English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (4 milliseconds)
English Persian
fair-weather friend <idiom> شخصی که تنها دوست است
fair-weather friend رفیق نیمه راهه
fair-weather friend آدم بی وفا
Other Matches
fair weather نیم راه
fair weather بی وفا
fair-weather درخورهوای صاف
fair-weather نیم راه
fair-weather خوب هنگام هوای صاف
fair-weather بی وفا
fair weather دارای هوای صاف
fair weather مناسب برای
the weather inclines to fair هوا میخواهد باز شود هوادارد باز میشود
This is my friend. این دوست من است.
friend رفیق
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
friend یاری نمودن
friend دوست کردن
friend دوست
friend یار
i imagine he is my friend چنین می پندارم
his friend's murder قتل دوست او
i imagine him to be my friend من تصور میکنم که او دوست من است
i imagine he is my friend من تصور میکنم او دوست من است
to make a friend of دوست شدن با
to break with one's friend با دوست خود بهم زدن
Whatever comes from a friend is good . <proverb> هر چه از دوست رسد نیکو است .
bosom friend دوست محرم یا صمیمی یاهمدم
Bring your friend along. دوستت را همراه بیاور
to send something to my friend چیزی را به دوستم فرستادن
She was talking to (with ) a friend . داشت با دوستش صحبت می کرد
school friend دوستمدرسهای
pen-friend فردیکهبهدوستانشزیادنامهمیدهد
lady friend دوستدختر
I reckoned him as my friend. اورا دوست خود حساب می کردم
enemy in liken of friend دشمن در لباس دوست
One enemy is too many, a hundred friend are too few. <proverb> یک دشمن زیاد است صد دوست کم .
He is a close friend of mine . دوست نزدیک من است
identification of friend from foe دستگاه تشخیص
He came under the guise of friend ship . درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
I bought it on the recommendation of a friend. طبق توصیه دوستم آنرا خریدم
A steadfast (constant) friend. دوست ثابت وپابر جا
A steadfast(firm, staunch) friend. دوست پر وپا قرص
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend ! معنی دوستی را هم فهمیدیم
Weather you like it or not. چه بخواهی چه نخواهی
under the weather <idiom> ناخوش بودن
all weather همه هوایی
weather اب و هوا باد دادن
to weather something چیزی را در معرض [ آب و] هوا گذاشتن
weather هوا
weather تغییر فصل
weather در معرض هواگذاشتن
weather تحمل یابرگزارکردن
weather اب و هوا
weather جو
weather جوی
weather اوضاع جوی
under the weather درسختی یابدبختی
weather به سمت باد
weather هواشناسی
weather code پیام رمز هواشناسی یاهواسنجی
weather moulding سنگی که اب باران راردمیکند
weather map نقشه هواشناسی
weather intelligence اطلاعات هواشناسی
weather cock باد نما ادم دمدمی مزاج
weather deck عرشه باز
weather helm تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
weather glass هواسنج میزان الهوا
weather deck عرشه بدون سقف کشتی
weather helm سکان سمت باد
queen's weather افتاب
foul weather هوای نامساعد
oh what a nasty weather اه
heavy weather هوای خراب
heavy weather هوای طوفانی
how fine is the weather چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
inclement weather هوای بسیار سرد یا طوفانی
how fine the weather is چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
weather bureau اداره هواشناسی
weather bound ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
weather beaten در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
weather beaten افتاب زده
queen's weather هوای باز
weather central مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
queen's weather جای افتابی
proof weather هوا پایدار
weather board تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
weather board تخته سرازیری که دم دراطاق می گذارند
foul weather هوای خراب
weather vane الت بادنما
weather-vanes الت بادنما
all weather fighter هواپیمای همه هوایی
all weather fighter هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
