Dictiornary-Farsi | express one's consent | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 60 (5 milliseconds)

English	Persian
express one's consent	رضایت دادن


Other Matches

consent	رضایت
with consent	باتفاق ارا با یک زبان
to w one's consent	رضایت ندادن
consent	رضا
consent	اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent	رضا اجازه
consent	موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consent	موافقت
consent	راضی شدن رضایت دادن
consent	توافق
consent	موافقت رضایت دادن
consent	موافقت کردن
to express one self	مقاصد خودرا فهماندن
express	بیان یا شرح
express	صریح
express	ویژه
express	دلالت کردن بر فهماندن صریح
express	افهار کردن
express	بیان کردن اداکردن
express	سریع السیر
express	سریع صریح
express	افهارداشتن
express	روشن
express	ابراز کردن
intention and consent	قصد و رضا
silence gives consent	سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
tacit consent	رضای ضمنی
silert gives consent	خاموشی موجب رضا است
By common consent.	به تصدیق همه ( عموم )
mutual consent	تراضی
age of consent	سن قانونی دختر
by common consent	متفقا
pony express	پست سریع السیر قدیم
to express oneself	مقاصدخودرافهماندن
to express in worde	به سخن یا عبارت دراوردن)
to express one's heartfelt	قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
express willingness	اظهار تمایل کردن
pony express	چاپار
air express	پست هوایی
express an opinion	افهار عقیده کردن
express acceptance	قبول صریح
express term	شرط صریح
express train	قطارویژه تندرو
express warranty	ضمانت صریح
i express my regret for it	افسوس میخورم
i express my regret for it	که چنین شد
i express my regret for it	پوزش میخواهم که چنین شد
marine express	کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
express one's views	افهار نظر کردن
consent presumed from silence	رضای مستنبط از سکوت
consent cannot be inferred from silence	سکوت علامت رضا نیست
to give a ready consent	زود
to give a ready consent	بی درنگ رضایت دادن
silence signifies consent	سکوت علامت رضاست
to give a ready consent	رضایت دادن
to make express stipulation to .....	صراحتا" چیزی را شرط کردن
to express the juice of lemon	اب لیمو گرفتن
To express an opinion. To comment.	اظهار نظر کردن
she doesnt even cough without her husband s permission(consent)	بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد

express one's consent

رضایت دادن