Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
fair average quality
کیفیت متوسط مناسب
Other Matches
reasonable of average wage fair
اجرت المثل
quality
وضعیت
the quality
بزرگان
the quality
مردمان متشخص
quality
چگونگی
quality
چونی
quality
وجود خصوصیت
quality
صفت چگونگی
quality
نوع فرفیت
quality
تعریف
quality
صفت
quality
نهاد چگونگی
quality
تفاوت در شطرنج فرانسه ایتالیا و المان
quality
بررسی اینکه کیفیت یک محصول خوب است
CD quality
اغلب به وسایلی گفته میشود که می توانند الگوهای بیتی رادر ثانیه ذخیره کنند
CD quality
چیزی که میتواند کیفیت ضبط مشابه با دیسک فشرده داشته باشد
quality
کیفیت
quality
طبیعت
in the quality of
بسمت
quality
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
quality
بهترین کیفیت
quality
استاندارد متن چاپ شده از یک چاپگر مشخص
adjective of quality
صفت توصیفی
correspondence quality
چاپ با کیفیت بالا توسط چاپگرهای لیزری
certificate of quality
گواهی کیفیت
quality assurance
عملیات اطمینان از کیفیت جنس
cutting quality
کیفیت برش
letter quality
کیفیت حرفی
of a middling quality
میانه
letter quality
چاپ با کیفیت خوب
letter quality
کیفیت حرف
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
image quality
کیفیت تصویر
drawing quality
کیفیت کشش
draft quality
معیار کیفی برای خروجی چاپ شده
print quality
کیفیت چاپ
quality factor
ضریب کیو
quality assurance
اطمینان از کیفیت
quality certificate
گواهی کیفیت
quality engineering
مهندسی کیفیت
quality of waters
چگونگی ابها
stamping quality
کیفیت قالب گیری
Quality Control
کنترل کیفیت
It depends on its quality.
بستگی به جنس ( مرغوبیت وکیفیت )آن دارد
quality of life
کیفیتزندگی
superi or quality
جنس اعلی
tempering quality
قابلیت بهبود
the quality of mercy
صفت رحم یارحمت
people of quality
مردمان متشخص
people of quality
بزرگان
of poor quality
نامرغوب
quality control
کنترل مرغوبیت
quality control
کنترل کیفی
quality control
کنترل کیفیت مواد و یا کالاها
quality control
کنترل کیفیت
of a middling quality
وسط
near letter quality
خروجی چاپ شده توسط چاپگرهای نقطه ماتریسی که به اندازه خروجی چاپگرهای با کیفیت حروف عالی خوانانمیباشد
non skid quality
خاصیت ضد لغزش
of poor quality
بد
of good quality
خوب
of good quality
مرغوب
of good quality
خوش جنس
heat proof quality
حالت نسوزی
gross national quality
کیفیت ناخالص ملی
ambient quality standard
استاندارد کیفیت پرمون
air quality criterion
معیار کیفیت هوا
acceptable quality level
سطح کیفیت قابل قبول
high-quality wool
پشم مرغوب و اعلاء
contractor quality control
سیستم کنترل کیفیت پیمانها
heat proof quality
ثبات حرارتی
heat resisting quality
حالت و چگونگی مقاومت حرارتی ثبات گرمایشی
high quality steel
فولاد با کیفیت خوب
acceptable quality level
کیفیت مناسب
quality control approval
تایید کنترل کیفیت
quality control tests
ازمایش کنترل کیفیت بازرسی کنترل کیفیت
signal quality detector
اشکارگر کیفیت سیگنال
letter quality printing
خصوصیت برخی چاپگرهای matria-dot که حروف با کیفیت یکسان با ماشین تایپ را با نقاط بسیار نزدیک به هم تامین میکند
letter quality printing
چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
to wed one quality to onether
دوصفت راباهم توام کردن
letter quality printer
چاپگرکیفیت حروف
letter quality printer
چاپگر با کیفیت حروف خوب چاپگر با کیفیت عالی
You are not being fair .
کم لطفی می فرمایید
this is not fair
این انصاف نیست
fair
<adj.>
مرتب
that is not fair
این انصاف نیست
fair value
قیمت عادله
fair
<adj.>
منظم
It is not fair that . . .
