Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
exchange sort
جورکردن معاوضهای
Other Matches
nothing of the sort
هیچ همچو چیزی نیست
sort
دسته دسته کردن
sort
سواکردن
sort
جورکردن
sort
رقم
sort
طور طبقه
sort
گونه
nothing of that sort
هیچ همچو چیزی نیست
sort
نوع
sort
قسم
sort
جور
re sort
دوباره جور کردن
sort of
تقریبا
sort of
نسبتا
sort of
<idiom>
تقریبا تا یک حدی
sort of
بمیزان متوسط
sort of
بمقدار متوسط
sort
دسته بندی کردن
sort
جوردرامدن
sort
مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
sort
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort
پیوستن
sort
دمساز شدن
sort
جور کردن
sort
فرمان SORT
sort
سوا کردن
sort-out
مرتبکردن
sort
دسته کردن طبقه بندی کردن
sort key
کلید ترتیب
what sort of a thing is it?
چه جور چیزی است
block sort
مرتب کردن بلاکی
sort field
فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sort merge
جور کردن و ادغام
selection sort
مرتب کردن گزینشی
sort order
نظم ترتیب
tag sort
مرتب سازی برچسب جورسازی برچسب
ascending sort
جورکردن صعودی
ascending sort
مرتب سازی صعودی
alphanumeric sort
مرتب نمودن الفبا عددی
tree sort
مرتب کردن درختی
block sort
جورسازی کندهای
external sort
جور کردن خارجی
multilevel sort
ترتیب چند سطحی
multipass sort
جور کردن چند گذری
multipass sort
مرتب کردن چند گذری
multipass sort
جورکردن چند گذری
multipass sort
مرتب سازی چند عبوری
distributive sort
مرتب کردن توزیعی
oscillating sort
جور کردن نوسانی
oscillating sort
مرتب کردن نوسانی
minor sort
مرتب سازی جزیی جورسازی فرعی
merge sort
ادغام و جور کردن
major sort
مرتب سازی اصلی
external sort
مرتب سازی خارجی
external sort
جورکردن خارجی
heap sort
sort tree
internal sort
مرتب کردن برنامه فقط با استفاده از حافظه اصلی سیستم
internal sort
جور کردن داخلی
internal sort
مرتب کردن درونی
internal sort
مرتب سازی داخلی
major sort
جورسازی عمده
polyphase sort
جور کردن چند مرحلهای
die sort
جور کردن طاسی
dictionary sort
ترتیب واژه نامهای
bubble sort
سورت حبابی
bubble sort
مرتب کردن حبابی
bubble sort
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
bubble sort
جور کردن حبابی
bucket sort
جور کردن دلوی
sort field
فیلد مرتب سازی
sort generator
برنامهای که یک برنامه مرتب نموده تولید میکند
sort field
میدان مرتب سازی
sort field
میدان جور کردن
sort effort
تعداد مراحل لازم جهت مرتب نمودن یک رکورد نامرتب
descending sort
مرتب سازی نزولی
descending sort
ترتیب نزولی
polyphase sort
مرتب کردن چند فازی
property sort
جور کردن خاصیتی
ripple sort
مرتب کردن موجی
collating sort
مرتب کردن داده
selection sort
جور کردن گزینشی
shell sort
الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند
sort key
کلید جورسازی
To sort out ones affairs
بکارهای خود سر وصورت دادن
in a kind (sort) of way
<idiom>
یک کمی
She is the clinging sort.
از آنهایی است که مثل کنه می چسبد
i sort of feel sick
مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
i sort of feel sick
یک جوری میشوم
minor sort key
یک فیلد داده که منبع دومی ازتمایزات را که به وسیله انهارکوردها مرتب می شوندفراهم میکند
sort merge program
پردازش تعمیم یافته
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing.
ابدا"چنین چیزی نیست
ascii sort order
نظم ترتیبی اسکی
major sort key
یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
We are past that sort of thing .
دیگر این کارها از ماگذشته
This sort of propaganda is for home consumption
این گونه تبلیغات برای مصرف داخلی است
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) .
این حرفها دیگه کهنه شده است
She is self-centerd. she is an opinionated sort lf girl.
