Dictiornary-Farsi | extended family system | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
extended family system	نظام فامیلی گسترده


Other Matches

extended family	خانواده گسترده
extended	مطول
its was extended	مدت اعتبارانرا دراز کردند
extended	تمدید یافته
extended	code decimalinterchange coded binary کدمبادله اعشاری کد شده بصورت دودوئی توسعه یافته
extended	تمدید شده
to be ones extended	خودرازیادخسته کردن زیادخسته شدن
extended	مبسوط
extended defense	دفاع گسترده
extended defense	پدافند در جبهه عریض به طور منطقهای
extended precision	دقت توسعه یافته
extended addressing	ادرس دهی گسترده
extended memory	حافظه تمدیدی
extended memory	حافظه توسعه یافته
extended claw	پنجهبازشو
extended character	دکمهبازکنندهصفحه
extended pole piece	قطبک دراز شده
extended character set	مجمگعه کاراکترهای توسعه یافته
CD ROM Extended Architecture	فرمت ROM-CD پیشرفته که نحوه ذخیره سازی صورت و تصویر داده را روی دیسک ROM-CD مشخص میکند
extended industry standard architecture	معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
family	محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
family	خانوار
in a family way <idiom>	حامله بودن
in the family way	ابستن
family	خانواده
family	خاندان
family	عیال
family	اهل
in a family way	بی رودربایستی
in a family way	ازادانه
family	فامیلی
family	محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family	تیره
family	زوجه
family name	اسم خانوادگی
family name	نام فامیلی
family name	نام خانوادگی
family men	زن و بچه دوست
member of a family	عضو خانواده
brass family	خانوادهسازهایبادی
family men	مرد خانواده - دوست
family men	دارای نانخور
family tent	چادرخانوادگی
to provide for one's family	خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
circuit family	خانواده مداری
chip family	چند تراشه مربوط به هم
patronymic family	خانواده پدرنامی
There seems to be a jinx on that family.	به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
family of curves	دسته توابع [ریاضی]
one-parent family	خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
He did it for the sake of his family .	محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
violin family	انواعویلونها
woodwind family	خانوادهسازهایبادی
conjugal family	خانواده زن و شوهری
family of curves	دسته منحنی ها [ریاضی]
occupational family	گروه شغلی
of a noble family	اصیل
of a noble family	نجیب
consanguine family	خانواده هم خون
computer family	خانواده کامپیوتر
schizogenic family	خانواده اسکیزوفرنی زا
matronymic family	خانواده مادرنامی
family of computers	خانواده کامپیوترها
family neurosis	روان رنجوری خانوادگی
family law	حقوق خانواده
family industry	صنعت خانوادگی
family farm	مزرعه خانوادگی
family expenditure	هزینه خانوار
family expenditure	هزینه خانواده
family check	کیش همگانی
family of the prophet	اهل بیت پیامبر
family size	تعداد افراد خانواده
to maintain one's family	خانواده خود را
he is a shame to his family	ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
happy family	دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
handicapped with a family	گرفتارخانواده
handicapped with a family	پابست عیال
gas family	خانواده گاز
font family	خانواده فونت
family structure	ساخت خانواده
family budget	بودجه خانوار
family budget	بودجه خانواده
family man	دارای نانخور
family man	مرد خانواده - دوست
family man	زن و بچه دوست
family men	مرد عیالوار
family therapy	خانواده درمانی
family men	زن و بچهدار
family men	مرد خانوادهدار
family men	عیالمند
family man	عیالمند
family man	مرد خانوادهدار
family background	پیشینه خانوادگی
family asset	دارائی خانوادگی
family allowances	کمک دولت به خانوارها
family allowances	مقرری خانوادگی
family allowance	معاش اولاد حق اولاد
family allowance	مدد معاش
family man	مرد عیالوار
family man	زن و بچهدار
to maintain one's family	نگهداری کردن
support a family	متکفل مخارج خانوادهای بودن
nuclear family	خانواده هستهای
family doctor	پزشک خانواده
family trees	شجره نامه
family names	نام فامیلی
family trees	نسب نامه
family names	نام خانوادگی
family planning	تنظیم خانواده
family tree	شجره
family names	اسم خانوادگی
family planning	برنامه ریزی خانواده
family trees	شجره
family doctors	پزشک خانواده
family tree	نسب نامه
family tree	شجره نامه
Family prayer rug	فرش محرابی صف گونه [اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
to return to the fold [family]	به خانواده خود برگشتن
motorola 000 family	خانواده موتورولا
run in the family/blood <idiom>	دریک سطح بودن
wear the pants in a family <idiom>	رئیس خانواده بودن
He cant be tied down to family life.	پای بند زندگی خانوادگی نیست
I am the bread winner of the family .	نان آور خانه ( خانواده ) هستم
A curse has been laid on the family .	خانواده لعنت شده یی است
descendanbts of the family or tribe	بنی
habit family hierarchy	سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
family planning programs	برنامههای تنظیم خانواده
He left his family in Europe .	خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
Generosity runs in the family.	سخاوت دراین خانواده ارثی است
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb>	یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed.	شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family .	مادر بزرگمان مرد خانواده است
linear system [system of linear equations]	دستگاه معادلات خطی [ریاضی]
system	اصول وجود
system	مجموعه سازمان
system	ترتیب
system	روش اصول
system	نظام سیستم
system	تشکیلات
system	سازمان
system	سازگان
system	هر گروه از سخت افزار یا نرم افزار یا وسیله جانبی و... که با هم کار می کنند
system	رشته دستگاه
system	نظم ترتیب
system	اسلوب
system	طرز روش
system	سلسله
system	مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
system	منظومه
system	طریقه
system	نظم منظومه
system	سلسله رشته
system	دستگاه
system	جهاز
system	سامانه
system	طرز اسلوب
p system	سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
the system of	the which by ininheritance agnatisation the passedto is state the residueof agnates male تعصیب
value system	نظام ارزشها
system	قاعده رویه
system	همست
an system	سیستم الکترونیکی نیروی زمینی و دریایی
the system of	رد مازاد ترکه متوفی به خویشان ذکورپدری
c.g.s. system	دستگاه سگث
system	همستاد روش
system	سیستم
cw system	سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
system	نظام
i.f.f. system	دستگاه تشخیص
modern system	نظام نوین
mksa system	دستگاه مکثا
system resolution	تفکیک سیستم کار دستگاه
system reset	راه اندازی مجدد سیستم
microcomputer system	سیستم ریزکامپیوتری
makagonov system	سیستم ماکاگونوف در دفاع هندی شاه شطرنج
miniature system	خرده نظام
mnemonic system	نظام یادیار
modern system	نظام جدید
mixed system	نظام مختلط
merit system	نظام شایستگی نگر
symmetrical system	جریان متقارن
synchronous system	سیستم همگام
system analysis	تحلیل سیستم
maroczy system	سیستم ماروکسی در بازی چهار اسب شطرنج
market system	نظام بازار
system software	نرم افزار سیستم
management system	سیستم اداره
system analysis	سیستم انالیز
system analysis	انالیز سیستم
management system	سیستم مدیریت
system standard	معیار سیستم
measuring system	سیستم سنجش
system standard	استانداردسیستم
system analyst	تحلیلگر سیستم
system resource	منبع سیستم
total system	سیستم کامل
mature system	سیستم کامل
system resource	وسیله سیستم
system security	حفافت سیستم
system analysis	روش تجزیه وتحلیل جریان کار