Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (7 milliseconds)
English
Persian
express term
شرط صریح
Other Matches
Short – term ( long – term ) projects .
طرحهای کوتاه مدت ( دراز مدت )
express
روشن
express
ابراز کردن
express
افهار کردن
express
دلالت کردن بر فهماندن صریح
express
ویژه
express
بیان یا شرح
express
صریح
express
سریع صریح
express
سریع السیر
express
بیان کردن اداکردن
to express one self
مقاصد خودرا فهماندن
express
افهارداشتن
to express oneself
مقاصدخودرافهماندن
i express my regret for it
افسوس میخورم
express warranty
ضمانت صریح
express train
قطارویژه تندرو
express one's views
افهار نظر کردن
express one's consent
رضایت دادن
express an opinion
افهار عقیده کردن
air express
پست هوایی
express acceptance
قبول صریح
i express my regret for it
که چنین شد
i express my regret for it
پوزش میخواهم که چنین شد
marine express
کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
to express one's heartfelt
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to express in worde
به سخن یا عبارت دراوردن)
express willingness
اظهار تمایل کردن
pony express
چاپار
pony express
پست سریع السیر قدیم
to express the juice of lemon
اب لیمو گرفتن
to make express stipulation to .....
صراحتا" چیزی را شرط کردن
To express an opinion. To comment.
اظهار نظر کردن
term
اجل
term
جمله طیفی
term
عبارت
[ریاضی]
term
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
term
دوره
term
اصطلاح
term
نامیدن لفظ
term
هنگام
term
موقع
term
روابط فصل
term
شرایط
term
ثلث تحصیلی
term
سمستر
term
نیمسال
term
جمله عبارت
term
دوره انتصاب
term
مدت
term
جمله
[ریاضی]
term
شرط
term
زمان
term
عبارت
term
پاره سال تحصیلی
term
واژه
term
جمله
short term
حداقل مدت تنبیه و زندانی
stochastic term
جمله تصادفی
stochastic term
متغیر تصادفی
sum term
لفظ جمعی
term insurance
بیمه موقت
the propriety of a term
درستی یک لفظ یا یک اصطلاح مناسبت یک واژه یا لفظ
term symbol
نشانه جمله طیفی
term insurance
بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
term loan
وام مدت دار
term of maintenance
دوره نگاهداری
term of maintenance
مهلت نگاهداری
mathematical term
جمله
[ریاضی]
mathematical term
عبارت
[ریاضی]
to serve one's term
دوره خدمت خود را طی کردن
long term
<adj.>
بلند مدت
parliamentary term
دوره مقننه
[سیاست]
electoral term
دوره مقننه
[سیاست]
long term
<adj.>
دراز مدت
term of reproach
سخن سرزنش امیز یا ننگ اور
in the short term
<adv.>
برای دوره کوتاه مدت
half-term
تعطیلیبینترم
to serve one's term
خدمت خودرا انجام دادن
a pejorative term
عبارتی تنزل دهنده
longer-term
دراز مدت
exercise term
عنوان مانور
exercise term
اسم تمرین
expiry of the term
انقضاء مدت
final term
جمله نهایی
grammatical term
اصطلاحات دستوری
implied term
شرط ضمنی
law term
اصطلاح حقوقی
long-term
دراز مدت
long term
دراز مدت
long term
طویل المدت
error term
جمله خطا
error term
ضریب خطا
long-term
دوره دراز مدت
longer-term
دوره دراز مدت
medium term
میان مدت
short-term
کم مدت
short-term
کوتاه مدت
term paper
رساله کوتاه
an abstract term
اسم بی مسما
an abstract term
تعبیر تصویری
credit term
مدت اعتبار
easy term
کوتاه مدت
long term
بلند مدت
residual term
جمله پسماند
relative term
لفظ نسبی
minor term
صغرای قیاس منطقی
middle term
قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
serve one's term
دوره خدمت خود را طی کردن
short term
کوتاه مدت
short term
مختصر
major term
شرط عمده واساسی
short term
دوره کوتاه
residual term
جمله باقیمانده
reasonable term and condition
قید و شرط معقول
short term memory
حافظه کوتاه مدت
serve one's term of imprisonment
حبس خود را گذراندن
short term loan
وام کوتاه مدت
short term forecast
پیش بینی کوتاه مدت
electoral legislative term
دوره انتخابیه
long term loan
وام بلند مدت
long term memory
حافطه دراز مدت
long term project
پروژه طویل مدت
medium term forecast
پیش بینی میان مدت
fixed term deposit
سپرده ثابت
medium term loan
وام میان مدت
medium term planning
برنامه ریزی میان مدت
short term rate of interest
نرخ بهره کوتاه مدت
deflection under long term loading
خیز ریز بار طویل المدت
long term interest rate
نرخ بهره طویل المدت
long term credit commitment
تعهد اعتبار بلند مدت
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover.
برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com