Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (7 milliseconds)
English
Persian
family allowances
مقرری خانوادگی
family allowances
کمک دولت به خانوارها
Other Matches
allowances
اجازه دادن
allowances
اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
allowances
اعطاء
allowances
پاداش
allowances
تخفیف مقرری
allowances
تخفیف وزن بار اسب
allowances
فوق العاده
allowances
جیره حق معاش
allowances
میزان مجاز
allowances
فوق العاده و هزینهء سفر
allowances
مددمعاش
allowances
جیره دادن فوق العاده دادن
allowances
کمک هزینه
allowances
مقرری مستمری
allowances
مزایا
allowances
سهمیه
depreciation allowances
وجوه استهلاکی
depreciation allowances
ذخیره استهلاک
You must make allowances for his age .
باید ملاحظه سنش را بکنی
in a family way
ازادانه
family
محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
in a family way
<idiom>
حامله بودن
family name
اسم خانوادگی
family name
نام فامیلی
family name
نام خانوادگی
in a family way
بی رودربایستی
in the family way
ابستن
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
تیره
family
خاندان
family
فامیلی
family
خانوار
family
خانواده
family
عیال
family
اهل
family
زوجه
schizogenic family
خانواده اسکیزوفرنی زا
support a family
متکفل مخارج خانوادهای بودن
to maintain one's family
خانواده خود را
to maintain one's family
نگهداری کردن
to provide for one's family
خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
family man
مرد عیالوار
family man
زن و بچهدار
handicapped with a family
پابست عیال
of a noble family
نجیب
of a noble family
اصیل
handicapped with a family
گرفتارخانواده
happy family
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
he is a shame to his family
ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
patronymic family
خانواده پدرنامی
matronymic family
خانواده مادرنامی
member of a family
عضو خانواده
occupational family
گروه شغلی
family men
مرد خانواده - دوست
family man
مرد خانوادهدار
family man
عیالمند
family men
زن و بچه دوست
brass family
خانوادهسازهایبادی
family tent
چادرخانوادگی
violin family
انواعویلونها
woodwind family
خانوادهسازهایبادی
one-parent family
خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
There seems to be a jinx on that family.
به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
family of curves
دسته توابع
[ریاضی]
family men
دارای نانخور
family man
دارای نانخور
family man
مرد خانواده - دوست
family man
زن و بچه دوست
family men
مرد عیالوار
family of curves
دسته منحنی ها
[ریاضی]
family men
زن و بچهدار
family men
مرد خانوادهدار
family men
عیالمند
He did it for the sake of his family .
محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
family doctors
پزشک خانواده
family planning
برنامه ریزی خانواده
family planning
تنظیم خانواده
chip family
چند تراشه مربوط به هم
circuit family
خانواده مداری
computer family
خانواده کامپیوتر
conjugal family
خانواده زن و شوهری
consanguine family
خانواده هم خون
extended family
خانواده گسترده
family names
نام خانوادگی
family names
نام فامیلی
family doctor
پزشک خانواده
family tree
شجره
family tree
نسب نامه
family tree
شجره نامه
family trees
شجره
family trees
نسب نامه
family trees
شجره نامه
nuclear family
خانواده هستهای
family names
اسم خانوادگی
family neurosis
روان رنجوری خانوادگی
family farm
مزرعه خانوادگی
family industry
صنعت خانوادگی
family law
حقوق خانواده
font family
خانواده فونت
family therapy
خانواده درمانی
family structure
ساخت خانواده
family size
تعداد افراد خانواده
family of computers
خانواده کامپیوترها
gas family
خانواده گاز
family expenditure
هزینه خانواده
family allowance
مدد معاش
family expenditure
هزینه خانوار
family of the prophet
اهل بیت پیامبر
family allowance
معاش اولاد حق اولاد
family asset
دارائی خانوادگی
family background
پیشینه خانوادگی
family budget
بودجه خانواده
family budget
بودجه خانوار
family check
کیش همگانی
to return to the fold
[family]
به خانواده خود برگشتن
family planning programs
برنامههای تنظیم خانواده
Family prayer rug
فرش محرابی صف گونه
[اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
wear the pants in a family
<idiom>
رئیس خانواده بودن
run in the family/blood
<idiom>
دریک سطح بودن
descendanbts of the family or tribe
بنی
habit family hierarchy
سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
Generosity runs in the family.
سخاوت دراین خانواده ارثی است
He cant be tied down to family life.
پای بند زندگی خانوادگی نیست
He left his family in Europe .
خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
A curse has been laid on the family .
خانواده لعنت شده یی است
extended family system
نظام فامیلی گسترده
motorola 000 family
خانواده موتورولا
I am the bread winner of the family .
نان آور خانه ( خانواده ) هستم
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed.
شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
A single bereavement is enough to affect a whole family.
<proverb>
یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family .
مادر بزرگمان مرد خانواده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com