weather station ایستگاه هوا شناسی
adverse weather هوای نامساعد
weather stations ایستگاه هواشناسی
weather stations ایستگاه هوا شناسی
weather station ایستگاه هواشناسی
to grumble about the weather مورد هوا گله کردن
to weather something in winter چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
weather-vane الت بادنما
oh what a nasty weather چه هوای کثیفی است
muddy weather هوایی که دچار پوشیده شدن زمین ازبرف آب دار با گل شود [هوا و فضا]
weather forecasts پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather forecast پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
all weather hood کلاهک مخصوص هوا
aviation weather مشخصات ویژه اب و هوایی که به پرواز و عملکردهواپیما مربوط میشود
weather stained هوا خورده ورنگ پریده
weather side سمت بادگیر
weather proof محفوظ از اثرهوا هوا نخور
weather permitting اگر هوا بگذارد
weather observation مشاهدات هواشناسی دیدبانی جوی
weather observation مشاهدات جوی
weather deck پل باز
weather moulding ابریز
weather wise هوا شناس
weather forecaster هواشناس
elements of weather عناصر موثر در شرایط جوی عوامل جوی
weather radar رادارآبوهوا
present weather هوایکنونی
weather worn تحت تاثیر هوا در امده
broken weather هوای بی قرار
weather wise مطلع
weather wise وارد بجریانات روز
fair <adj.> منظم
fair <adj.> مرتب
You are not being fair . کم لطفی می فرمایید
It is not fair that . . . آخر انصاف نیست که …
fair نمایشگاه
fair بازارمکاره
fair بی طرفانه
fair نمایشگاه کالا
fair value قیمت عادله
fair بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair منصفانه
fair بدون ابر منصف
fair بور
fair منصف
fair زیبا
this is not fair این انصاف نیست
that is not fair این انصاف نیست
fair لطیف
fair نسبتا خوب متوسط
fair بیطرفانه
present state of weather وضعهوایکنونی
Beautiful music ( weather ) . موسیقی ( هوای ) قشنگ
It is foul weather today . امروز هوا خیلی گند است
we made heavy weather of it انرا خیلی سخت دیدیم
all weather air station ایستگاه هواشناسی عمومی ایستگاه هواشناسی همه هوایی
The sun is all the more welcome. In this cold weather. دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
feel a bit under the weather <idiom> [یک کم احساس مریضی کردن]
It is splendid weather for swimming. این هوا برای شنا جان میدهد
He shed his fair. ترسش ریخت
fair competition رقابت منصفانه
fair competition رقابت عادلانه
fair and square <idiom> راست وبی پرده
fair faced خوبرو
fair catch بل گرفتن توپ لگدزده یا بلندشده از زمین یا پرتاب شده
fair drawing طرح مناسب برای چاپ و تکثیر
fair deal سیاست منصفانه
fair deal روش منصفانه
fair drawing تصویر مناسب
fair game <idiom> موضوع تهاجم
fair play <idiom> عدالت ،مساوی ،عمل درست
fair shake <idiom> رفتار درست
trade fair نمایشگاه بازرگانی
trade fair نمایشگاه تجاری
fair copies نسخه درست
a fair comment نظر بی طرفانه
as fair as a rose <idiom> مثل ماه
fair play رازی
fair play شرایط برابر
fair play انصاف
county fair بازار مکاره
county fair بازار روز
fair arbitration حکومت عدل
fair copy نسخه درست
the fair sex از مابهتران
fair trade تجارت مشروع
fair tide جریان اب موافق
fair spoken مودب
fair return بازده منصفانه
fair return بازده عادلانه
fair price قیمت بیطرفانه
play fair مردانه معامله کردن
fair price قیمت مناسب
fair price قیمت عادلانه
fair trade کسب منصفانه
fair trade کسب حلال
the fair sex جنس لطیف یعنی زن
to play fair مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
play fair مردانه بازی کردن
fancy fair بازارکالای تجملی
fair spoken خوش بیان
fair wind باد موافق
fair spoken ملایم
to bid fair اختمال یا امیدواری دادن
fair trade تجارت عادلانه
fair trade تجارت منصفانه
fair price قیمت منصفانه
fair territory محدوده خطا
fair minded خالی از اغراض
fair maid یکجورشاه ماهی یاساردین
fair sex جنس لطیف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com