دختر خودرأیی است
exchange
تبادل
exchange
مبادله کردن
exchange
معاوضه کردن
exchange
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchange
مبادله کردن تعویض
exchange
صرافی
exchange
ارز
exchange
معاوضه و مبادله پول
exchange
تفاوت
exchange
رد کردن چوب امدادی به یار تعویض
exchange
تهاتر تسعیر
exchange value
ارزش مبادلهای
exchange
معاوضه
exchange
مبادله
exchange
تبادل ردوبدل ارز
first of exchange
نسخه اصلی برات
exchange
اسعار
in exchange for
درعوض
in exchange for
بجای
exchange
جای معاملات ارزی و سهامی بورس
exchange
صرافخانه
exchange
صرافی مبادله کردن
exchange
عوض کردن تسعیر یافتن
exchange
رد و بدل کننده
exchange
مبادله پول
exchange
ارز معاوضه
exchange value
ارزش مبادله
exchange
جابه جایی داده بین دو محل
to exchange something
[for something]
مبادله کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
exchange
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchange
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchange
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchange
مرکز مبادله
to exchange something
[for something]
معاوضه کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
value in exchange
ارزش مبادله
re exchange
برات رجوعی
tandom exchange
مرکز تلفن خودکار تاندوم
to exchange blows
دست بگریبان شدن
symmetrical exchange
تعویض قرینه
heat exchange
تبادل گرما
intermediate exchange
مرکز
intermediate exchange
واسطه
What is the exchange rate?
نرخ تبدیل چقدر است؟
stock exchange
بورس سهام
stock exchange
بورس اوراق بهادار
heat exchange
تبادل حرارت
To greet someone . To exchange greetings with someone.
با کسی سلام وتعارف کردن
exchange transactions
معاملات برواتی
currency exchange
تبدیلپول
exchange variation
واریاسیون تعویضی
exchange zone
فاصله 02 متری خط کشی شده برای ردکردن چوب
unvisual exchange
مبادله نامرئی چوب
toll exchange
مرکز تلفن
trunk exchange
مرکز تلفن با سیستم الکترونیکی
to exchange blows
جنگ کردن
forign exchange
ارز
futures exchange
مبادله سلف
futures exchange
خرید اتی
international exchange
مرکز تلفن بین المللی
ion exchange
تبادل یونی
minor exchange
تفاوت کوچک
money exchange
صرف
money exchange
تبدیل پول
teletype exchange
مرکز تله تایپ
rate of exchange
نرخ تسعیر
through bill of exchange
بارنامه سراسری
social exchange
تبادل اجتماعی
post exchange
فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
rate of exchange
نرخ ارز
rate of exchange
نرخ مبادله ارز
ion exchange
تبادل یون
local exchange
ردوبدل کننده محلی
losing the exchange
تفاوت دادن
magneto exchange
مرکز تلفن خودکار با تلفن اندوکتوری
main exchange
مرکز اصلی
outside
[stock exchange]
<adj.>
خارج از بورس
[فروخته شده ]
manual exchange
مرکز دستی
medium of exchange
وسیله داد وستد
medium of exchange
وسیله مبادله
rate of exchange
نرخ مبادله
exchange broker
دلال ارز
central exchange
مرکز تلفن خودکار
broadband exchange
تعویض پهن باند
branch exchange
رد و بدل کننده شعبهای
bill of exchange
برات
bill of exchange
برات مبادلهای
bill of exchange
برات ارزی
bill of exchange
حواله یا برات کتبی غیرمشروط
bill exchange
برات
bill exchange
برات بازرگانی
baltic exchange
اتحادیه کشتی داران و تجار وواسطههای ذغال و الوار ودانه
baltic exchange
بازار یاتالار بورسی در لندن که مربوط به کرایه کشتی ومعاملات مربوطه میباشد
baltic exchange
بازار بورس بالتیک
automatic exchange
رد و بدل کننده خودکار
exchange of blows
تبادل ضربه
chemical exchange
تبادل شیمیایی
exchange battery
باطری
equation of exchange
به این ترتیب معادله عبارت از : PQ=V
equation of exchange
متوسط قیمت کالاها و خدمات نهائی و مقدار تولید کالاها وخدمات
equation of exchange
همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com