادی
excess
زیادتی
excess
مازاد
excess
زیاده از حد
excess
اضافی
excess preserves
اندوخته بانکی بیش از حدی که قانونا" لازم است
excess pressure
فشار اضافی
excess price
قیمت اضافی
excess price
اضافه قیمت
excess profit
سود اضافی
to carry to excess
بحدافراط رساندن
excess property
وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
excess reserves
ذخائر اضافی
excess reserves
اندوختههای مازاد
excess n notation
نشان گذاری با افزونی n
excess meter
کنتور مصرف اضافی
excess luggage
اضافه بار
excess capacity
فرفیت اضافی
excess clearance
تولرانس زیاده از حد
excess demand
تقاضای بیش از حد
excess demand
تقاضای زیادی مازاد تقاضا
excess demand
درخواست بیش از حد درخواست اضافی
excess demand
درخواست مازاد
excess demand
فزونی تقاضا
excess length
طول اضافی
excess length
طول افزوده شده
excess listing
لیست اقلام مازاد
excess listing
لیست وسایل انفرادی مازاد
difference excess
مابه التفاوت
excess stock
مواد اضافی
to eat to excess
زیادخوردن
to carry to excess
افراط کردن در
Excess Distribution
توزیع فراوانی
to eat to excess
پرخوردن
foreign excess
تجهیزات نظامی که از مصرف داخلی اضافه تر بوده و به خارج ارسال یا فروخته می شوند
excess three code
رمز با افزونی سه
excess supply
عرضه اضافی
excess stock
ذخایر اضافی ذخیره کردن بیش از حد لزوم
excess stock
موجودی مازاد
excess supply
عرضه بیش از حد
excess burden of taxation
بار اضافی مالیات
excess capacity theory
نظریه مازاد فرفیت
excess cover treaty
قرارداد پوشش بیمهای ضایعات بیشتر
excess demand inflation
تورم ناشی از مازاد تقاضا
excess loss cover
بیمه مجدد ان قسمت از زیان که بیش از مقدار بیمه شده قبلی است
over load
اضافه بار
load
فشنگ
able to take a load
<adj.>
بار پذیر
load and go
بارکنش و اجرا
get a load of
<idiom>
دیدن چیزی
load and go
بار کنش و اجراء
useful load
فرفیت مفید
useful load
بار مفید
to load off
خالی کردن
off load
انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
to load off
بار اندازی کردن
load
بارگیری کردن
load
فیلم
load
سنگین کردن
load
گرانبارکردن
load
برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
load
بار کردن داده ترتیبی در محلهای نامتمادی حافظه
load
فرفیت بارگیری
load
فرفیت
load
بار فشار
load
شارژ کردن
load
خرج گذاری کردن
load
گذاشتن
load
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load
بار گیری شدن
load
نیرو
load
بار خارجی
load
ذخیره گذاری کردن
load
فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
load
کاری که باید انجام شود
load
قرار دادن دیسک یا نوار در کامپیوتر تا اجرا شود
load
انتقال فایل یا برنامه از دیسک یا نوار به حافظه اصلی
load
استفاده از بیش از یک کامپیوتر در شبکه حتی خارج از بار هر پردازنده
load
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load
بار داشتن
load
محموله
load
بار
load
خشاب
load
بارزدن
load
فشنگ گذاری
load
تفنگ یا سلاحی را پرکردن
load
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load
فشار مسئولیت
load
کوله بار
load
بار کردن
load
بارمهمات هواپیما
load
بارگیری مهمات
load
بار زدن
load
بار کردن پر کردن
load
بارالکتریکی
load
عملکردماشین یا دستگاه
load
عمل پرکردن تفنگ باگلوله
off centre load
بار خارج از مرکز
peak load
بار خارجی بیشینه
non reactive load
بار خارجی ناخودالقا
non inductive load
بار خارجی ناخودالقا
nominal load
بار خارجی اسمی
nominal load
بار اسمی
on load speed
سرعت بار
peak load
حداکثر بار
peak load
بار قلهای
pay load
بارمفید
pay load
اجناس مقرون بصرفه برای حمل ونقل
pay load
فرفیت ترابری
peak load
بحبوحه مصرف
load module
یک برنامه کامپیوتر به شکلی که میتواند فورا" توسط کامپیوتر اجرا شود
no load voltage
ولتاژ بی باری
load limit
حد بار
load of an ass
خروار
load point
شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
load point
نقطه بار
load point
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
load regulator
نافم بار
load regulator
رگولاتور بار تنظیم کننده بار
load resistance
مقاومت بار
load reversal
دوره بارگذاری متناوب
load sharing
شراکت در بارگذاری
load of an ass
بار خر
load limit
اندازه بار
load line
خط بار
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
load lines
علایم بارگیری
load manifest
فهرست بار
load manifest
لیست بارها
load module
واحدبارشو
load spread
انتشار نیرو
load spreader
بار پخش کن هواپیما
load switch
کلید بار
maximum load
بار گذاری حداکثر
mission load
اماد عملیاتی
mission load
بار مبنای عملیاتی
travelling load
بار متحرک
no load condition
حالت بی باری
no load current
جریان بی باری
no load loss
تلف یا تلفات بی باری
no load speed
سرعت بی باری
no load switching
سوئیچینگ بی باری
maximum load
بار حداکثر
lodestaror load
ستاره راهنما راهنما
load tension
ولتاژ بار
load voltage
ولتاژ بار
load test
ازمایش با بار خارجی
load test
ازمون بار گذاری
load test
ازمایش بار
load time
زمان بارکردن
load variation
نوسان بار
load variation
تغییر بار
lodestaror load
ستاره قطبی
no load torque
گشتاور پیچشی بی باری
peak load
بار حداکثر
pay load
فرفیت مفید وسیله نقلیه
unit load
واحد بار
unbalanced load
بار خارجی نامتوازن
ultimate load
بار نهایی
ultimate load
بار گسیختگی
type load
نوع مهمات هواپیما
type load
نوع بار مهمات
total load
بار کل
torsional load
بار پیچشی
to strain under a load
درزحمت بودن بواسطه حمل یک بار
to relieve one of a load
باراز دوش کسی برداشتن
load module
پیمانه بارشو
testing load
بار ازمون
testing load
بار ازمایش
tension load
بار کششی
tensile load
بار کششی
unitized load
بار بسته بندی شده یا باردست چین شده بار تقسیم بندی شده
untimate load
بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
variable load
بار متغیر
load-bearing
دیوار باربر
Load the gun.
تفنگ را پر از فشنگ کن
load platform
سکویبار
working load
بار کاربردی
working load
بار مجاز
work load
مقدار کار در واحد زمان
work load
حجم کار
work load
مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
work load
فرفیت کار
work load
کاربار
wind load
بار باد
wind load
سربار ناشی از اثرات باد
wheel load
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com