English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
fall front پیشآمدگیجلویدکور
Other Matches
There was a heavy fall of snow (snow-fall). برف سنگینی بارید
up front پیش -
at the front <adv.> در پیش
up front رک
in the front <adv.> در پیش
up front رک و راست
in front <adv.> در مقابل
up front بیپرده پوشی
at the front <adv.> در مقابل
in the front <adv.> در مقابل
up front با صراحت و صداقت
up front چشمگیر
at front <adv.> در مقابل
up front در انظار
at front <adv.> جلو
up front جلو چشم مردم
up front از پیش
up front پیشاپیش
up front بیعانه
in front <adv.> در پیش
at front <adv.> در پیش
in the front <adv.> در جلو
up front <idiom> روراست ،صحیح
front نمای ساختمان
at the front در جلو
in front of در قبال
in front <adv.> جلو
at the front <adv.> جلو
at the front <adv.> در جلو
in front <adv.> در جلو
at front <adv.> در جلو
to go to the front بجبهه رفتن
to go to the front داخل جنگ شدن
in the front <adv.> جلو
front پیش
front جلودار
front جبهه هوا
front نمای ساختمان
front در قبال
front نمای جلو
front یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
front نما طرز برخورد
front صف پیش
front منادی جبهه جنگ
front خط اول میدان رزم پیشانی
front جلو
front سمت دشمن
front جبهه
front درصف جلوقرارگرفتن
front فرمان سر روبرو جلو
front به جلو
front مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front بطرف جلو روکردن به
front بازی در سانتر
sea front نمای دریایی شهر
front wall دیوار مقابل اسکواش
popular front ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
popular front لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
pressure front جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
fore front نمای اصلی
shirt front پیش سینه اهاری
shirt front پیش سینه
front view نمای جلویی
the front door درورد
the front door درجلو
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
sight front دید جلو در نقشه برداری
front binding روپوشجلویی
shock front جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
popular front جبهه خلق ملی
front bearing یاطاقان جلو
front court نیمهای که به ان حمله میشود
front strain کرنش پیچشی
front sight مگسک
front rank صف جلو
front raise تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front race پیشتازی
front putty بتونه جلو
front porch میدان جلو
front panel مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
mach front انتن ماخ سنج
front underlock خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
home front عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
front board مقوایجلویی
front wall دیوار جلو
mach front میله انتن سرعت سنج هواپیما
front view پیشانی
front view جبهه
front view نمای جلو
front panel تابلوی جلو دار
front office سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front face پیشانی
front face سطح برجسته
front end نرم افزار نهایی
front end سر جلویی
front drop پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
popular front ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
popular front جبهه ملی
front court محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front grip گرفتن میله دست مهتابی
front lighting روشنایی جلو ساختمان
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
odd front خط دفاعی 4 نفره
front matter پیش گفتار
front matter مقدمه
front lines خطوط جلو جبهه
front lines خطوط مقدم
front lines خط مقدم جبهه
front liner سانتر فوروارد
front axle اکسل جلو
front man پیشرو
front foil فلزورقهایجلویی
front flap زبانهجلویی
front derailleur درایلرجلویی
front crossbar مانعپیشین
front brake ترمزجلو
front beam شاغولجلویی
front man جلودار
front page سرصفحه
front page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front wheel چرخجلو
front-page سرصفحه
front-page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front line خط حمله خط حمله یادفاع
front footrest پدالجلویی
front indicator فشارسنج
front indicator جلو
front men جلودار
front men منادی
front men پیشرو
front man منادی
front tip آبپاشنوکاتو
front point میخجلویکفش
front pocket جیبجلو
front pipe لولهجلو
front mudguard گلگیرجلو
front lights چراغهایجلو
front leg پایهجلو
front lamp لامپ جلو
front knob دستگیریجلویی
front line 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
action front حاضر به تیر
front bench اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front runner دونده پیشتاز
cold front پیشان هوای سرد
shop front ازاره نمای بنا
wave front جبهه موج
water front جبهه رطوبتی
type front ماشین تایپ به جلو
type front نوعی روش تایپ کردن نامه ها
cold front جبهه هوای سرد
front-runner دونده پیشتاز
front-runners دونده پیشتاز
front door دراصلیساختمان
wave front جبهه امواج رادیویی
front rake زاویه شیب
In the front rank. درصف جلو
front apron جلویکروات
warm front جبهه هوای گرم
front crawl شنایکرال
outside kick and front headlock گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
front top pocket جیببالایجلویشلوار
to show a bold front پر رویی کردن
upper warm front جبهههوایبسیارگرم
front-end loader بهبیللودر
snap-fastening front جلودکمهدار
put up a good front <idiom> وانمودبه خوشحالی ،تظاهر به خوشحال بودن
to front a house with marble نمای خانهای رابامرمرساختن
upper cold front جبههوایبسیارسرد
front sight housing چشمیهدفگیر
It was printed on the front page . در صفحه اول روز نامه چاپ شد
fly front closing پوششدکمه
outside kick and front headlock قفل کردن سرحریف
outside kick and front headlock لنگ تندر
You are roasting yourself in front of the fire . خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
front brake lever اهرم ترمزجلو
to tailgate the motorist in front دمرانی کردن [اصطلاح روزمره]
The car in front is obstructintg us. اتوموبیل جلویی به ما راه نمی دهد
to show a bold front جسارت کردن
to tailgate the motorist in front سر به دم حرکت کردن [اصطلاح روزمره]
front landing gear ترمزجلوییفرود
front door [of house] ورودی
to push to the front [of line] داخل صف زدن
front end processor پردازشگر جلو و انتها پردازشگر نهایی
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
front de liberation national جبهه ازادی بخش ملی سازمان جنگجویان الجزایرکه در فاصله 4591 تا2691 برای پایان دادن به سلطه فرانسویان در الجزایر
front axle suspension اویزش یا تعلیق اکسل جلو
front axle housing پوسته اکسل جلو
front axle drive محرک اکسل جلو
front axle bearing یاطاقان اکسل جلو
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
front mud guard گلگیر جلوی اتومبیل
front door [of house] در ورودی
rear [front] connection اتصال [جلوئی] پشتی
front wheel drive محرک چرخهای جلو
front wheel suspension تعلیق چرخهای جلو
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
front wheel brake ترمز چرخ جلو
front door [of house] در جلویی [ساختمان]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com