Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (9 milliseconds)
English
Persian
family industry
صنعت خانوادگی
Other Matches
industry
کوشایی
industry
مجاهدت
industry
صنعت
industry
صناعت
industry
پیشه و هنر ابتکار
transport industry
صنعت حمل و نقل
weak industry
صنعت ضعیف
petrochemical industry
صنعتشیمیاییفرآوردههاینفتی
contracting industry
صنعت ساختمان
declining industry
صنعت رو به زوال
declining industry
صنعت درحال تنزل
cottage industry
کارگاه خانگی
weak industry
صنعت کساد
domestic industry
صنعت داخلی
Want is the mother of industry.
<proverb>
خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
competitive industry
صنعت رقابتی
textile industry
صنعت بافندگی
textile industry
صنعت نساجی
ceramics industry
صنعت سرامیک
light industry
صنعتساختاشیاءبااندازهکوچک
automotive industry
صنعت اتومبیل
computer industry
صنعت کامپیوتر
agro industry
کشت و صنعت
transport industry
تجارت حمل و نقل
electric industry
صنعت برق
infant industry
صنعت نوزاد
extractive industry
صنعت استخراجی
ministry of industry
وزارت پیشه و هنر
sick industry
صنعت بیمار
location of industry
تعیین مکان صنعت
nationalized industry
صنعت ملی شده
service industry
صنعت خدمات
plastic industry
صنعت پلاستیک
motorcar industry
صنعت اتومبیل
sick industry
صنعت عقب مانده
manufacturing industry
صنعت کارخانهای
cottage industry
فرآورد خانگی
agro industry
کشت و ساخت
iron industry
صنعت اهن
heavy industry
صنایع سنگین
expanding industry
صنعت در حال گسترش
oil industry
صنعت نفت
export industry
صنعت صادراتی
location of industry
تعیین محل استقرار صنعت
cottage industry
صنعت روستایی
constant cost industry
صنعت هزینههای ثابت
non ferrous metal industry
صنعت فلزات غیراهنی
Irans industry is progressing.
صنعت ایران درحال ترقی است
metal working industry
صنعت فلزکاری
small scale industry
صنعت به مقیاس کوچک
machine building industry
صنعت ماشین سازی
labour intensive industry
صنعت کاربر
labour intensive industry
صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
Industry Standard Architecture
استاندارد برای باس در IBMPC یا سازگار با آن
increasing cost industry
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
increasing cost industry
صنایع با هزینههای افزایشی
to protect home industry
صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
motor vehicle industry
صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
decreasing cost industry
هزینه نزولی صنعتی
structrual engineering industry
صنعت ساختمان فولادی صنعت سوله
structrual engineering industry
صنعت سازه
extended industry standard architecture
معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
poor prospects for the steel industry
دورنمای ضعیف برای صنعت پولاد
iron and steel working industry
صنعت اهن و فولاد
long run industry supply curve
منحنی عرضه صنعت در بلندمدت
The tourist industry is recovering to pre-crisis levels.
صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
in a family way
بی رودربایستی
in the family way
ابستن
in a family way
ازادانه
family name
نام خانوادگی
family
خانوار
family
تیره
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
in a family way
<idiom>
حامله بودن
family name
اسم خانوادگی
family name
نام فامیلی
family
زوجه
family
اهل
family
خانواده
family
فامیلی
family
خاندان
family
عیال
patronymic family
خانواده پدرنامی
schizogenic family
خانواده اسکیزوفرنی زا
family of curves
دسته توابع
[ریاضی]
family of curves
دسته منحنی ها
[ریاضی]
He did it for the sake of his family .
محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
family man
مرد خانواده - دوست
family men
مرد خانواده - دوست
family man
زن و بچهدار
family man
مرد خانوادهدار
family man
عیالمند
family man
دارای نانخور
family man
زن و بچه دوست
family men
مرد عیالوار
family men
زن و بچهدار
family men
مرد خانوادهدار
family men
عیالمند
family man
مرد عیالوار
family men
زن و بچه دوست
brass family
خانوادهسازهایبادی
There seems to be a jinx on that family.
به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
support a family
متکفل مخارج خانوادهای بودن
one-parent family
خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
to maintain one's family
خانواده خود را
to maintain one's family
نگهداری کردن
to provide for one's family
خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
woodwind family
خانوادهسازهایبادی
violin family
انواعویلونها
family tent
چادرخانوادگی
family men
دارای نانخور
family names
نام خانوادگی
conjugal family
خانواده زن و شوهری
consanguine family
خانواده هم خون
family tree
شجره نامه
extended family
خانواده گسترده
family tree
نسب نامه
family allowance
مدد معاش
family allowances
مقرری خانوادگی
family allowances
کمک دولت به خانوارها
family asset
دارائی خانوادگی
computer family
خانواده کامپیوتر
family trees
شجره
family names
اسم خانوادگی
family planning
برنامه ریزی خانواده
family planning
تنظیم خانواده
family names
نام فامیلی
family doctor
پزشک خانواده
chip family
چند تراشه مربوط به هم
nuclear family
خانواده هستهای
family trees
شجره نامه
circuit family
خانواده مداری
family trees
نسب نامه
family background
پیشینه خانوادگی
family budget
بودجه خانواده
gas family
خانواده گاز
family doctors
پزشک خانواده
handicapped with a family
پابست عیال
handicapped with a family
گرفتارخانواده
happy family
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
he is a shame to his family
ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
matronymic family
خانواده مادرنامی
member of a family
عضو خانواده
family allowance
معاش اولاد حق اولاد
occupational family
گروه شغلی
of a noble family
اصیل
of a noble family
نجیب
font family
خانواده فونت
family therapy
خانواده درمانی
family expenditure
هزینه خانواده
family farm
مزرعه خانوادگی
family law
حقوق خانواده
family check
کیش همگانی
family neurosis
روان رنجوری خانوادگی
family budget
بودجه خانوار
family of computers
خانواده کامپیوترها
family of the prophet
اهل بیت پیامبر
family tree
شجره
family size
تعداد افراد خانواده
family structure
ساخت خانواده
family expenditure
هزینه خانوار
A curse has been laid on the family .
خانواده لعنت شده یی است
Family prayer rug
فرش محرابی صف گونه
[اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
to return to the fold
[family]
به خانواده خود برگشتن
motorola 000 family
خانواده موتورولا
habit family hierarchy
سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
family planning programs
برنامههای تنظیم خانواده
extended family system
نظام فامیلی گسترده
descendanbts of the family or tribe
بنی
Generosity runs in the family.
سخاوت دراین خانواده ارثی است
He cant be tied down to family life.
پای بند زندگی خانوادگی نیست
He left his family in Europe .
خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
I am the bread winner of the family .
نان آور خانه ( خانواده ) هستم
run in the family/blood
<idiom>
دریک سطح بودن
wear the pants in a family
<idiom>
رئیس خانواده بودن
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed.
شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
A single bereavement is enough to affect a whole family.
<proverb>
یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family .
مادر بزرگمان مرد خانواده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com