English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (8 milliseconds)
English Persian
extended family خانواده گسترده
Search result with all words
extended family system نظام فامیلی گسترده
Other Matches
extended مطول
extended code decimalinterchange coded binary کدمبادله اعشاری کد شده بصورت دودوئی توسعه یافته
its was extended مدت اعتبارانرا دراز کردند
extended تمدید شده
extended مبسوط
extended تمدید یافته
to be ones extended خودرازیادخسته کردن زیادخسته شدن
extended addressing ادرس دهی گسترده
extended character دکمهبازکنندهصفحه
extended claw پنجهبازشو
extended defense دفاع گسترده
extended defense پدافند در جبهه عریض به طور منطقهای
extended precision دقت توسعه یافته
extended memory حافظه تمدیدی
extended memory حافظه توسعه یافته
CD ROM Extended Architecture فرمت ROM-CD پیشرفته که نحوه ذخیره سازی صورت و تصویر داده را روی دیسک ROM-CD مشخص میکند
extended pole piece قطبک دراز شده
extended character set مجمگعه کاراکترهای توسعه یافته
extended industry standard architecture معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
family name نام فامیلی
in a family way بی رودربایستی
in a family way ازادانه
family name نام خانوادگی
in the family way ابستن
family name اسم خانوادگی
in a family way <idiom> حامله بودن
family محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family تیره
family زوجه
family اهل
family عیال
family خانوار
family فامیلی
family خانواده
family خاندان
to provide for one's family خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
family man مرد عیالوار
he is a shame to his family ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
happy family دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
family man زن و بچهدار
family man مرد خانوادهدار
of a noble family نجیب
family law حقوق خانواده
matronymic family خانواده مادرنامی
patronymic family خانواده پدرنامی
schizogenic family خانواده اسکیزوفرنی زا
support a family متکفل مخارج خانوادهای بودن
of a noble family اصیل
to maintain one's family خانواده خود را
to maintain one's family نگهداری کردن
occupational family گروه شغلی
member of a family عضو خانواده
family man عیالمند
family man دارای نانخور
family man مرد خانواده - دوست
family of curves دسته منحنی ها [ریاضی]
family tent چادرخانوادگی
violin family انواعویلونها
one-parent family خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
family of curves دسته توابع [ریاضی]
brass family خانوادهسازهایبادی
He did it for the sake of his family . محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
family man زن و بچه دوست
family men مرد عیالوار
woodwind family خانوادهسازهایبادی
family men زن و بچه دوست
family men زن و بچهدار
family men مرد خانوادهدار
family men عیالمند
family men دارای نانخور
family men مرد خانواده - دوست
There seems to be a jinx on that family. به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
family doctors پزشک خانواده
family planning برنامه ریزی خانواده
family planning تنظیم خانواده
chip family چند تراشه مربوط به هم
circuit family خانواده مداری
computer family خانواده کامپیوتر
conjugal family خانواده زن و شوهری
consanguine family خانواده هم خون
family allowance مدد معاش
family names نام خانوادگی
family tree شجره
family tree نسب نامه
family tree شجره نامه
family trees شجره
family trees نسب نامه
family trees شجره نامه
nuclear family خانواده هستهای
family names اسم خانوادگی
family names نام فامیلی
family allowance معاش اولاد حق اولاد
family allowances مقرری خانوادگی
family allowances کمک دولت به خانوارها
family neurosis روان رنجوری خانوادگی
family of computers خانواده کامپیوترها
family of the prophet اهل بیت پیامبر
handicapped with a family پابست عیال
gas family خانواده گاز
font family خانواده فونت
family therapy خانواده درمانی
family structure ساخت خانواده
family doctor پزشک خانواده
family industry صنعت خانوادگی
family farm مزرعه خانوادگی
family asset دارائی خانوادگی
handicapped with a family گرفتارخانواده
family background پیشینه خانوادگی
family budget بودجه خانواده
family budget بودجه خانوار
family check کیش همگانی
family expenditure هزینه خانواده
family expenditure هزینه خانوار
family size تعداد افراد خانواده
habit family hierarchy سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
Family prayer rug فرش محرابی صف گونه [اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
to return to the fold [family] به خانواده خود برگشتن
wear the pants in a family <idiom> رئیس خانواده بودن
descendanbts of the family or tribe بنی
Generosity runs in the family. سخاوت دراین خانواده ارثی است
He cant be tied down to family life. پای بند زندگی خانوادگی نیست
He left his family in Europe . خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
family planning programs برنامههای تنظیم خانواده
I am the bread winner of the family . نان آور خانه ( خانواده ) هستم
motorola 000 family خانواده موتورولا
run in the family/blood <idiom> دریک سطح بودن
A curse has been laid on the family . خانواده لعنت شده یی است
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed. شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb> یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family . مادر بزرگمان مرد خانواده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com