English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
English Persian
extra time وقت اضافی
Search result with all words
extra good time وقت معافیت از زندان
extra good time معافی مشروط از زندان
Other Matches
extra- کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra- اضافه
extra- علاوه
extra- بسیار خیلی
extra- موضوعی که زیادی است
extra- اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extra <adj.> اضافه
extra <adj.> علاوه
extra <adj.> خاص
extra <adj.> ویژه
extra- خارجی
extra- یدکی
extra زیادی
extra موضوعی که زیادی است
extra- فوق العاده اضافی
extra- زائد
extra- زیادی
extra اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extra- بزرگ
extra کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra اضافه
extra علاوه
extra بزرگ
extra یدکی
extra زائد
extra بسیار خیلی
extra خارجی
extra فوق العاده اضافی
extra-mural فرادانشگاهی
extra-group ناهمراه گروه [پرنده شناسی]
extra tuition تدریس خصوصی
extra expenses هزینه های اضافی
extra expenses هزینه نهایی
We have two books extra. دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
extra atmospheric متعلق بفضای بیرون ازجو خارج الجوی
extra cosmical بیرون ازگیتی
extra spectral خارج طیفی
extra special مخصوص
extra special ویژه
extra special فوق العاده
extra scientific ماورای علم
extra regular بیقاعده
extra regular خارج ازقاعده
extra professional خارج حرفهای
extra terrestrial بیرون از
extra terrestrial زمین
extra-curricular زنا
extra-curricular فعالیت جنسی خارج از ازدواج
extra-marital خارج از زناشویی
extra-mural میان دانشگاهی
extra-mural فرا شهری
extra-mural فرا -
extra-mural فرا دیواری
extra-mural ویژهی دانشجویان پاره وقت
extra professional بیرون ازپیشه یاحرفه
extra premium پاداش اضافی
extra duty خدمت اضافی
extra current جریان اضافی
extra cranial ازجمجمه بیرون
extra cranial بیرون ازجمجمه
extra cover پوشش اضافی برای بل گرفتن
extra cover بازیگر بل گیر
extra cost هزینه اضافی
extra cosmical خارج ازعالم
extra duty وفیفه اضافی ماموریت اضافی
extra equipment تجهیزات اضافی
extra physical بیرون ازقواعدطبیعی
extra period وقت اضافی
extra official بیرون ازوفایف اداری
extra official غیر رسمی
extra legal غیرقانونی
extra essential غیرضروری
extra essential غیراصلی
extra equipment متعلقات ویژه
extra-curricular فوق برنامه
extra charge هزینه فوق العاده
extra bed تخت خواب اضافه
to go the extra mile for someone <idiom> [برای کسی ] کار تراشیدن [اصطلاح]
I crossed out the extra expenses . هزینه های اضافی را قلم زدم
Do you have an extra pen to lend me? یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
natives Olivenöl extra روغن زیتون کاملا طبیعی [دسته بندی یک]
Could you put an extra bed in the room? آیا ممکن است یک تخت اضافه در اتاق بگذارید؟
extra special flexible wire rope طناب فولادی ویژه
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
down time زمان توقف
down time زمان تلف
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
old time قدیمی
off time مرخصی
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
off time وقت ازاد
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
down time مدت از کار افتادگی
At the same time . درعین حال
time out <idiom> پایان وقت
down time زمان تلفن شده
down time وقفه
down time زمان بیکاری
time after time <idiom> مکررا
time in ادامه بازی پس از توقف
from this time forth ازاین پس
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
take your time عجله نکن
time will tell در آینده معلوم می شود
mean time ساعت متوسط
mean time زمان متوسط
It's time وقتش رسیده که
two-two time نتدودوم
three-four time نت
There is yet time. هنوز وقت هست.
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
from this time forth زین سپس
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
from this time forth ازاین ببعد
time فرصت مجال
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time در زمان دیگری
from time to time هرچندوقت یکبار
four-four time چهارهچهارم
time مدت
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time وقت قرار دادن برای
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time عهد
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time فرصت موقع
time وقت معین کردن
time متقارن ساختن
time مرورزمان را ثبت کردن
time زمانی موقعی
time ساعتی
time تایم
time فرصت
on time مدت دار
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
out of time بیموقع
all the time <idiom> به طور مکرر
out of time بیگاه
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> برای مدتی
from time to time <idiom> گاهگاهی
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
out of time بیجا
f. time روزهای تعطیل دادگاه
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
about time <idiom> زودتراز اینها
time هنگام
time زمانه
once upon a time روزی
down time مرگ
once upon a time روزگاری
once upon a time یکی بودیکی نبود
one at a time یکی یکی
time مدروز
Our time is up . وقت تمام است
time روزگار
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
time ایام
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
on time <idiom> سرساعت
just in time درست بموقع
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
there is a time for everything هرکاری وقتی
time [s] <adv.> بار
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out مهلت
time out تایم
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
at any time <adv.> هر بار
in the time to come در
any time <adv.> هر بار
at any time <adv.> همیشه
any time <adv.> همیشه
at any time <adv.> درهمه اوقات
any time <adv.> درهمه اوقات
time out ایست
time out وقفه فاصله
there is a time for everything دارد
for the time being عجالت
all-time همیشگی
time and again چندین بار
time and again بکرات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com