English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 194 (9 milliseconds)
English Persian
fair tide جریان اب موافق
Other Matches
tide way روگاه جزرومد
to go with the tide همرنگ جماعت شدن
to go with the tide طبق مقتضیات رفتار کردن
to go with the tide نان را بنرخ روز خوردن
against the tide <adv.> مخالف نظام عمومی [اصطلاح مجازی]
tide (someone) over <idiom> کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
tide کشند اب
tide جذر و مد
tide جزر و مد
tide کشند
tide جریان
tide عید
tide کشند داشتن
tide جزرومد ایجاد کردن
tide اتفاق افتادن
ebb tide جذر
christmas tide عیسویه
spring tide جزر ومد کامل
spring tide جذر و مد با دامنه زیاد حداکثر جذر و مد نهایی دریایی
the tide has turned ورق برگشته است
tide mark داغ مد
tide mark علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
tide drain زهکشی کردن با لوله
ebb tide اب جزر
ebb tide جزر
diurnal tide کشند روزانه
ebb tide جریان جذر عمیق
tide gauge جزرو مد نما
semidiurnal tide کشند نیمروزه
flood tide مد
flood tide اب مد
food tide سیل
food tide طغیان اب
half tide حالت وسط جزر ومد
semidiurnal tide کشند نیم روزانه
mean range of the tide میانگین ارتفاع کشند
neap tide پائین ترین جزر و مد
neap tide دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
neap tide جذر و مد حداقل اب
neap tide کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
neap tide کشندک
neap tide کهکشند
neap tide کمترین جذر و مد
night tide هنگام شب
night tide جزرو مدشبانه
spring tide فصل بهار
christmas tide هفتهای که اغاز ان 42دسامبراست
tide race جذر و مد سریع اب دریا
to swim against the tide <idiom> بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
high tide مد یا برکشند
high tide مد
high tide مد دریا
high tide حداکثر مد دریا
high tide روز جشن
high tide روز سروروشادی
high tide حد اعلای مد دریا اوج
high tide حد اعلی
low tide جزر ومد خفیف
low tide حداکثر جذر دریا
low tide کمترین حد
stem the tide <idiom> جلو موج چیزی را گرفتن
low tide جزر فروکشنده
tide station ایستگاه جزر و مد
tide table جدول کشند
tide table جگول جزر و مد
tide waiter مامورگمرک درلب دریا
to tail to the tide باجزرومد حرکت کردن
to tide over a difficulty اشکال را بر طرف
to tide over a difficulty کردن
winter tide فصل زمستان
tide rips گرداب جذر و مدی دریا
turn the tide <idiom> چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
tide table نمودار جزر ومد یاکشند
tide rising force نیروی کشنداور
half tide level ارتفاع متوسط کشند اب دریا
low tide or water جزر کامل
low tide or water گاه فروکش اب
swim against the tide/current <idiom> کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
red tide [algal bloom] سرخ خیزاب [سرخ شدن آب دریا در اثرانبوه شدن خزه ها]
Time and tide wait for no man . <proverb> زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
time and tide wait for no man <proverb> کوزه بودش آب می نامد به دست آب را چون یافت خود کوزه شکست
fair لطیف
fair بور
fair منصفانه
fair بیطرفانه
fair بدون ابر منصف
fair نمایشگاه
fair بازارمکاره
It is not fair that . . . آخر انصاف نیست که …
this is not fair این انصاف نیست
that is not fair این انصاف نیست
fair نسبتا خوب متوسط
fair value قیمت عادله
fair <adj.> منظم
fair <adj.> مرتب
fair بی طرفانه
fair نمایشگاه کالا
fair زیبا
fair بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair منصف
You are not being fair . کم لطفی می فرمایید
to play fair مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
to bid fair اختمال یا امیدواری دادن
fair play انصاف
fair play شرایط برابر
fair play رازی
fair-weather درخورهوای صاف
fair-weather نیم راه
fair-weather بی وفا
fair-weather خوب هنگام هوای صاف
fair copy نسخه درست
fair game شکار مجاز
fair game شکار قانونی
fair shake <idiom> رفتار درست
fair wind باد موافق
a fair comment نظر بی طرفانه
as fair as a rose <idiom> مثل ماه
trade fair نمایشگاه تجاری
fair play <idiom> عدالت ،مساوی ،عمل درست
fair game <idiom> موضوع تهاجم
fair and square <idiom> راست وبی پرده
fair game آماج روا
fair game طعمهی حاضر و آماده
fair game دست انداختنی
fair game مسخره کردنی
fair sex جنس لطیف
fair sex زنان
fair copies نسخه درست
He shed his fair. ترسش ریخت
trade fair نمایشگاه بازرگانی
fair trade تجارت عادلانه
fair price قیمت عادلانه
fair price قیمت منصفانه
fair return بازده عادلانه
fair mindedness بیطرفی
fair mindedness انصاف
fair territory محدوده خطا
fair minded خالی از اغراض
fair market بازار مکاره
fair market هفته بازار
fair maid یکجورشاه ماهی یاساردین
fair price قیمت مناسب
fair trade تجارت منصفانه
fair weather دارای هوای صاف
fair weather مناسب برای
fair weather بی وفا
fair weather نیم راه
fair trade کسب حلال
fair trade کسب منصفانه
fair price قیمت بیطرفانه
fair trade تجارت مشروع
fancy fair بازارکالای تجملی
fair haired موبور
fair faced حق به جانب
fair mindedness ازادگی ازتعصب
fair competition رقابت منصفانه
fair competition رقابت عادلانه
fair catch بل گرفتن توپ لگدزده یا بلندشده از زمین یا پرتاب شده
the fair sex جنس لطیف یعنی زن
the fair sex از مابهتران
fair spoken خوش بیان
fair return بازده منصفانه
fair arbitration حکومت عدل
county fair بازار روز
county fair بازار مکاره
fair deal سیاست منصفانه
fair spoken مودب
fair drawing تصویر مناسب
fair deal روش منصفانه
fair faced خوبرو
fair spoken ملایم
play fair مردانه معامله کردن
play fair مردانه بازی کردن
fair drawing طرح مناسب برای چاپ و تکثیر
fair-weather friend آدم بی وفا
fair-weather friend <idiom> شخصی که تنها دوست است
fair-weather friend رفیق نیمه راهه
fair trade laws قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
culture fair tests ازمونهای فرهنگ- نابسته
overseas trade fair نمایشگاه بین المللی بازرگانی
tradition of fair authority حدیث حسن
fair equivalent remuneration اجرت المثل
Please be unbiased(fair,objective). تعصب بخرج ندهید
fair average quality کیفیت متوسط مناسب
There was no end of visitors at the fair. تا دلت بخواهد در نمایشگاه آدم بود
fair or clean copy پاکنویس
fair damages [Law] جبران خسارت عادلانه
fair wear and tear خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
the weather inclines to fair هوا میخواهد باز شود هوادارد باز میشود
fair words butter no parsnips به حلواحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
reasonable of average wage fair اجرت المثل
A fair face may hide a foul heart. <proverb> از ظاهر کسی نمی شود به باطنش پی پرد. [ضرب المثل]
The fair sex The female sex. جنس لطیف ( مؤنث )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com