آخر انصاف نیست که …
fair
زیبا
fair
نسبتا خوب متوسط
fair
بور
fair
بدون ابر منصف
fair
نمایشگاه
fair
بازارمکاره
fair
بی طرفانه
fair
لطیف
fair
نمایشگاه کالا
fair
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair
منصف
fair
منصفانه
fair
بیطرفانه
high quality sheet steel
ورق فولادی با کیفیت خوب
high quality cast iron
چدن با کیفیت عالی
fair weather
دارای هوای صاف
fair territory
محدوده خطا
fair spoken
ملایم
fair spoken
مودب
fair spoken
خوش بیان
fair return
بازده منصفانه
fair return
بازده عادلانه
fair price
قیمت بیطرفانه
fair price
قیمت مناسب
fair price
قیمت عادلانه
fair tide
جریان اب موافق
fair trade
تجارت مشروع
fair play
<idiom>
عدالت ،مساوی ،عمل درست
fair drawing
طرح مناسب برای چاپ و تکثیر
fair mindedness
ازادگی ازتعصب
to play fair
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
to bid fair
اختمال یا امیدواری دادن
the fair sex
از مابهتران
the fair sex
جنس لطیف یعنی زن
fair trade
تجارت عادلانه
fair trade
تجارت منصفانه
fair trade
کسب منصفانه
play fair
مردانه بازی کردن
fair play
انصاف
fair play
شرایط برابر
fair market
هفته بازار
fair maid
یکجورشاه ماهی یاساردین
fair faced
حق به جانب
fair faced
خوبرو
fair drawing
تصویر مناسب
fair arbitration
حکومت عدل
fair deal
روش منصفانه
fair deal
سیاست منصفانه
fair competition
رقابت منصفانه
fair catch
بل گرفتن توپ لگدزده یا بلندشده از زمین یا پرتاب شده
fair market
بازار مکاره
fair minded
خالی از اغراض
fair play
رازی
play fair
مردانه معامله کردن
fair-weather
درخورهوای صاف
fair-weather
نیم راه
county fair
بازار مکاره
fair-weather
بی وفا
fair-weather
خوب هنگام هوای صاف
fair mindedness
بیطرفی
fair mindedness
انصاف
fair price
قیمت منصفانه
fair haired
موبور
fair and square
<idiom>
راست وبی پرده
county fair
بازار روز
fair game
<idiom>
موضوع تهاجم
fair trade
کسب حلال
fair shake
<idiom>
رفتار درست
fancy fair
بازارکالای تجملی
a fair comment
نظر بی طرفانه
as fair as a rose
<idiom>
مثل ماه
fair competition
رقابت عادلانه
trade fair
نمایشگاه تجاری
trade fair
نمایشگاه بازرگانی
fair copy
نسخه درست
fair copies
نسخه درست
fair wind
باد موافق
fair weather
بی وفا
fair sex
جنس لطیف
fair game
شکار قانونی
fair game
آماج روا
fair sex
زنان
fair game
شکار مجاز
fair weather
مناسب برای
fair game
طعمهی حاضر و آماده
fair game
دست انداختنی
fair game
مسخره کردنی
fair weather
نیم راه
He shed his fair.
ترسش ریخت
tradition of fair authority
حدیث حسن
fair wear and tear
خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
fair or clean copy
پاکنویس
fair equivalent remuneration
اجرت المثل
fair-weather friend
رفیق نیمه راهه
fair-weather friend
آدم بی وفا
overseas trade fair
نمایشگاه بین المللی بازرگانی
fair damages
[Law]
جبران خسارت عادلانه
Please be unbiased(fair,objective).
تعصب بخرج ندهید
culture fair tests
ازمونهای فرهنگ- نابسته
fair trade laws
قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
fair-weather friend
<idiom>
شخصی که تنها دوست است
the weather inclines to fair
هوا میخواهد باز شود هوادارد باز میشود
There was no end of visitors at the fair.
تا دلت بخواهد در نمایشگاه آدم بود
fair words butter no parsnips
به حلواحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
A fair face may hide a foul heart.
<proverb>
از ظاهر کسی نمی شود به باطنش پی پرد.
[ضرب المثل]
average
ایجاد میانگین
average
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
average
میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
average
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
particular average
خسارت خاص
average
میانگین حسابی متوسط حسابی
particular average
خسارت جزئی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com