English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (7 milliseconds)
English Persian
execution for debt اقدام برای طلب وصول
Other Matches
execution اجرا
execution مدت زمان بین اجرای یک دستور
execution محلی در حافظه که اولین دستور برنامه ذخیره شده است
execution خطای تشخیص داده شده هنگام اجرای یک برنامه
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
execution اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
non execution عدم اجرا
execution اجرا [حکم دادگاه]
to do execution خرابی وارداوردن
execution قتل
execution ضبط توقیف
execution اعدام
execution انجام
execution عمل کردن
execution بدار زدن اعدام اجرا کردن
execution امضا
to carry into execution انجام دادن
execution time مدت اجرا
stay of execution مجازبهتخطیازقانون
concurrent execution اجرای همزمان
budget execution اجرای بودجه
carry into execution اجرا کردن
command of execution ریاست اجرایی
command of execution فرمان اجرای عمل یکان اجرایی
to carry into execution اجراکردن
execution cycle چرخه اجرا
mode of execution طرز اجرا
program execution اجرای برنامه
execution time هنگام اجرا
execution time حین اجرا
execution time زمان اجرا
execution of wills اجرای وصایا
execution of judgments اجرای احکام
mode of execution روش انجام کاری
concurrent program execution اجرای همزمان برنامه
to suspend [stay] a ruling [proceedings] [the execution] تعلیق کردن حکمی [دعوایی ] [ اجرای حکمی] [قانون]
debt وام
in debt بدهکار
debt غین
to be in debt بدهی داشتن
to be in debt مقروض بودن
debt قرض
to get into debt بدهکارشدن
to get into debt وام پیداکردن
to get into debt بدهی پیداکردن
debt بدهی
debt دین
debt قصور
the d. of a debt پرداخت بدهی
debt بدهکاربودن
debt بدهی داشتن
run in debt قرض بهم رساندن
public debt بدهی دولت
oxygen debt بدهی اکسیژن
oxygen debt وام اکسیژن
passive debt وام بی بهره
payment of a debt اداء دین
payment of an debt وفاء دین
preferential debt دین ممتازه
present debt دین حال
private debt بدهی خصوصی
proof of debt دلیل طلب
proof of debt سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
public debt قرضه عمومی
net debt بدهی خالص
specialty debt تعهدات مستند به اسناد رسمی
debt forgiveness بخشش بدهکای
debt cut صرف نظر از بدهکاری
debt forgiveness صرف نظر از بدهکاری
debt relief صرف نظر از بدهکاری
debt perpetrator خطاکار در بدهی
debt perpetrator مرتکب بدهی
debt cut بخشش بدهکای
debt relief بخشش بدهکای
verification of debt تشخیص مطالبات
To be in debt up to ones ears. غرق بدهی بودن
To be up to ones ears in debt. تا خرخره درقرض بودن
to run into debt قرض بالا آوردن
debt rescheduling تجدید نظر در شرایط وام
bad debt طلب غیر قابل وصول
debt collector وصول کننده طلب
debt collector کارگزاروصول طلب
debt discount تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
debt finance افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
debt limit حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
debt of honour وام شرافتی
debt of honour بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
debt of nature مرگ
debt of nature اجل
attachment of debt توقیف طلب
debt burden بار بدهی
debt balance مانده بدهکار
bad debt طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
acknowladgement of debt قبول بدهی
acknowledgement of debt اقرار به بدهی
an active debt بدهی با ربح
arrears of debt دیون معوقه
consolidated debt بدهی یک کاسه شده
crown debt وام بدولت
crown debt طلب دولتی بستانکاری دولتی
debt advice اعلامیه بدهکار
debt of record دین قانونی
debt of record بدهی قانونی record of court محکوم به
debt outstanding وام معوقه
floating debt بدهی متغیر
funded debt وام تنخواه دار
judgement debt دادخواسته
good debt طلب وصول شدنی
judgement debt محکوم به
judgment debt محکوم به مالی
immersed in debt فرو رفته در فرض
immersed in debt گرفتاربدهی
national debt قرضه ملی
national debt بدهی ملی
debt service پرداخت اصل و فرع
deep in debt تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt تا گردن زیر بدهی
funded debt وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
national debt قرض ملی
debt enforcement درخواست طلب وصول
indgement debt محکوم به
debt collecting agency نماینده وصول مطالبات
i paid the debt plus interest بدهی را با بهره ان دادم
discharging from an obligation or a debt ابراء ذمه
To be in the red . To contract a debt . قرض بالاآوردن
to pay off a debt [mortgage] بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
debt income ratio نسبت قروض به درامد ملی
national debt burden بار قرضه ملی
debt collection for realisation property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
simple content debt دین ناشی از قرارداد شفاهی
debt due at a future time دین موجل
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com