English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (8 milliseconds)
English Persian
executive branch فرماندهی
executive branch officer line : syn
Other Matches
executive اجرایی
executive ضابط عدلیه
executive قوه مجریه
executive دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
executive برنامه اصلی در سیستم کامپیوتر که اجرای سایر برنامه ها را کنترل میکند
executive مربوط به سیستم عامل یک کامپیوتر
the executive قوه مجریه
executive مجری
executive هیئت رئیسه
executive مدیر اجرائی
executive course زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
executive مدیر
executive افسراجراییات معاون اجرایی قسمت
executive مدیر عامل
executive officen گماشته اجرا
executive officer افسر اجراییات
executive officer معاون یکان افسر تیر
executive order فرمانده دوم ناو
executive order اجرائیه
executive power قوه اجرائیه
executive program برنامه اجرایی
executive program برنامه مجری
executive power قوه مجریه
executive committee هیات اجرایی
executive committee هیات رئیسه
executive agent شعبه اجرایی
executive agreement موافقتنامه اجرایی موافقتنامه قابل اجرا
battery executive افسرتیر اتشبار
battery executive افسر اجرائیات اتشبار
executive area ناحیه هماهنگ ساز
executive bailiff مامور اجرا
executive by law ایین نامه اجرایی
account executive متصدی رسیدگی به حساب مشتریها
executive commission هیات رئیسه
executive commission هیات مجریه
executive agent عامل اجرایی
executive routine روال اجرایی
executive desk میزمدیر
executive officen ماموراجرا
executive writ ورقه اجرائیه
executive length course زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
executive writ اجرائیه
executive system سیستم اجرایی
board of [executive] directors هیئت نظاره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
board of [executive] directors هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
executive information system نرم افزار ساده برای استفاده حاوی اطلاعاتی برای مدیر یا خصوصیاتی از شرکت
executive [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
executive [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
executive council [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
executive council [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
chief executive officer [CEO] [American E] رئیس هیئت مدیره
chief executive officer [CEO] [American E] مدیر عامل [شرکت]
no branch شغل بدون رسته
no branch شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
branch رشته [دانشی]
Y-branch انشعابفرعی
branch [تیرک گوتیک در طاق]
branch شاخه [دانشی]
branch بخش
branch رشته ساقه
branch شعبه زدن
branch در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
branch دایره قسمت
branch رسته
branch جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد
branch تقسیم
branch دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
branch کابلی که از یک کابل اصلی به گره می رود
branch خط ی که یک یا چند وسیله را به شبکه اصلی وصل میکند
branch مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branch جهش از بخشی از برنامه به بخش دیگر
branch شاخه
branch رشته
branch شعبه
branch جوانه زدن براه جدیدی رفتن
branch مشتق شدن
branch انشعاب
branch شاخه شاخه شدن
branch شاخه دراوردن
branch شعبه رشته
branch فرع
branch شاخ
branch منشعب شدن گل وبوته انداختن
fruit branch شاخهمیوه
branch duct مجرایشاخهای
branch clip گوشیپزشکی
To cut off a branch . شاخه ای را قطع کردن
unconditional branch انشعاب غیر شرطی
What is your branch of study? رشته تحصیلیتان چیست ؟
eco-branch شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
service branch انشعاب
root and branch کاملا
root and branch اساسا
branch office دفتر شعبه
root and branch ازریشه
grid branch مدار شبکه
Special Branch سازمانپلیسبریتانیا
branch cutout فیوز انشعاب
branch switch کلید
branch cutoff دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
conditional branch انشعاب شرطی
condeitional branch انشعاب شرطی
connecting branch اتصال یا پیوستگی
descending branch شاخه نزولی مسیر گلوله
double branch چهارراهه
duty branch رسته خدمتی
branch pipe پنجه اگزوز
branch office شعبه
branch of a company شعبه شرکت
branch cutter اهن دهره
branch cutter شاخه بر
branch depot امادگاه رستهای
branch exchange رد و بدل کننده شعبهای
branch extension اتصال شنت
branch extension اتصال موازی فرعی
branch head دهانه ابگیر نهر درجه یک
branch instruction دستورالعمل انشعاب
duty branch رسته
every branch of knowledge هرشاخه ازعلوم
branch lines خط فرعی
branch lines شاخه
branch line شاخه
branch line خط فرعی
air branch قسمت امور هوایی
olive branch اولاد
air branch قسمت هوایی رسته هوایی
artillery branch رسته توپخانه
branch circuit مدار انشعابی
olive branch شاخ زیتون
basic branch رسته اولیه
branch address نشانی انشعاب
case branch انشعاب شرطی
lower branch of meridian نصف النهار زیرین
foam branch pipe لوله کف ساز
to lop off a branch [from a tree] شاخه ای را [از درختی] بریدن
reach out with an olive branch [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch <idiom> [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
upper branch of meridian نصف النهار برین
branch material curriculum برنامه اموزش مراکزاموزش رستهای
branch return pipe لولهبرگشتشاخهای
branch supply pipe منبعشاخهای
branch control structure ساختار کنترل انشعاب
to hold out the olive branch <idiom> [پیشنهاد آشتی کردن]
Remove something root and branch. چیزی را از ریشه وبن نابود کردن
Dont break that branch off. آن شاخه رانشکن
branch immaterial position شغل همه رستهای
branch qualified officer افسر متخصص رستهای
branch material position شغل سازمانی
private branch exchange مبادله انشعاب خصوصی
private automatic branch exchange رد و بدل کننده شعبهای اتومات خصوصی مبادله انشعاب خودکار خصوصی
private automatic branch exchange یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com